بیقراران تو کز شوق فنا دیوانهاند
هرکجا یابند بوی سوختن پرونهاند
کو دلیکزشوخی حسنتگریبان چاک نیست
یکسر این آیینهها در جلوهگاهت شانهاند
غافل از کیفیت نیرنگ حال ما مباش
گردشآرایان رنگ عافیت پیمانهاند
از محبت پرس حال خاکساران وفا
کاین غبارآلودگان گنجند یا ویرانهاند
مو بهموی دلبران تکلیف زنار است و بس
این قیامت جلوهها سر تا قدم بتخانهاند
عالم کثرت طلسم اعتبار وحدت است
خوشهها آیینهدار شوخی یک دانهاند
گر خطایی سر زد از ما جای عذر بیخودیست
ناتوانان نگاهت لغزش مستانهاند
هوش ممکن نیست سر دزدد ز فکر نیستی
بیگریبانان این غفلتسرا دیوانهاند
زاهدان حاشا که در خلد برین یابند بار
چون عصا این خشکمغزان باب آتشخانهاند
این املفرسودگان مغرور آرامند لیک
زیر سر چنگ هوس یک ریش و چندین شانهاند
جز شکستن نیست سامان بنای اعتبار
رنگهای این چمن صهبای یک پیمانهاند
دوستان کامروز بهر آشنا جان میدهند
گر بیفتد احتیاج از خویش هم بیگانهاند
نقد امداد عزیزان تا کجا باید شمرد
هرکلیدی راکه قفلش بشکند دندانهاند
صرف معنی نیست بیدل فطرت ابنای دهر
یک قلم این خوابناکان مردهٔ افسانهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.