گنجور

 
۹۰۱

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۶ - هم در ستایش او

 

... بر شاه شرق و غرب همیدون ثنا کنم

مسعود پادشاهی کز چرخ قدر من

برتر شود که مدح چنین پادشا کنم ...

مسعود سعد سلمان
 
۹۰۲

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۷ - مدح ملک ارسلان بن مسعود

 

... تو هفت کشور بگرفته و مخالف تو

ز هفت چرخ شده مبتلا به هفت اندام

ز روز عمر تو اکنون همی برآید صبح ...

مسعود سعد سلمان
 
۹۰۳

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۹ - مدح عمادالدوله ابوسعد بابو

 

... به پیش نور ضمیر تو ملک را مظلم

به نزد حل بیان تو چرخ را مبهم

چو هست ضد خداوند طالع تو به طبع ...

مسعود سعد سلمان
 
۹۰۴

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۰ - ناله از تیره بختی خود و امتداد گرفتاری

 

... در کام زبان همی چه پیچانم

این چرخ به کام من نمی گردد

بر خیره سخن همی چه گردانم ...

... نه رستم زالم و نه دستانم

نه چرخ کشم نه نیزه پردازم

نه قتلغ بر تنم نه پیشانم ...

... آخر وقتی به قوت جاهت

من داد ز چرخ سفله بستانم

از محنت باز خر مرا یک ره ...

مسعود سعد سلمان
 
۹۰۵

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۱ - داستان سیه روزی

 

... بختم چو نخواهد خریدن از غم

این چرخ بها می کند گرانم

زین پیش تنم قوتی گرفتی ...

... در دوستی من عجب بمانی

در چرخ همی من عجب بمانم

دانی که به باطل چگونه بندم ...

مسعود سعد سلمان
 
۹۰۶

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۲ - هم در آن موضوع و توسل به خواجه بونصر

 

... بسته کمر آسمان به پیکارم

هر سال بلای چرخ مرسومم

هر روز عنای دهر ادرارم ...

مسعود سعد سلمان
 
۹۰۷

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۳ - مدح خواجه ابوطاهر

 

... که جهان زود گرددت ز خدم

تا ز چرخ و فلک سجود آرند

پیش تو چون شمن به پیش صنم ...

... روزی لکر و سپاه و حشم

نزند چرخ جز به حکم تو پی

نزند ابر جز به امر تو دم ...

مسعود سعد سلمان
 
۹۰۸

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۵ - ستایش پادشاه

 

... روان آدم شادان شد از تو شاه از آنک

به چرخ بردی از قدر گوهر آدم

به چون تو شاه به آیین شدست کار جهان ...

مسعود سعد سلمان
 
۹۰۹

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۷ - هم در آن مقوله

 

... کانچم ستد فلک ندهد بازم

با چرخ در قمارم و می مانم

وین دست چون نگر که همی بازم

مسعود سعد سلمان
 
۹۱۰

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۸ - مدیح ابوالفرج نصر بن رستم

 

... من از حلمش کهی گران سازم

از هفتم چرخ اگر گذر یابم

از همت او برو مکان سازم ...

... بس روز بود ز دولت و فرت

بر چرخ ز جاه سایبان سازم

در دل هوات روشنی دارم ...

مسعود سعد سلمان
 
۹۱۱

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۱ - در مدح سلطان محمود

 

... ز روی گنبد خضرا نهان شده پروین

مه چهارده تابان شده ز چرخ کیان

چو روی خسرو محمود سیف دولت و دین ...

... نبید رنگین خور بر کنار آب روان

چنانکه چرخ بپاید تو همچو چرخ بپای

چنانکه کوه بماند تو همچو کوه بمان

مسعود سعد سلمان
 
۹۱۲

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۲ - مدح علاء الدوله سلطان مسعود

 

... وان کندیشک مانده از آن خنجریمان

حفظ خدای و تقویت چرخ و سعی بخت

بوده تو را پناه و معین و نگاهبان ...

... گه کوه زیر پای تو گه ابر زیردست

گه چرخ همرکاب تو گه وهم همعنان

آن کوه را که خاصه تو را جنگ جای بود ...

... تا واجبست گردش نوروز و مهرگان

از چرخ حل و عقد زمانست بر زمین

وز دهر امر و نهی مکین است بر مکان ...

مسعود سعد سلمان
 
۹۱۳

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۳ - ستایش سلطان ابراهیم

 

... ز راجه پیران و ز رایکان چه لشکر داشت

بر آن حصار برافراخته چو چرخ کیان

چو فوجی از سپه شاه روی داد بدو ...

... تنی نماند که آن را نخست جان و روان

خدای عزوجل نصرتیش داد که چرخ

به خسروان گذشته نداده بود نشان ...

... چو کوه ثهلان آسوده بود از جنبش

چو چرخ گردان بی باک بود از حدثان

نه از فراخی پهنای او برون شده باد ...

... از آن حصار چه برداشت شهریار جهان

زهی به دولت ملک تو چرخ کرد زمین

زهی به نصرت و فتح تو دهر کرده ضمان ...

مسعود سعد سلمان
 
۹۱۴

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۴ - چیستان و مدح آن سلطان

 

... دست او چون سبک نیافت گران

چرخ رنگست و همچو چرخ بدو

باز بسته همه صلاح جهان ...

... گشته دعوی ملک را برهان

چرخ قدر ولی به دوست بلند

سود عمر عدو ازوست زیان ...

... زو شود مبهم زمانه بیان

نه برو دور چرخ پوشیده

نه درو راز روزگار نهان ...

... آنکه از مهر زیبدش افسر

وانکه از چرخ شایدش ایوان

خسروی زو چو آسمان برین ...

... ملک عالیت باد در بیعت

چرخ گردانت باد در فرمان

شده با فتح رای تو قرین ...

مسعود سعد سلمان
 
۹۱۵

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۷ - مدح ثقة الملک طاهر بن علی

 

... این و آن را عیار بی حملان

گر زر و سیم را نکردی چرخ

در دل خاک و طبع سنگ نهان ...

... نوبهاری و باغ تو مسند

آفتابی و چرخ تو ایوان

قصر جاه تو را گشاده دری ...

... برده از اختران سبق برهان

گر به سندان و خاره یازد چرخ

نام تو برنهد برین و برآن ...

... از پی کارزار دشمن تو

بر گرفته ست چرخ تیر و کمان

هست و باشد کمان و تیرش را ...

... وهم تو چون نهد به کاری روی

نتواندش داد چرخ نشان

حزم تو در مقام کوه رکاب ...

... در تن این مختلف چهار ارکان

چرخ را بی خلاف محکم باد

در وفاق هوای تو پیمان ...

مسعود سعد سلمان
 
۹۱۶

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۸ - مدح سلطان ابراهیم

 

... شب تیره سیاه پیراهن

که بر اطراف چرخ زنگاری

به کواکب بدوختش دامن ...

... ریخته دهر قیر بر صحرا

بیخته چرخ دوده بر برزن

چرخ گردان چو خسروان بزرگ

در و گوهر نشانده بر گرزن ...

... صفه تو ز تو شده گلشن

مسند از روی تو به نور چو چرخ

مجلس از لفظ تو به در چون عدن ...

مسعود سعد سلمان
 
۹۱۷

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۹ - مدح ارسلان بن مسعود

 

... به حلم کوه متین و به رأی بدر منیر

به طبع بحر محیط و به قدر چرخ کیان

زمانه دارا اندر زمانه شاهی نیست ...

... هزار فخر نماید همی زمین و زمان

تو پادشاه جهانی و چرخ و گیتی رام

تو شهریار جوانی و ملک و بخت جوان ...

مسعود سعد سلمان
 
۹۱۸

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۱ - وصف بهار و مدح آن شهریار

 

... حسام او را در رزم نصرتست فسان

نه ملک زیبد بی او نه چرخ بی خورشید

نه خلق باشد بی او نه کشت بی باران ...

مسعود سعد سلمان
 
۹۱۹

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۳ - هم در مدح او و تفاخر به فضائل خویش

 

... تا پرستند در هنود وثن

چرخ ملک تو باد با خورشید

باغ لهو تو باد پر سوسن

مسعود سعد سلمان
 
۹۲۰

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۵ - مدیح محمد بهروز

 

... کمینه مایه از طبع اوست بحر محیط

کهینه پایه از قدر اوست چرخ کیان

زهی به جاه تو معمور کعبه دولت ...

... بر عطای تو بسیار جمع دهر اندک

بر ذکای تو دشوار حکم چرخ آسان

به مکرمت ها دادست سیرت تو ظهور ...

... چو جرم دهر مرکب شده ز ظلمت و نور

چو دور چرخ معین شده به سود و زیان

به زندگانی و مرگی دلیل خلق شدست ...

... بقا شدست و فنا اینت قدرت و امکان

کم از بلند محل تو چرخ با رفعت

کم از بزرگ عطای تو بحر بی نقصان ...

... که از نوایب گیتی چه دیده ام به عیان

به رنج بودم عمری ز چرخ بی هنجار

به درد ماندم قرنی ز چرخ نافرمان

دل نژندم گم کرده راه و من ماندم ...

... سپهروار بر ایام کامرانی ران

همه مراد که جویی ز چرخ یافته گیر

همه نشاط که داری ز چرخ ساخته دان

به طبع دولت با همت تو در بیعت ...

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۴۴
۴۵
۴۶
۴۷
۴۸
۴۹۲