گنجور

 
۸۴۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳

 

... تلاش مقصدت برد از نظر سامان جمعیت

به کشتی چون عنان دادی رم آهوست ساحل ها

درین محنت سرا گر بستر راحت هوس داری ...

... نوای هستی از ساز عدم بیرون نمی جوشد

گریبان محیط است آنکه می گویند ساحل ها

خمار کامل از خمیازه ساغر می کشد بیدل ...

بیدل دهلوی
 
۸۴۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴

 

... کنار عافیت گم بود در بحر طلب بیدل

شکست از موج ما گل کرد بیرون ریخت ساحل ها

بیدل دهلوی
 
۸۴۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳

 

... در کنه تو آگاهی و غفلت همه معذور

دریا ز میان غافل و ساحل ز کران ها

عمری ست که نه چرخ به رنگ گل تصویر ...

بیدل دهلوی
 
۸۴۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۳

 

... ای طالب سلامت از آفات نگذری

در ساحل آتش است توکشتی ببر در آب

اجزای دهر تشنه جمعیت دل است ...

بیدل دهلوی
 
۸۴۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۴

 

... همه غضنفر وقتیم تا به جای خودیم

وگرنه ماهی ساحل بود پلنگ درآب

ز موج گریه من عالمی چمن چوش است ...

بیدل دهلوی
 
۸۴۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۸

 

... عاقبت هول هوس را می کند رسوا شراب

چون لب ساحل نصیب ما همان خمیازه است

گر همه در کام ما ریزند یک دریا شراب ...

بیدل دهلوی
 
۸۴۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲

 

شوق تا گرم عنان نیست فسردن برجاست

گر به راحت نزند ساحل ما هم دریاست

راحتی در قفس وضع کدورت داریم ...

... ناله خار قدمی دارد و اشک آبله پاست

ساحلی کو که دهم عرض خودآرایی ها

هر کجا گوهر من جلوه فروشد دریاست ...

بیدل دهلوی
 
۸۴۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۷

 

... زورقی دارم به غارت رفته توفان یأس

جز کنار الفت آغوش اش دگر ساحل کجاست

تا به کی تهمت نصیب داغ حرمان زیستن ...

بیدل دهلوی
 
۸۴۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹

 

... راحت جاوید فقر از جاه نتوان یافتن

خاک ساحل قیمت خودگر شناسدگوهر است

کعبه جو افتاد شوخیهای طاقت ورنه من ...

بیدل دهلوی
 
۸۵۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷

 

... از عدم دوری جهانی را به داغ وهم سوخت

محو دریا باش ای گوهر که ساحل آتش است

یک قلم چون تخم اشک شمع آفت مایه ایم ...

بیدل دهلوی
 
۸۵۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴

 

... در غبار دل تسلی گونه ای داریم و بس

موج راگرد شکست آیینه دار ساحل است

تیغ عبرت در بغل دارد هوای باغ دهر ...

بیدل دهلوی
 
۸۵۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵

 

... قالب افسرده ما را در غبار وهم سوخت

غرقه بحری که ما بودیم ساحل بوده است

دفتر امکان ز بیکاری ندارد صفحه ای ...

بیدل دهلوی
 
۸۵۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲

 

... ز بس غبار که دارد طبیعت امکان

سفینه در دل دریا به ساحل افتادست

بلای کج روی ات را کسی چه چاره کند ...

بیدل دهلوی
 
۸۵۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳

 

... امید گوهر دیگر ازین محیط کراست

همین بس است که گردی به ساحل افتادست

چو سروگرچه نداربم طواف آزادی ...

بیدل دهلوی
 
۸۵۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲

 

... چون موج کوشش نفس ما درتن محیط

رخت شکست خویش به ساحل کشیدنست

پامال غارت نفس سرد یأس نیست ...

بیدل دهلوی
 
۸۵۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۷

 

... عاجزیها را غنیمت دان که درباب طلب

دست و پایی گز می کردیم گم ساحل نداشت

انفعالی نیست دل را ورنه درکیش حیا ...

بیدل دهلوی
 
۸۵۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۲

 

... ای خوش آن شوق که از لذت بی عافیتی

کشتی ام وحشت گرداب ز ساحل می داشت

عقده دل اگر از سعی تپش وامی شد ...

بیدل دهلوی
 
۸۵۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۹

 

... بید ل کرم از طینت ممسک نتوان خواست

چون بحر به ساحل نتراود زگهر موج

بیدل دهلوی
 
۸۵۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۴

 

... عرق می آرد آن باری که بر دوش درنگ افتد

قناعت ساحل امن است افسون طمع مشنو

مبادا کشتی درویش در کام نهنگ افتد ...

بیدل دهلوی
 
۸۶۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۳

 

... کدامین دستگاه آیینه نازست دریا را

که از افسردگی ها خاک ساحل هم گهر دارد

دوبینیهاست اما در شهود غیر احول را ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۴۱
۴۲
۴۳
۴۴
۴۵
۶۰