قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶ - در مدح امیرالامراء نظام الدوله حسین خان در ایام حکومت فارس
... بدان رسیده که از مملکت فرار کند
نه آتشست که بالا رود به چرخ اثیر
نه صرصرست که در بحر و بر گذار کند ...
... مگر مدایح من در زمانه ماند و بس
کش از محامد تو چرخ یادگار کند
سپهر از آن همه دلکش قصور محمودی ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۷ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده قهرمان میرزا حکمران آذربایجان طابثراه فرماید
... نتواند زمانه خوارکند
بس نماید مدار چرخ کهن
تا یکی را جهان مدار کند ...
... فخر از صدر روزگار کند
دولت تست چرخ و او اختر
چرخ از اختر افتخارکند
آن امیری که کوه را سخطش ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در مدح امیر بی شبیه و عدیل سلیل جلیل خلیل منیع جود و سخا آقاخان متخلص به عطامه ظله فرماید
... گر براز آهن دل از رو پیکر از سندان کند
چرخ با وی چون ستیزد کانکه خاید پتک را
ز ابلهی بیچاره باید چاره دندان کند ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در شکایت از ممدوح پیش و مدح یکی از احباء خویش که مکنی به ابوالفضل است فرماید
نهر چون نیرگ سازد چرخ چون دستان کند
مغز را آشفته سازد عقل را حیران کند ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در ستایش شاهزاده آزاده نواب فیروز میرزا فرماید
... رحمت حق بی نیاز از رنج هر روزی کند
شیر چرخ از مهر و مه قلاده سازد ماه و سال
بویه در نخجیرگه روزی ترا یوزی کند ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲ - در ستایش پادشاه ماضی محمد شاه غازی طاب الله ثراه گوید
... وز قهر او لهیب سقر یک شرر بود
صدره به چرخ نازد خاک از برای آنک
رامش در او گزیده چنین تاجور بود ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۳ - در ستایش نواب فریدون میرزا فرماید
... بحر آنجا همی کند افغان
چرخ اینجا به زینهار بود
معدن آن جا فقیر و مفلس گشت ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۴ - در ستایش شاهزاده مبرور فریدون میرزا فرماید
... نه وهم با رکایب او همعنان رود
نه چرخ با عزایم او همسفر شود
هر آهویی که در کنف حفظ او گریخت ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۵ - در ستایش پادشاه جمجاه ناصرالدین شاه غازی طالالله بقاه و تال اللّه مناه در زمان ولیعهدی فرماید
... چو مست گشت ولیعهد را ثنایی گفت
که چرخ در عوض کام گام او بوسید
روان نصرت و بازوی فتح ناصر دین ...
... بهای آن مه یک روزه طاعت تو خرید
مگرکه گیتی غارست و تو رسول که چرخ
به گرد گیتی چون عنکبوت تار تنید ...
... چه وقت طایر تیر تو پر گشاد ز هم
که نسر چرخ چو بسمل میان خون نطپید
به مهد عهد تو آن لحظه خفت کودک امن ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۹ - در ستایش کهف الادانی و الاقاصی وزیر بینظیر جناب حاجی آقاسی
... می رفت وقت من با بوک و با مگر
بسته روان دو چشم بر چرخ تیره جرم
وز روشنان چرخ در چشم من سهر
بس فکرها که کرد اندر دلم گذار ...
... یا نی یکی صدف آموده از درر
من بر مدار چرخ بردوخته دو چشم
تاکی زمان هجر آید همی به سر ...
... دیدم که بود یار آن ترک سیمبر
از شو ق مقدمش چرخی زدم سه چار
می خواست از تنم کردن روان سفر ...
... گفتی طلوع کرد در آن فضای تنگ
یک چرخ مشتری یک آسمان قمر
خالش به تیرگی آزرم زنگبار ...
... قد یک بهشت سرو رخ یک سپهر ماه
این ماه سرو چرخ آن سرو ماه بر
از زلف خم به خم یک شهربند ه دام ...
... برخیز و از جهان بگریز و از پسر
وارستگان نهند بر فرق چرخ پای
آزادگان زنند با آفتاب بر ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۰ - و له ایضاً مدحه
... آن لحظه کافرید ترا واهب الصور
پیوسته چون کمان دهدش چرخ گوشمال
هر کاو چو نی نبندد در خدمتت کمر ...
... وز طلعتت چو چشم رمد دیده ز آفتاب
محروم داشت چشم مرا چرخ بدسیر
تاج خروس بد مژگانم ز خون دل
تا چرخ بسته بود چو باز از توام نظر
چشمم چو غار و اشک برو تار عنکبوت ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۱ - در زمان ولیعهدی شاهنشاه اسلامپناه ناصرالدین شاه غازی خلد الله ملکه فرماید
... عرق ریزد از پیکرش گاه پویه
چو از ابر باران چو از چرخ اختر
چو برقست اگر برق را بر نهی زین ...
... به شب بیند اوهام اندر ضمایر
چو در روز اجرام بر چرخ اخضر
چنان گرم برگرد آفاق گردد ...
... زهی هرچه جویی ز بختت مسلم
خهی هرچه خواهی ز چرخت میسر
زگردون جلال تو صد باره افزون ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۲ - در زمان ولیعهدی شاهنشاه ماضی محمد شاه غازی طابلله ثراه گوید
... با بحر خروشان نشود قطره برابر
یک دشت پلنگستی و یک چرخ ستاره
یک بحرنهنگشی و یک بیشه غضنفر ...
... کوهیست که با باد وزان گشته مخمر
آنگونه که بر چرخ بود حکم تو غالب
نه باز به کبکست و نه شاهین به کبوتر ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۳ - در ستایش پادشاه ماضی محمد شاه غازی طابالله ثراه گوید
... گردی ز گذار سپهش خاک مطبق
موجی ز سحاب کرمش چرخ مدور
شیپور نظامش نه اگر صور سرافیل ...
... امرو ز به تخت تو بود بالش کشور
امروز تویی چرخ خلافت را خورشید
امروز تویی بحر ریاست راگوهر ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۵ - در ستایش نور حدیقه احمدی فاطمه اخت علیبنموسی علیهالسلام
... نقش جهان نامدی به چشم مصور
عصمتت ار پیش چرخ پرده کشیدی
بر به زمین نامدی قضای مقدر ...
... جای دهد در دوگز زمین مقعر
چرخ شنیدم که خاک در برگیرد
خاک ندیدم که چرخ گیرد در بر
گر به گل اندوده می نگردد خورشید ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۶ - در ستایش زهره ی زهرای آسمان شهریاری عزیزالدوله که شاهنشاه ماضی را بهین دختر و خسرو غازی را گرامی خواهر فرماید
... چون چهره نهد شاه به رخسارش گویی
از چرخ درآمد به زمین برج دو پیکر
هر صبح که رخسار خود از آب بشوید ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۰ - مطلع ثانی
... داغی که بر سرین ستوران نهند خلق
بنهاده بدسگال ترا چرخ بر جگر
قارون اگر شمارم خصم ترا سزاست ...
... معمار صنع باره قدر تو چون کشید
نه چرخ همچو حلقه بماند از برون در
خیاط فیض جامه بخت تو چون برید ...
... پیکان به جای لاله همی روید از مدر
در طاس چرخ ویله ز آوای گاودم
در جسم خاک لرزه ز هرای شاد غر ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۳ - در مدح جناب میرزا آقاسی گوید
... گرد مرا خیمه است و گردون چادر
خیمه من چرخ هست و حجره بیابان
مسند من زین و خوابگاه من اشقر ...
... برق نیم تا به کی جهم به که و در
چرخ نیم تا به کی خرامم ایدون
باد نیم تا به کی شتابم ایدر ...
... زایر درگاه او به گام نخستین
پای گذارد به فرق چرخ مدور
ای نفست نفس را به یزدان داعی ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۵ - در ستایش پادشاه رضوان جایگاه محمدشاه طاب الله ثراه و فتح خراسان گوید
چو زآشیانه چرخ این عقاب زرین پر
به هر دریچه ز منقار ریخت شوشه زر ...
... هنوز مهره آن مارهای مور اوبار
نگشته چرخ گرای و نگشته باره سپر
که خصم شاه که بادش زبان کفیده چو مار ...
... سپاهشان گه لشکرکشیست جن و بشر
به ترک چرخ گر آن گوید این حصار بگیر
به گرگ مرگ گر این گوید آن سوار بدر
نه ترک چرخ ز احکام آن بتابد روی
نه گرک مرگ ز فرمان این بپیچد سر ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۶ - در ستایش امیرکبیر و وزیر بینظیر میرزا تقی خان طاب الله ثراهگوید
... جهان مجد و محیط سخا و ابر کرم
سهیل رتبت و چرخ علا و بحر نظر
به طبع پاک خداوندگار مهر منیر ...
... چنان ملازم کاندر ده ر دیده ت رر بصر
مدد ز چرخ نخواهی اگرچه آینه را
ز بهر صیقل حاجت بود به خاکستر ...
... عیان نمود وجود تو آنچه بود خب ر
سرای جاه تو هرجا نهند حلقه چرخ
ز بسکه خرد نماید چنان که حلقه به در ...