امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - (ناصرالدین محمود فرزند کهتر خود کیکاوس را با تحایف فرستاد)
... تا شود آن ماه بخورشید جفت
سوی برادر شود آراسته
با سپه و کوکبه و خواسته ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - در وصف پیل جنگی هندی
... مات شده صد شه از آن پیل بند
گر به سپل پای برادر ز جای
سلسله فریاد بر ارد ز پای ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۵ - بمن فی العشق مات و حی فیه
... گهی در پیش شاد روان اسرار
نماید جلوه منصور برادر
همو داند که این راز نهان چیست ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۶ - آغاز انشعاب عشقهٔ عشق خضر خان از شاخ سبز و تر دول رانی
... برد در برج خویش آن ماه را مهد
برادر را که بهلیم بود نامش
بخواند و گرد حمال پیامش ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۷ - گرم شدن چشم «دول رانی» در روی شمس الحق و الدین خضر خان و از تاب مهر، آب در چشمش گشتن، و مهربان گشتن آن چشمهٔ مهر، بران نیلوفر هندی، و چون شعاع خورشید، از صفر ابر زمین افتادن
... از آن مستی همی افتاد می خواست
برادر داشت در هر وصف شایان
چراغ افروز گوهرهای رایان ...
... مشابه بود همچون روی با رز
ز هجران برادر در نهانش
غمی می زاد هر دم توامانش ...
... چنان بی سلخ ماهی را ته پوست
به مهر آن برادر داشتی دوست
نمی دانست چون او نیک و بد را
گمان بردی برادر جفت خود را
ولیکن بود خان اعظم آگاه ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۴ - رسیدن خضر خان بادلدانی، و با او چون بخت خویش با دولت جفت گشتن
... که بر کامی نباشد کامگاری
مکش بهر برادر زاده فرزند
که آن رسمی و این جانی است پیوند ...
... ولیکن نی ز رنج خویش بیش است
در انگشت برادر گر خلد خار
نه چون انگشت خویشت باشد آزار ...
... نه همچون درد چشم خویش باشد
مکن چندان برادر زاده را مهر
که یک سو تابی از فرزند خود چهر ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۵ - عشق
... دل نه همان قطره خون است و بس
کز خود و اشام برادر نفس
دل اگر این مهره آب و گل است ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۷ - کینهٔ برادر و مهر دوست
از پی میراث یکی خشم ناک
ریخت به کین خون برادر به خاک
تیغ به خون شسته ز پهنای دست ...
... وین دم یاری است در آخر نفس
کرد برادر کش نظارگی
سر به گریبان ستمگارگی ...
... دوست دهد جان خود از بهر دوست
من بکشم جان برادر ز پوست
هر که بدین گونه فتد در وبال ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۸ - رفتن خسرو پیش فرهاد و مناظرهٔ ایشان
... بگفت آید گهی خوابت درین باب
بگفت آری برادر خوانده خواب
بگفت ار گوید از ناخن بکن سنگ ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۹ - خبر یافتن مجنون دردمند، از بیماری لیلی، و از حلقهٔ سگان بیابان زنجیر گسستن، و به حلقه زدن در لیلی آمدن، و از پیش جنازهٔ لیلی را در حلقهٔ رحیل دیدن، و نثار شاهانه از دیده ریختن، و به موافقت محفه عروس، سوی شبستان لحد، بر عزم خلوت صحیحه روان شدن
... وز خانه پدید شد سریری
لیلی گویان برادر و خویش
ایشان ز پس و جنازه در پیش ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۳۰ - این مویهای بیجان، به گیسوی منور مادر مغفورهٔ خویش، که تاب الشیب نوری داشت، راست افتاد، و بدین نالهای سوزان، نفس حسن را خاکستر کرده شد و گوهر پاک برادر حسام الدین را، که در میان خاک، خورد مور چه گشت، روشن گردانیده آمد، تعمده الله به غفرانه
... کامسال دو نور از اخترم رفت
هم مادر و هم برادرم رفت
یک هفته ز بخت تفته من ...
... چونست بر تو همسر من
فرزند تو و برادر من
قتلغ که مرا ز حق تبارک ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
... چون بسی شب گذشت و خواب نیامد
ای دل اکنون بجو برادر او را
خسروا بوسی از لبت چو در او ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵
گرفته در بر اندام تو سیم است
برادر خوانده زلفت نسیم است
از آن زلف سیه بر مشکن آن را ...
حسینی » کنز الرموز » بخش ۶ - در بیان معرفت اسلام و کیفیت آن
... هر زمان پرسی که شرط راه چیست
ای برادر جاهداو فی الله چیست
طفل راه خویش را تعلیم کن ...
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۷
... در طارم این قبه هم آواز نبینی
تا کی زن و فرزند و برادر که ازین قوم
جز خانه برو خانه برانداز نبینی ...
اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - وله روحالله روحه
... به هوش باش که خاطر هنوز ننهادست
برافکن ای پدر از مهر آن برادر دل
نه خود ز مادر دوران همین پسر زادست ...
اوحدی » منطقالعشاق » بخش ۴۰ - حکایت
... گل بی خار ازین منزل که بینی
که چیدست ای برادر تا تو چینی
مراد دل به انبازیست این جا ...
اوحدی » جام جم » بخش ۳۱ - در شرف بنیت انسان به صورت و معنی بر دیگر مخلوقات
... مادری نفس تا شدی والا
اخترانت برادر و خواهر
ملکت یار و مالکت یاور ...
اوحدی » جام جم » بخش ۴۲ - در شرایط عمارت کردن
... خنجر خویشتن بمست مده
باش با کم ز خود برادر و دوست
بیش را مغز دان و خود را پوست ...
اوحدی » جام جم » بخش ۹۲ - در فضیلت بیخوابی
... بر زبان چشمه سخن جاری
خواب را گفته ای برادر مرگ
چون نخسبی نمیزنی در مرگ ...