... هست مستغنی علی رغم فلک باقی به دهر

در فنایش چرخ باری حرکتی مذبوح کرد

گرچه از گرداب هستی رست مستغنی ولیک ...

چون همه درکینه با من چرخ نیلی رنگ شد

سنگ گشتم شیشه گرشد شیشه گشتم سنگ شد

... همه گردن نهاده ایم به داس

همه ماریم و چرخ مارافسای

همه موریم و بخت لغزان طاس ...

... آن یکی گوید خود وحی خداوند است این

که فرود آورد از چرخ چهارم عیسیش

خواجه خودگوید زبن گونه فزون دارم شعر ...

دربغ و دردکه ازکید چرخ و فتنه دهر

بشد صبوری و ازکف ربود صبر جهان ...

... گفتا خدای داند از من سبب مخواه

گفتم که چرخ قامت من چنبری نمود

گفتا ز چرخ غیر جفا و کرب مخواه

گفتم ز روزگار چه باید امید داشت ...

... شمع ایوان تو را پروانه

چرخ با این همه رفعت گردد

کاخ اجلال تو را هم شانه ...

... ترسم از بس که تو پیمان شکنی

بشکند چرخ تو را پیمانه

گویم آن دم هارا گدسن مشدی ...

... ز اطفال یتیم دستگیری

ای چرخ ترا اگرچه دین نیست

دستی که شکستنیست این نیست ...

... نفرین به کمان و بر زمانه

ای چرخ ستمگر جفاکار

دست از سر این محیط بردار ...

... چون رای منازعت نماییم

چنبر از چرخ برگشاییم

از پنجه ما جهان جهان نیست ...

... شوفر را گفت در گرما چنین سیر

برای چرخ ها خوبست یا خیر

شوفر دانست کار جمله زار است ...

در سرای شوکت الدوله که بود

در عزایش ناله تا چرخ کبود

مجلس پر حشمتی تشکیل یافت ...

... شاخ میوه چون کمان گردد به تیر

رقص خرچنگی کند چرخ اثیر

اوج گیرد در مه مرداد روز ...

... چو دیوانگان سر فرو برد پیش

همی چرخ زد گرد بر گرد خویش

هوا گشت تاریک از اندیشه اش ...

... که در نوبهاران بجنبد ز جای

نگرداند این چرخ را جز خدای

بسی کارگر اندر آن کارگاه ...

... که گر تیر دشمن جوی پیش جست

تو را چوبه و چرخ باید شکست

مشو غره از های و هوی عوام ...

... فزود آبروی دین ز خاک تیممش

خیال رخش به چرخ گذر کرد و انجمش

ستادند پیش او چو آیینه دارها ...

... با نواهای مخالف همچو نی

اکثریت گشت گردش چرخ زن

چون بنات النعش برگرد جدی ...

... گرگم نگشته بودی در شرع راه ما

پهلو بر اوج چرخ زدی بارگاه ما

قرآن اگر نماندی در پردﻩ افول ...

... مرثیت گویم من اندر ماتمش ای داد من

از کفم یاری چنان این چرخ کج بنیاد برد

داغ ها دارم به دل زین چرخ کج بنیاد من

غم مخور ای دل که خوب و زشت عالم بگذرد ...

... اهل فردوس است هر کس کز جهنم بگذرد

تا که دانا زنده باشد چرخ با او دشمن است

چون که دانا بگذرد آن دشمنی هم بگذرد ...

... نی هنر تا دهر را پیچم عنان

نی توان تا چرخ را بندم مسیر

بهتر از من پاره سنگی که نیست ...