گنجور

 
۱۰۱۴۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸

 

... بر تعین زده ای زحمت تحقیق مده

سر سودایی سامان به گریبان بار است

در بهاری که سر و برگ طرب رنگ فناست ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۴۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰

 

... افتادگی چو جاده در این ره عصا بس است

یارب مکن به بار دگر امتحان ما

برداشتیم پیش تو دست دعا بس است ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۴۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵

 

... بیدل نمی توان ز سر دل گذشتنم

این مشت خون ز آبله صد بار نازک است

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۴۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴

 

... آب اگرکردم ازین خاکم روانی مشکل است

در غبار دل تسلی گونه ای داریم و بس

موج راگرد شکست آیینه دار ساحل است ...

... پرتوی زین شمع اگر بالد برون محفل است

غیر را در عالم وحدت نگاهان بار نیست

کاروان وادی مجنون غبار محمل است

از سر هستی به ذوق گریه نتوانم گذشت ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۴۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۵

 

... هر دم زدن به خانه آیینه ماتم است

تسلیم راه فقر نخواهد غبارکس

کز نقش پا علم شده ای این چه پرچم است ...

... بر بال صبر عقده همین گرد شبنم است

زین بار انفعال که در نام زندگی ست

بیدل نگینم آبله دوش خاتم است

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۴۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵

 

... تنگی برای قیافه تکرار بستن است

ای صرصر انتظار چراغان اعتبار

درهاگشوده ای که به یک بار بستن است

سست است بار قافله عافیت هنوز

پر بسته ایم نوبت منقار بستن است ...

... بیدل مباش غره تحصیل مدعا

در مزرعی که خوشه همان بار بستن است

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۴۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲

 

... در آفتاب محشر بی سایگی پناه است

دل گر نشان نمی داد هستی چه داشت در بار

تمثال بی اثر را آیینه دستگاه است ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۴۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵

 

... متاع منتظران زنگ و حسن آینه خواه است

غبار دشت عدم را کدام فعل و چه طاعت

ز ما اگر همه آهنگ سجده است گناه است ...

... که شمع را سر و برگ نفس به بند کلاه است

کتان نه ایم ولیکن ز بار منت عشرت

بر آبگینه ما سنگ به ز پرتو ماه است ...

... چو صبح در قفس زخم آرزوی تو دارم

تبسمی که غبار هزار قافله آه است

به محفلی که دهد سرمه ات صلای خموشی ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۴۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۱

 

گلدسته نزاکت حسنت که بسته است

کز بار جلوه رنگ بهارت شکسته است

از ضعف انتظار تو در دیده ترم ...

... از قطره تا محیط تسلی سراغ نیست

آسودگی زکشورما باربسته است

از سنگ برنیامده زندانی هواست ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۵۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۶

 

... زحمتکش ستمکده ناتوانی ام

بار جهان چو سایه به دوشم فتاده است

در عرصه ای که رخش خرامت جنون کند ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۵۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷

 

... اینجا خیال گنبد عمامه هیچ نیست

بار سرین به گردن واعظ فتاده است

زاهد کجا و طاعت یزدانش ازکجا ...

... می نازد از عصاکه به دستش چه داده است

ملا هزار بار به انگشتهای دخل

ته کرده درس وگرم تلاش اعاده است ...

... قاضی درین مقدمه غورش زیاده است

اقبال خلق بسکه به ادبار بسته عهد

پیش اوفتاده است و قفا ایستاده است ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۵۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴

 

... پیکرم خم گشته است ازضعف و دل خون می خورد

بار این کشتی به دوش ناخدا افتاده است

شبنم گلزار حیرت را نشست و خاست نیست ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۵۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸

 

بعد مرگم شام نومیدی سحرآورده است

خاک گردیدن غباری در نظر آورده است

در محبت آرزوی بستر و بالین کراست

چشم عاشق جای مژگان نیشترآورده است

طاقتی کو تا توان گشتن حریف بار درد

کوه هم تا ناله برداردکمر آورده است ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۵۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸

 

... آیینه تا نفش شمرد دل رمیده است

ابروی یار بار تواضع نمی کشد

خم در بنای تیغ غرور خمیده است ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۵۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۶

 

... سایه ما خال رخسار زمین گردیده است

نارساییهای طاقت انتظار آورد بار

ای بسا جولان که از سستی کمین گردیده است ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۵۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۴

 

زبس به خلوت حسن توبارآینه است

نگاه هر دو جهان در غبار آینه است

هجوم چاک گل آغوش شبنم است اینجا ...

... نفس ز آب به بند حصار آینه است

نکاشتیم سرشکی که جلوه بار نداد

گداز دل چقدر آبیار آینه است ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۵۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶

 

... چون سفر غافل مزن در تیغ عریان پشت دست

بار هر دوشی بقدر دستگاه قدرت است

برنمی دارد به غیر از زخم دندان پشت دست ...

... می نهد بر خاک کشکول گدایان پشت دست

خاک گردم کز غبار سرنوشت آیم برون

چون نگین نتوان زدن بر نام آسان پشت دست ...

... می شود از ناخنت آخر نمایان پشت دست

معنی اقبال و ادبار جهان فهمیدنی ست

باوجودگنج در دست است عریان پشت دست ...

... بازگشتیم از ندامت گل به دامان پشت دست

در غبار حاجت استغنای ما محجوب ماند

کف گشودن از نظرهاکرد پنهان پشت دست

بیدل از خود رنگ و بوی اعتبار افشانده ایم

همچوگل ماییم و دامن تاگریبان پشت دست

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۵۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷

 

... تاکجاگیرد عیار پرفشانی پشت دست

عهده کار ندامت بار دوشم کرده اند

عمرها شد می گزم از ناتوانی پشت دست ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۵۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۶

 

... سرکشان بگذار تا گردند پامال غرور

گردن این قوم خواهد بار استغنا شکست

تاکدامین قطره گردد قابل تاج گهر ...

... یا دل دیوانه ای در دامن صحرا شکست

بی تکلف از غبار یاس دلها نگذری

تشنه خون می شد هرذره چون مینا شکست ...

بیدل دهلوی
 
۱۰۱۶۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۹

 

... بررخ هربرگ گل رنگ حیا خواهد شکست

کی غبار خاطر هر آسیا خواهد شدن

تخم ما چون آبله درزیرپا خواهد شکست ...

... تا دهد گردون مراد خاطر ناشاد ما

دستها ازکلفت بار دعا خواهد شکست

هرکجا گرد کسادیها شود عبرت فروش ...

... نیست بنیاد تعلق آنقدر سنگین بنا

این غباروهم را یک پشت پا خواهد شکست

بیدل ازبوی خود است آخرشکست برگ گل ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۵۰۶
۵۰۷
۵۰۸
۵۰۹
۵۱۰
۶۵۵