گنجور

 
۱۰۱۲۱

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان دوم » بخش ۹۲ - زبانحال ام لیلی و تسلی دادن ح علی اکبر مادر خودرا

 

... مخواهم به چنگ مخالف اسیر

به بند ستمگستران دستگیر

مسازم روان بر سر خارها ...

... چه نالی بدینگونه زار و حزین

خمش باش وبنشین دمی دربرم

که رازیت پنهان پدید آورم ...

... دگرگون سپهر و دگرسان زمین

شود فاش هر راز بنهفته ای

برآرد سراز خاک هر خفته ای ...

... که ای مادر اکبر نوجوان

مگر بود بهتر ز دلبند من

به نزد تو فرزند شمشیر زن ...

... درآن لحظه سجاد ع بی توش بود

به بستر درافتاده مدهوش بود

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۲۲

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان دوم » بخش ۹۴ - لباس رزم پو شاندن امام مظلوم فرزند خود را وبه میدان فرستادن

 

... به کاویدن جسم مردان جنگ

زبان کرده تیز و میان بسته تنگ

چو آراست خود را به برگ نبرد ...

... تو گفتی که بود آن پیمبر نژاد

سلیمان و بنشسته بر پشت باد

سپس شد سوی رزمگاه آن جوان ...

... شهنشه سوی پاک پروردگار

بیفراشت دست و بنالید زار

که باش ای خداوند بینا گواه ...

... نسازد به دلخواه تو هیچ کار

یکی بر گمارد که در بسترت

ببرد سر از کینه جو پیکرت ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۲۳

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان دوم » بخش ۹۶ - حمله کردن ح – علی اکبر(ع)بر میمنه و میسره و قلب لشگر

 

... به رزم سواران درنگی بدی

بدی نام او طارق بن شبیب

دل جنگجویان ازو پر نهیب ...

... نهشته برون سوی ناورد پای

تن او بار او طارق بن شبیب

دل جنگجویان ازو پر نهیب ...

... به نیرو بیفشرد دستش چنان

که شد ازبن ناخنش خون روان

برآورد از دست او تیغ تیز

به بدخواه شد بسته راه ستیز

بزد اسب وبر وی بغرید سخت ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۲۴

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان دوم » بخش ۱۰۰ - آمدن ح علی اکبر علیه السلام به وداع اهل حرم وزبانحال مادر با او

 

... دریده زچنگال گرگان تمام

بدو ام لیلی همی بنگریست

زغم دست بر سرزد و خون گریست ...

... تو اکنون شدی از برم بی توان

ببسته به پیگارم دشمن میان

بسی بر نیامد که باز آمدی ...

... دریغا ازین چهره ی چون بهار

که بستر کنندش ز خاشاک و خار

دریغا از آن پیکر زورمند ...

... بدو هست گریان واندو هگین

همی تا توانی بنال وبموی

نه برپور نامی به فرخنده شوی ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۲۵

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان دوم » بخش ۱۰۱ - بازگشتن علی اکبر(ع)بار دیگر به میدان

 

تو گفتی که بنشست برباد پای

یکی آهنین قلزمی موج رای ...

... زاسبش اگر بر زمین نفکنم

بگفت این و بنهاد جایی کمین

سری پر ز باد ودلی پر زکین ...

... به دستار پیغمبر افتاد چاک

بشد تیغ تا جبهه ی تابناک

پدید آمد از فرق آن نامور ...

... دمیدی گل ارغوان از برش

ببرد آن زبان بسته از رزمگاه

علی را همی تابه قلب سپاه ...

... بیا تا که نسپرده روشن روان

یکی ای جگر بند ضرغام دین

بیا حال فرزند دلبند بین

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۲۶

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان دوم » بخش ۱۰۲ - آمدن امام (ص) به بالین فرزند و زبان حال آن حضرت

 

... سرو پیکر از تیغ کین چاک چاک

زخاشاک بسترش وبالین زخاک

زاختر فزون زخم بر پیکرش ...

... مرا مصطفی ص داد جامی پرآب

که بنشاند ازجان من سوز وتاب

ز بهر تو آماده فرموده نیز ...

... همی گوید ای تشنه لب کن شتاب

بگیر و بنوش ازمن این جام آب

بگفت این وزین دیر ناپایدار

به سوی نیاکان خود بست بار

شهنشه چون جاندادن اوبدید ...

... خزان کردی از مرگ خود گلشنم

ایا اختر تابناک پدر

چه زود آمدت زندگانی به سر ...

... مرا ای جوان داغت از پا فکند

نهال حیات من از بن بکند

ببر سوی جدت پیام مرا ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۲۷

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۹ - آمدن امام علیه السلام به خیمه گاه و وداع نمودن با اهل حرم

 

... بدو بود دارای دین شادکام

دمی از کنارش بنگذاشتی

نکوتر ز جان در برش داشتی ...

... شهش گفت هیهات ازین آرزوی

که ره گر نبد بسته از چار سوی

نمی خواستم خویش را مبتلا ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۲۸

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۱۱ - رفتن امام تشنه کام به جانب میدان و آمدن سکینه ی مظلو مه به وداع پدر

 

... نمی رفت هرچ اش برانگیخت شاه

که بد دست حق بسته پایش زراه

همی برخروشید و افشاند دم ...

... که عرش آفرین را گزین دختر است

شهنشاه سوی زمین بنگریست

که نارفتن باره بیند که چیست ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۲۹

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۱۸ - آمدن گروهی دیگر از جنیان و منصوره باسپاهی از ملک به یاوری امام انام

 

... سر مویی ای پادشاه امم

من اینک میان بسته ام استوار

که در این نبردت شوم دستیار ...

... بر آنی کسی را کنی یاوری

که از بنده گی یافته داوری

سپهر و زمین زیر فرمان اوست

جهان بسته ی بند پیمان اوست

تو از امر من بآسمان زیستی ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۳۰

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۲۲ - رسیدن نامه ی فاطمه دختر امام ازمدینه و چگونگی آن هنگامه

 

... همان شه که در پهنه ی کارزار

غریبانه بر نیزه بنهاده سر

ز خونش شده روی این پهنه تر ...

... که بیمار باشد ز تیمار تو

یکی نامه بنوشته با چشم تر

فرستاده با من ز بهر پدر ...

... ندیدی که قاسم حنا بردو دست

زخون سر از جور دشمن ببست

ندیدی که اصغر درآغوش باب ...

... ایا نامور تازه داماد من

که بستید بیننده از این جهان

گذشتید از وی چو برق جهان ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۳۱

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۲۵ - برگشتن امام تشنه کام از فرات

 

... نه این جای بوسیدن حیدراست

بیا و به بستر بیاسا دمی

بدین زخم هایت بنه مرهمی

بیندیش یک لخت درکار ما ...

... زبانش ز اندرز پرکیمیا

نشست و به نزدیک بنشاختشان

یکایک به گفتار بنواختشان

ز نیکویی صبر اندر بلا ...

... که از کژی آید چنین کار زشت

ببندد به رخ راه خرم بهشت

چو من زنده باشم مباش اشکبار ...

... ز گفتار شه زینب داغدار

چو ابر بهاری بنالید زار

سپس شه ره خیمه بگرفت پیش ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۳۲

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۲۹ - داستان آمدن درویش بلخی به خدمت پادشاه

 

چو درویش از خویشتن رسته ای

دل اندر ره نیستی بسته ای

ز تاج تولا سرش تاجدار ...

... زچهل تارش این نکته بودی عیان

که اندر وفا سخت بسته میان

همی گفت بر دوش او تخت پوست ...

... هم از آن نظر کارها ساختش

زبند دو گیتی رها ساختش

دل دیگرش داد و جان دگر ...

... گرامی چو جان شیر پروردگار

مر این قوم در بند قتل منند

از آنرو که با مرتضی ع دشمنند ...

... نهشته سر اندرکمند جهان

نگشته دلت پای بند جهان

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۳۳

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۳۰ - در اندرز یار دیرین خویش میرزا علی دوست کرمانشاهانی متخلص به سالک گوید

 

... دو بیننده ام روشن از چهر تو

به کنج ملال از چه بنشسته ای

به رخ بر در خرمی بسته ای

زکاشانه تا چند نایی برون ...

... غم عشق را خاطری شاد به

دل از بند اندیشه آزاد به

خدا جوی را رنج و راحت یکی است ...

... به یزدان پناهیدن از کاستی

اگر چند در سخت بر بسته است

گشاید بر او کز خودی رسته است ...

... نماید به تو خویش را رهنما

کشاند سوی شهر بند بقا

ز درویش بلخی تو اندازه گیر ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۳۴

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۳۲ - حمله ی ششم شاه دین بر سپاه مشرکین

 

... برآورد دامان پیراهنش

که خون بسترد از رخ روشنش

سپیدی زنافش پدیدار گشت ...

... بزد بوسه بر بوسه گاه نبی

چو بنشست آن تیر شه را به ناف

به جای خدا اندر آمد شکاف ...

... شدم کشته در راه یزدن خویش

گرفتنم ره بنگه قرب پیش

چو دانستی آن خون پاک اربه خاک ...

... پس آنگاه یک لخت از آن خون پاک

بیندود بر چهره ی تابناک

همی گفت خواهم چنین سرخ روی ...

... به ناگه بجست از کمین همچو تیر

ددی نام او مالک ابن یسیر

یکی تیغ زد بر سر شهریار ...

... عنان را بتابید زی خیمه گاه

که زخم سرش را ببندد همی

ببیند رخ بیکسان را دمی ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۳۵

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۳۳ - به خیمه رفتن شاه تشنه جگر برای بستن زخم سر

 

... سر بانوان جانشین بتول س

به پیش برادر بنالید سخت

پراکند و بدرید گیسوی و رخت ...

... یکی خرقه آرید ایدون مرا

که ستوار بندم به زخم سرا

برفت و بیاورد زینب س به درد

یکی کهنه زانسان که شه امر کرد

به سر بست شاه آن کهن جامه را

به بالای آن هییت عمامه را ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۳۶

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۳۴ - شهادت شاهزاده ی والا گهر عبدالله بن حسن علیه السلام

 

... گرانمایه فرخنده فرکودکی

بهشت و بهارش دو تن بنده بود

مه و آفتابش پرستنده بود ...

... بپیچید شهزاده بر خود ز درد

در آغوش شه ناله بنیاد کرد

خروشید کای عم نگه کن ببین ...

... که از کوه خارا نمودی گذار

به چرخ اندرش بست و بگشاد شست

گلوگاه شهزاده از وی بخست ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۳۷

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۳۵ - حمله ی هفتم شاه مظلومان

 

ره پویه بر بارگی بسته شد

همه صف به بدخواه بگسسته شد ...

... همان دوستداری و محبوب ما

شه عالم و بنده ی خوب ما

چو بشنید شاه جهان این ندا

بگریید و گفت ای یگانه خدا

زعهدی که بستم پشیمان نیم

به عشقت چنین سست پیمان نیم ...

... نیم شادمان جز به پیوند تو

کیم بنده ی آرزومند تو

به مهرت زما و منی رسته ای ...

... بکاوندم ار پیکر خونفشان

بجز تو نیابند از من نشان

بگفت این و کرد آن شه تشنه کام ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۳۸

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۴۱ - شهادت عبدالله بن حسین علیه السلام در آغوش پدر بزرگوارش

 

... درآن دم دلش کرد یاد پدر

زخرگه سوی پهنه بنهاد سر

دویدی به هر سوی جویای باب ...

... شکیب دل و جان بی تاب من

زما از چه ره روی بنهفته ای

بر این گرم خاک از چه رو خفته ای ...

... شهنشاهزاده به پیش پدر

زلب تشنگی شکوه بنمود سر

که ای باب از تشنگی سوختم ...

... بسوزد دل سنگ بر ناله اش

به رخ بسته از آب مژگان دو جوی

لبش آب گوی و دلش تاب جوی ...

... بدیدش چو دژخیم ناهوشمند

براو تاخت چون دیو بگسسته بند

سرو دست شهزاده بگرفت سخت ...

... نمودی به ما تا چه سازی زکین

خنک آنکه بر مهر تو دل نبست

به مردی ز بند تو نامرد جست

پس از قتل شهزاده ی بی گناه ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۳۹

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۴۳ - رفتن حضرت صدیقه ی صغرا، زینب (س) به قتلگاه

 

... زتیغش چو گل پاره پاره تنی

نهان گلبنی گشته در جوشنی

تنی دید چون آسمان باژگون

بدو زخم پیکان زاختر فزون

بدش بستر از تیر و بالین زخاک

به حالش دل چرخ اندوهناک ...

... چه شد ذوالفقارش سمندش چه شد

همان نیزه ی بند بندش چه شد

چرا دست دادار پیگار ماند ...

... رخ زرد را پر زخونابه کرد

جهان بین بنگشود شه بر رخش

نفرمود از بیهشی پاسخش ...

... برآید روان وز جهان بگذرم

ز بسته دم شاه نشنید راز

دژم شد سر بانوان حجاز ...

... بدو تیغ و زوبین بیانداختند

به گرد اندرش حلقه بستند تنگ

زدندش به پیکر همی تیغ و سنگ ...

... پس از کشتن شاه دنیا و دین

چنان تا بدان پشته بنهاد گام

که او را کنون زینبیه است نام ...

... بدان غیرت سست و ایمان تو

تو استاده می بنگری اینچنین

شود کشته فرزند دارای دین ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۰۱۴۰

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۴۴ - فرستادن عمر سعد طبیب نصاری را به کشتن شاه دین

 

... همانا که در نزد اسلامیان

گناه است بستن به قتلش میان

مرا بهر این کار بگماشتند

مگر سست آیینم انگاشتند

بنالید کای پاک پروردگار

تو نگذار کاید زمن زشت کار ...

... دو گلبرگش از تشنگی نیلگون

ز نورش همه دشت کین تابناک

پدید از رخش فر یزدان پاک ...

... روان جسته عیسی ع زگفتار او

حواری به درگاه او بنده گان

همش روح قدس از پرستنده گان

زسر تا بن انجیل درشان او

مسیحا به گردون ثنا خوان او ...

... که بینی بریده سر خود به طشت

نه عیسایی و عیسی است بنده است

هزارت چو یحیی پرستنده است ...

... بریزد رکن کلیسا زهم

بماناد ناقوس بر بسته دم

وزآن پس به افغان و زاری بگفت ...

... کشد بر جمالی چنین نازنین

به گفتار بنواز این بنده را

یکی بازگو نام فرخنده را ...

... دلش گنج توحید را گشت جای

رهانیدش از بند تثلیث پای

وزآن پس بدوگفتکایدر بایست ...

... چنان زان بشارت جوان شاد شد

که از بند هر بنده آزاد شد

به آیین احمد ص در آورد سر

ببست از پی یاری شه کمر

همان خنجر آبگون بر گرفت ...

الهامی کرمانشاهی
 
 
۱
۵۰۵
۵۰۶
۵۰۷
۵۰۸
۵۰۹
۵۵۱