گنجور

 
۶۱۲۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹۴

 

... بی تو اظهار اثر خجلت معدومی ماست

قطره دور ز دریا چه تلاطم دارد

زاهد از گنبد دستار به خود می نازد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۲۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۴

 

... شکفتنهای گل چندین جرس عرض فغان دارد

به استعداد جان سختی ست جست و جوی این دریا

ز گوهر پیکر هر قطره بوی استخوان دارد ...

... به حیرت بال مژگان نیست بی انداز پروازی

درین دریا عنان لنگر ما بادبان دارد

اگر خاکسترم پروازم و گر شعله جولانم ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۲۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۱

 

... غواصی تآمل بی مزد معنیی نیست

گر ما نفس ندزدیم دریا گهر ندارد

نیرنگ کعبه و دیر محمل کش هوس چند ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۲۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۵

 

... ندیدم از خجالت خویش را تا چشم واکردم

درین دریا حبابم طرفه وضعی شرمگین دارد

سزاوار خطایی هم نی ام از ننگ بیقدری ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۲۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۷

 

... بیابان هم بیابانی ندارد

در این دریا ندامت اعتبار است

گهر جز اشک عریانی ندارد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۲۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳۰

 

... خروشم درغمت با شور محشرمی زند پهلو

سرشکم بی رخت با جوش دریا گفتگو دارد

به چشم سرمه آلودت چه جای نسبت نرگس ...

... برون از ساز وحدت نیست این کثرت نوایی ها

زبان موج هم در کام دریا گفت وگو دارد

ز سر تا پای ساغر یک دهن خمیازه می بینم ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۲۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳۶

 

... آیینه دل را ز نفس نیست رهایی

دریا عبث از شوخی توفان گله دارد

دیوانگی و هوش به یک جامه نگنجد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۲۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۴

 

... تردد چو نفس سوزد ز خود بستر برون آرد

به اشکی کلفت از دل کی توان بردن که دریا هم

یتیمی مشکل ست از طینت گوهر برون آرد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۲۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۵

 

... که فیض جلوه یک اشکم نگه پرور برون آرد

زگرمیهای لعلش گر دل دریا خبرگردد

حباب آسا به لب تبخاله ازگوهر برون آرد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۳۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۶

 

... مگر آیینه گردیدن گل دیگر برون آرد

در این دریا طلب آیینه مطلوب می باشد

گره سازد نفس غواص تاگوهر برون آرد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۳۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۳

 

... همچو من از سرنگونی طالعی دارد حباب

کز خم دریا میی در جام نتوانست کرد

نیست در بحر محبت جز دل بیتاب من ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۳۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۰

 

... دامن خود گیر و از تشویش دهر آزاد باش

قطره را تا جمع شد دل یادی از دریا نکرد

فرع را از اصل خویش آگاه باید زیستن ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۳۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۱

 

... اگر نبود توکل می توان کرد

پر آسان است ازین دریا گذشتن

ز پشت پا اگر پل می توان کرد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۳۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۵

 

... عرفان نصیب زاهد جنت پرست نیست

این جوی خشک مغز به دریا نمی رسد

از باده مگذرید که این یک دو لحظه عمر ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۳۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۶

 

... می نهد صد ریزه برهم تا به یک نان می رسد

حاصل غواص این دریا پشیمانی بس است

وصل گوهر گیر اگر دستت به دامان می رسد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۳۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۷

 

... ما را چو سیل خاک به سر کردن است و بس

تا آن زمان که دست به دریا نمی رسد

آسوده اند صافدلان از زبان خلق ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۳۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۲

 

ز تنگی منفعل گردید دل آفاق پیدا شد

گهر از شرم کم ظرفی عرق ها کرد دریا شد

ز خود غافل گذشتی فال استقبال زد حالت ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۳۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۸

 

... گامها بسکه تر از موج سراب است اینجا

نیست بی خشکی لب گر همه دریا باشد

جلوه مفت است تودرحق نگه ظلم مکن ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۳۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۷

 

... نشاط هر دو عالم یک نگاه واپسین باشد

غباری نیست از پست و بلند موج دریا را

حقیقت بی نیاز ز اختلاف کفر و دین باشد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۴۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۷

 

... خاک همه صرف گل و سنبل شده باشد

از قطره ما دعوی دریا چه خیال است

این جزو که گم گشت مگر کل شده باشد ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۳۰۵
۳۰۶
۳۰۷
۳۰۸
۳۰۹
۳۷۳