گنجور

 
۴۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۷۷ - ۲۴ - النوبة الثانیة

 

... فصل

بدان که روی بقبله آوردن شرط درستی نماز است و بگذاشتن قبله اندر نماز روا نیست مگر در دو حالت یکی در نماز شدت خوف بهر جهت که روی کند روا بود چون استقبال قبله متعذر و ناممکن بود دیگر مسافر در نماز تطوع بآن جهت که راه وی بود روی کند روا بود و بیرون ازین دو حالت روا نیست اندر هیچ نماز قبله بگذاشت و شافعی را دو قول است یکی اصابت عین قبله فرض است یا اصابت جهت و اصابت جهت ظاهرترست و درست تر که در آن مشقت و حرج نیست و بناء دین حنیفی جز بر آسانی و فراخی نیست و هو المشار الیه بقوله تعالی و ما جعل علیکم فی الدین من حرج و یقول النبی بعثت بالحنیفیة السهلة السمحة

چون این قاعده متمهد گشت ناچارست هر مسلمانی را که نماز کند شناختن دلایل قبله و راه بردن بآن و دلایل آن یکی حدود مشارق و مغارب است و چندانک لایق این موضع است بیان آن رفت ...

میبدی
 
۴۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۸۰ - ۲۵ - النوبة الثانیة

 

... و ذلک فی قوله لیلا یکون للناس علیکم حجة پس هر جایی فایده مجدد است و علتی محکم و ذکر آن علت را ذکر حکم مکرر شد

اما آنچه دو جایگه باز آورد فولوا وجوهکم شطره آن لطیفه نیکوست یعنی که بنده را در روی فرا قبله کردن دو حالست یکی آنست که آسان آسان باختیار و تمکن خویش روی دل و تن هر دو فرا کعبه تواند کرد اگر دور باشد و اگر نزدیک دیگر حال آنست که قبله بر وی مشتبه شود یا مسافر باشد که نماز نافله کند بر راحله یا در حال روش یا نماز خوف برابر دشمن در حال مسایفه بنده درین حال روی دل در کعبه آرد هر چند بظاهر از آن برمیگردد رب العالمین دو جایگه باز گفت فولوا وجوهکم شطره تا هر جای بر یک معنی دلالت کند و مروان را حث بود و الله اعلم

قوله لیلا یکون للناس علیکم حجة قال المفسرون معنی الحجة هاهنا الخصومة و الجدل لا الدلیل و البرهان کقوله تعالی قل أ تحاجوننا فی الله ها أنتم هؤلاء حاججتم فیما لکم به علم لیحاجوکم به عند ربکم لا حجة بیننا و بینکم کلها بمعنی المخاصمة و المجادلة فسماها حجة لان المحتج بها یعدها حجة عند نفسه میگوید تا هیچکس را از مردمان بر شما حجتی نبود یعنی که فرماینده من باشم و فرمان در قرآن و تو فرمانبردار کسی را بر تو حجتی نبود ...

میبدی
 
۴۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۰۴ - ۳۲ - النوبة الثانیة

 

... و علی الذین یطیقونه فدیة قراءة مدنی و ابن ذکوان از شامی مضاف است فدیة طعام و قراءة هشام از شامی و نافع با جمع مساکین باقی فدیة طعام مسکین میگوید و ایشان که روزه توانند که دارند و خواهند که ندارند هر روز درویشی را فدیه دهند از طعام باز خریدن را و این در ابتداء اسلام بود که هر کس درین مخیر بود اگر خواستی روزه داشتی و اگر نه بگشادی و هر روز را مدی بدرویشی دادی

آن گه گفت فمن تطوع خیرا اگر کسی بطوع خویش برین مد بیفزاید نیکوست و پسندیده و اگر روزه دارد خود بهتر و نیکوتر و این حکم پیش از آن بود که آیت منسوخ شد پس چون فمن شهد منکم الشهر فلیصمه فرو آمد این حکم منسوخ گشت و تخییر برخاست و بر ایشان که روزه توانند و مقیم باشند واجب گشت و ثابت و مسافر را و بیمار را رخصت افطار بماند و پیر ناتوان بی طاقت را افطار و فدیه این یک قول است و قول دیگر و علی الذین یطیقونه فدیة

خاصه پیرانرا آمد مردان و زنان را که طاقت روزه میداشتند به تکلف و دشخواری الله تعالی ایشان را رخصت داد بافطار و فدیه فرمود آن گه منسوخ شد این حکم بدو سخن یکی این کلمت که و أن تصوموا خیر لکم و دیگر فمن شهد منکم الشهر فلیصمه و سدیگر قول آنست که این آیت جمله محکم است و هیچیز از آن منسوخ نه بر تقدیر و علی الذین کانوا یطیقونه فی حال شبابهم و قوتهم ثم عجزوا عن الصوم فدیة طعام مسکین میگوید بر ایشان که روزه می توانستند داشت و میداشتند پس عاجز شدند و قوت شان ساقط گشت فدیه است از طعام دادن بدرویشی پس اگر برین بیفزاید و بیش از یک درویش طعام دهد یا بیش از یک مد آن به است و اگر جمع کند میان روزه و فدیه آن بهتر و نیکوتر و اگر یکی کند پس روزه اولی تر ...

... روی ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم خرج عام الفتح صایما فی رمضان حتی اقام بالکدیة افطر

آن گه حکم اهل عذر اعادت کرد گفت و من کان مریضا أو علی سفر فعدة من أیام أخر از بهر آن که در آیت پیش مقیم را نیز در عداد اهل عذر آورد و مخیر کرد و در این آیت تخییر مقیم منسوخ کرد و تخییر مسافر و بیمار باز گفت تا معلوم شود که بیمار و مسافر را در رخصت افطار همان حکم است که از پیش رفت

و در افطار مسافر علما را خلاف است که عزیمت است یا رخصت جماعتی گفتند عزیمت است و واجب چنانک اگر کسی در سفر روزه دارد چون مقیم شود قضا باید کرد

و دلیل ایشان آنست که مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت لیس من البر الصیام فی السفر ...

... و بروایتی دیگر گفت ذهب المفطرون الیوم بالاجر

و سیل ابن عمر عن الصوم فی السفر فقال أ رأیت لو تصدقت علی رجل بصدقة فردها علیک الم تغضب قیل نعم قال فانها صدقة من الله عز و جل تصدق بها علیکم و حد سفر که افطار در آن مباح است شازده فرسنگ است هر چه کم ازین بود افطار در آن نشاید و مسافر که در سفر معصیت باشد بمذهب امام مطلبی البته روانیست که روزه بگشاید یا رخصتی از رخصتهای سفر بر کارگیرد

یرید الله بکم الیسر الله تعالی بشما آسانی میخواهد و دژواری نمیخواهد که در حال بیماری و سفر شما را رخصت افطار داد وانگه از همه سال بیک رمضان رضا داد و این محاباها ارزانی داشت ...

میبدی
 
۴۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۶۴ - ۵۱ - النوبة الثانیة

 

... و من یؤت الحکمة فقد أوتی خیرا کثیرا هر کرا این حکمت دادند او را خیر فراوان دادند و من یؤت الحکمة بکسر تاء قراءة یعقوب است یعنی هر که الله او را حکمت داد او را خیر فراوان دادند و ما یذکر إلا أولوا الألباب لب هر چیز مغز آنست و لب العقل ما صفی من دواعی الهوی میگوید پند نگیرد مگر خداوندان مغز ایشان که عقل دارند از دواعی هوا صافی و از فتنه نفس خالی

و ما أنفقتم من نفقة الآیة این خطاب با مؤمنانست میگوید آنچه دهید و نفقه کنید از زکاة فریضه یا تطوعات صدقه یا نذری که پذیرید چنانک مثلا یکی گوید اگر بیمار مرا شفا آید یا فلان مسافر در رسد یا فلان کار بر آید بر منست که چندین نماز کنم یا چندین روزه دارم یا حج کنم و چندین بنده آزاد کنم و چندین صدقه دهم این آن نذرست که وفاء آن لازم است و بجای آوردن آن واجب

رب العالمین در قرآن ثنا کرد بر ایشان که بوفاء آن نذر باز آمدند گفت یوفون بالنذر جای دیگر بوفاء آن فرمود گفت و لیوفوا نذورهم و مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم عمر را بوفاء نذر فرمود لما ...

میبدی
 
۴۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۱ - النوبة الثالثة

 

... و هم ازین باب است آنچه مصطفی ص گفت ما الدنیا فی الآخرة الا مثل ما یجعل احدکم اصبعه السبابة فی الیم فلینظر بم یرجع

قوله یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونکم اقتضاء این آیت آنست که هر چه در راه بنده آید که سر بفسادی بیرون خواهد برد از آن احتراز کند و دوری جوید و آن چهار چیز است یکی دنیا دیگر خلق سدیگر نفس چهارم شیطان دنیا زادست و تو مسافر در کشتی نشسته اگر زیادت برگیری کشتی غرق شود و تو هلاک شوی خواهی که ازین فتنه دنیا برهی نجا المخفون و هلک المثقلون بر خوان میگوید سبکباران رستند و گرانباران خستند

دو دیگر خلق اند و تا رانده ای نبود از درگاه حق گرد خلق نگردد هر که با خلق آرام گرفت از حق بازماند دوستی حق و دوستی خلق در یک دل جمع نشوند ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه ...

میبدی
 
۴۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۷ - النوبة الثانیة

 

... یعنی چون بود آنکه لا اله الا الله ترا خصمی کند پس رسول خدا از بهر وی آمرزش خواست و وی را فرمود تا گردنی آزاد کند پس اسامه روزگار ابو بکر و عمر و عثمان و علی دریافت علی روزی او را بر قتال خواند گفت یا علی بر من امروز هیچکس از تو عزیزتر نیست اما قتال نکردم و نکنم بعد از آنکه رسول خدا ص گفت فکیف لک بلا اله الا الله

یا أیها الذین آمنوا إذا ضربتم فی سبیل الله ضرب در زمین جایها است در قرآن و آن رفتن مسافر است میگوید هنگامی که در سفر بید جایی در زمینی فتبینوا نیک بر رسید و نگاه کنید حمزه و کسایی و خلف فتثبتوا خوانند بالثاء و الباء و التاء من الثبات و التثبت التأنی و هو ضد العجلة تقول العرب تثبت فی امرک ای لا تعجل و المعنی ارفقوا و لا تعجلوا میگوید بر جای خویش باشید و مشتابید و تأنی فرو مگذارید باقی قرا فتبینوا خوانند بالباء و الیاء و النون و هو قریب من الأول و قد جاء ان التبین من الله و العجلة من الشیطان فمقابلة التبین بالعجلة تدل علی تقاربهما

اگر کسی گوید این تبین و تثبت که در آیت است هم در سفر واجب است و هم در حضر و فرق نیست پس چه معنی را بسفر مخصوص کرد جواب آنست که این حادثه در سفر افتاد ازین جهت در حضر مخصوص کرد و سفر بر حضر تنبیه میکند هم چنان که رب العزة رهن در سفر مخصوص کرد گفت و إن کنتم علی سفر و لم تجدوا کاتبا فرهان مقبوضة و آن گه سفر تنبیه داد بر حضر تا حکم رهن در سفر و حضر یکسان گشت اینجا هم چنانست ...

میبدی
 
۴۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۸ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی و من یهاجر فی سبیل الله و هر که هجرت کند در سبیل خدا یجد فی الأرض یابد در زمین مراغما کثیرا زیش گاهی و کام گاهی فراوان و سعة و فراخی و من یخرج من بیته و هر که از خانه خود بیرون آید مهاجرا إلی الله و رسوله هجرت کننده بخدای و رسول وی ثم یدرکه الموت آن گه مرگ وی را دریابد فقد وقع أجره علی الله مزد وی بر خدای افتاد و کان الله غفورا رحیما ۱۰۰ و خدای آمرزگار است بخشاینده همیشه ای

و إذا ضربتم فی الأرض و چون مسافر بید در زمین فلیس علیکم جناح نیست بر شما تنگیی أن تقصروا من الصلاة که کوتاه کنید لختی از نماز إن خفتم اگر در بیم بید و ترسید أن یفتنکم الذین کفروا که کافران بر گزند شما دست یابند إن الکافرین کانوا لکم عدوا مبینا ۱۰۱ که کافران همیشه شما را دشمن آشکارا بودند

و إذا کنت فیهم و هنگامی که تو در میان ایشان باشی فأقمت لهم الصلاة و خواهند که نماز ایشان را بپای داری فلتقم طایفة منهم معک تا گروهی از ایشان با تو در نماز ایستند و لیأخذوا أسلحتهم و تا سلاحهای خویش برگیرند فإذا سجدوا فلیکونوا من ورایکم چون اینان که در نمازاند یک رکعت کرده باشند و از هر دو سجود فارغ شده برابر دشمن شوند و لتأت طایفة أخری لم یصلوا و تا گروهی دیگر آیند که نماز نکردند فلیصلوا معک نماز کنند با تو و لیأخذوا حذرهم و أسلحتهم و تا از دشمن بر حذر می باشند و سلاح برگیرند ود الذین کفروا دوست می دارند کافران لو تغفلون عن أسلحتکم و أمتعتکم اگر شما غافل شید از سلاح خویش و کالای خویش فیمیلون علیکم میلة واحدة یک گشتن بازی نمودن بگزند یا زیان و لا جناح علیکم و بر شما تنگیی نیستإن کان بکم أذی من مطر اگر شما را رنج بود از باران أو کنتم مرضی یا بیماران بید أن تضعوا أسلحتکم که سلاحها بنهید در نماز و خذوا حذرکم و حذر خویش از دشمن خویش میگیرید إن الله أعد للکافرین خدای بساخت کافران را عذابا مهینا ۱۰۲ عذابی خواری نمای

میبدی
 
۴۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۸ - النوبة الثانیة

 

... فصل

بدان که قصر جز در سفر روا نیست و سفر بر چهار ضربست سفر واجب چون حج و عمره و جهاد و سفر طاعت چون زیارت پدر و مادر و سفر مباح چون تجارت و نزهت و سفر معصیت چون راه زدن و دزدی کردن و قصر در همه جایز است مگر در سفر معصیت و بمذهب ابو حنیفه در سفر معصیت نیز روا است و این آیت که دلیل قصر است در سفر واجب آمده است و سفر طاعت و سفر مباح بدان ملحق است و احکام که بسفر تعلق دارد بر سه ضربست یکی آنست که بسفر دراز مخصوص است چون قصر و فطر و مسح بر موزه سه شبان روز و دوم آنست که در سفر دراز و کوتاه هر دو روا است چون نماز نافله بر راحله و تیمم و مردار خوردن بوقت ضرورت و ترک جمعه حکم سیوم جمع است میان دو نماز قول قدیم شافعی آنست که در سفر کوتاه روا است و بقول جدید جز در سفر دراز روا نیست و سفر دراز چهار برید است هر بریدی چهار فرسنگ هر فرسنگی سه میل بهاشمی هر میلی دوازده هزار قدم جمله شانزده فرسنگ باشد چهل و هشت میل و در خبر است از رسول خدا ص که گفت یا اهل مکه لا تقصروا فی اقل من اربعة برد ذلک من مکة الی عسفان او الطایف برد جمع برید است یقال برید و برد کما یقال سبیل و سبل و نذیر و نذر و بریدی دوازده میل باشد چنان که گفتیم و بمذهب ثوری و اصحاب رای حد مسافت قصر سه مرحله است بیست و چهار فرسنگ و بمذهب اوزاعی یک مرحله هشت فرسنگ و بمذهب داود قصر و فطر در سفر دراز و کوتاه مباح است و قصر بمذهب شافعی رخصتی است و نه واجب است خلافا لاصحاب الرای و مالک عایشه گفت کل ذلک قد فعل رسول الله ص قصر ذلک فی السفر و أتم و دلیل بر آنکه واجب نیست قوله تعالی و إذا ضربتم فی الأرض فلیس علیکم جناح أن تقصروا من الصلاة و این حد اباحت و رخصت است نه حد ایجاب و هر چند که واجب نیست و مسافر در اتمام و قصر مخیر است اما قصر فاضل تر است و پسندیده تر اول نمازی که رسول خدا ص در آن قصر کرد نماز دیگر بود بعسفان در غزاة بنی انمار

و ابتداء قصر آن گه کند که از بناهای شهر خویش یا ده خویش بیرون شود اگر چه از میان کشت زار و رزان که بشهر متصل بود بیرون نشده باشد روا است ...

میبدی
 
۴۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۴ - النوبة الثانیة

 

... ما جعل الله من بحیرة این آیت تفسیر آن آیت است که آنجا گفت و جعلوا لله مما ذرأ من الحرث و الأنعام الایة و آن آیت که بر عقب گفت و قالوا هذه أنعام و آن آیت که در سورة النحل است و یجعلون لما لا یعلمون نصیبا الایة

بحیره در نهاد و سنت جاهلیت آن بود که ماده شتری چون پنج بطن بزادی و پنجمین بچه نر بودی ایشان گوش آن ماده شتر بشکافتندی و فرو گذاشتندی تا بمراد خویش بسر آب و گیاه شدی و نشستن بر آن و کشتن و خوردن آن بر خود حرام کردندی و سایبه آن بود که چون کسی از ایشان بسفر بودی یا بیمار بودی نذر کردی و گفتی اگر مسافر بسلامت باز آید یا بیمار به شود ناقتی سایبة ای مخلاة پس چون نذر واجب شدی آن شتر که نذر در آن بود فرو گذاشتندی و آزاد کردندی از نشستن و بار برنهادن و در وصیلة خلافست از وجوه و اختیار قول سعید مسیب کرده اند وی گفته است که وصیلة آنست که ماده شتر که بچه ماده زادید و پس آن باز در شکم دیگر هم ماده زادید گفتندی وصلت اختها و گوش وی بریدندی بت را

و حامی آن بود که شتر نر را نامزد کردندی که هر گه که از ضراب وی چندین شکم زاده آید پشت او از بار بر نهادن و بر نشستن آزاد است چون آن عدد تمام شدی و بیشتر آن ده شکم میبود گفتندی قد حمی ظهره پشت خویش حمی کرد نه بر نشستندی نه بار بر نهادندی نه بکشتندی نه خوردندی ...

میبدی
 
۵۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۱۲ - النوبة الثانیة

 

... السایحون ای الصایمون لما روی عن النبی ص انه قال سیاحة امتی الصوم

هر جا که نعمتهای مؤمنان در عدد کرد یا صایم گفت یا سایح بجایی آوردند که آن سایح بدل صایم است و نام سایح بر صایم نهادند و فراوی دادند از بهر آن که احوال مسافر سیاح با احوال صایم متناسب است و مفسران را خلاف است که این روزه داران که اند قومی گفتند روزه داران ماه رمضان اند قومی گفتند روزه داران ایام البیض اند قومی گفتند صایمان دهراند و قیل السایحون المجاهدون لما روی ان رجلا استأذن رسول الله فی السیاحة فقال سیاحة امتی الجهاد فی سبیل الله و قال عکرمة هم طلاب العلم

الراکعون الساجدون هم المصلون الذین یصلون لله بنیة صادقة ...

میبدی
 
۵۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۱- سورة هود - مکیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

... من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها الآیة من قنع منا بالدنیا مع دناءة صفتها ما ضننا علیه بإمتاع ایام لکن یعقب اری کمالها شری زوالها و یتلوا طعم عسلها سم حنظلها هر که از ما دنیا خواهد دنیا از وی دریغ نیست لکن از آخرت درماند و آن دنیا با وی هم بنماند

در آثار بیارند که هر که روی در دنیا دارد پشت بر خدای دارد و پشت بر خدای داشتن آنست که پیوسته باندیشه دنیا خسبد و بر اندیشه دنیا خیزد و اوقات وی بدان مستغرق بود نداند آن مسکین که این دنیا متاع الغرور است و بساط لعب و لهو جای بازیچه نادانان و سبب فریب ایشان دنیا دار بسان مسافر است در کشتی نشسته و دنیا زاد وی اگر زاد افزون از آن بر گیرد که باید کشتی غرق شود و سبب هلاک وی گردد

آورده اند که ذو القرنین در بلاد مغرب رفت ملک آن دیار زنی داشت ذو القرنین گفت این ملک بمن تسلیم کن گفت لا و لا کرامة خواست که بقهر ملک بستاند عارش آمد که با زنی جنگ کند زن گفت ترا مهمان کنم چون از دعوت فارغ شوی ملک بتو تسلیم کنم چون بخوان آمد خوانی دید زرین نهاده همه کاسه های زرین و بجای طعام مروارید و جواهر در آن کرده ذو القرنین گفت چه خورم طعام باید که این هیچ خوردن را نشاید آن زن گفت چون نصیب تو از دنیا نان بیش نبود ملک زمین کجا بری شاید که نبود ترا ملکی که نصیب تو از دو تا نان بیش نیست دیگر همه وبال است و نکال ابو بکر وراق گفت حیات دنیا دیگرست و زینت دنیا دیگر زینت دنیا آنست که در آن آیت گفت زین للناس حب الشهوات الی آخرها و حیات دنیا کراهیت مرگ است هر که دنیا دوست دارد از خدا خبر ندارد و هر که از خدا خبر ندارد هرگز آرزوی مرگ نکند و زندگانی همین داند که زندگانی دنیا است شهوتی بر کمال و غفلتی بی نهایت و از آن حیاة طیبة که دوستان در آن اند بی خبر اشارت قرآن مجید و عزت کلام بار خدا اینست که أ فمن کان علی بینة من ربه هرگز برابر کی بود حیات غافلان و حیات عارفان حیات غافلان آنست که گفت من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها و حیات عارفان أ فمن کان علی بینة من ربه میگوید عارفان در روشنایی آشنایی اند بر نور دین و روح یقین براه توفیق رفته و بمقصد تحقیق رسیده دلهاشان از تجرید و تفرید عمارت یافته این بینت بر لسان اهل اشارت آن تخم درد عشق است که روز اول در عهد ازل در دلهای دوستان خود ریخت چنان که در خبر است ثم رش علیهم نورا من نوره ...

میبدی
 
۵۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۶- سورة النحل- مکیه‏ » ۳ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و قیل للذین اتقوا الآیة هم مدحست و هم تهنیت و هم بشارت مدح نیکو و تهنیت بسزا و بشارت تمام مدح آنست که ایشان را بصفت تقوی بستود گفت و قیل للذین اتقوا تهنیت آنست که ایشان را در دنیا حسنه مهنا داد گفت للذین أحسنوا فی هذه الدنیا حسنة بشارت آنست که ایشان را سرای پیروزی و ملک جاودانی وعده داد که و لنعم دار المتقین جنات عدن گفت نیک سرای است و خوش جای جنات عدن متقیان را همانست که آنجا گفت تلک الجنة التی نورث من عبادنا من کان تقیا آن بهشت بدان نیکویی و سرای بدان پیروزی و نعیم بدان فراخی و آسانی کسی را ساخته ایم که در کوی تقوی منزل دارد و ایمان خویش بلباس تقوی آراسته دارد مصطفی ص گفت الایمان عریان و لباسه التقوی

هر مسافری را زادی باید در آن سفر که پیش دارد و مسافر راه حقیقت را زاد تقوی است و تزودوا فإن خیر الزاد التقوی اگر کسی را از تقوی نشان توان داد آن درویشان صحابه اند بزرگان دین و پیشوایان شریعت و حقیقت که در طلب جمال دین از اوطان خویش هجرت کردند غریب وار جان و دل خویش از اندوه دین و درد اسلام بگداخته و نهاد ایشان از تیمار مسلمانی بیمار و نحیف گشته و بر دوستی خدا و رسول ص تن سبیل و جان فدا کرده نیکو گفت آن جوانمرد که گفت

ازین مشتی ریاست جوی رعنا هیچ نگشاید ...

میبدی
 
۵۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۰- سورة المعارج- مکیة » النوبة الثالثة

 

... قوله تعالی إنهم یرونه بعیدا و نراه قریبا کافران آمدن رستاخیز دور و دیر می دانند و آن نزدیکتر از آنست که ایشان می پندارند مصطفی ص گفت ما الدنیا ما مضی و ما بقی الا کثوب شق باثنین و بقی خیط واحد الا و کان ذلک الخیط قد انقطع

گفتا دنیا آنچه مانده در جنب آنچه گذشته بمثل چون جامه ای است که درزیی استاد آن را بدرد تا آن گه که یک رشته بماند و از وی جز آن یک رشته نماند چه خطر دارد بریدن آن یک رشته در جنب آنچه بریده شده است انگار که آن یک رشته بریده شد و انگار که مدت دنیا بآخر کشیده شد عالمیان همه مسافران اند روی بسفر قیامت آورده و دنیا بر مثال رباطی است بر سر بادیه قیامت نهاده عمرهای خلق بالا و پهنای آن سفرست سالها چون منازل است ماهها چون مراحل است شب و روز بر مثال فرسنگ است نفسها همچون گامها سفر دور و درازست و عقبه تند و دشوارست و مسافر غافل و کاهل و بیگارست

دنیا چون درختی با سایه و نسیم است آن کس که دل در سایه درخت و منزلگاه بندد او مردی سلیم است ...

... سوی ظل یزول مع النهار

ما همچو مسافریم در زیر درخت

چون سایه برفت زود بر دارد رخت ...

میبدی
 
۵۴

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰

 

... در این نیاز به جود تو التجا کردم

بود نزول مسافر به نزد آب و گیاه

رهی که حادثه بر من گشاد بسته شود ...

ادیب صابر
 
۵۵

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۱۴

 

... بریده گشت طریق سلامم از سلمی

به عزم ره سه مسافر موافقت کردیم

مه از سپهر و شب از مشرق و من از ماوی ...

ادیب صابر
 
۵۶

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در حکمت و موعظه و مدح خاتم الانبیا (ص)

 

... پس از تو خفتن اصحاب کهف نیست روا

مسافران به سحرگاه راه پیش کنند

تو خواب بیش کنی اینت خفته رعنا ...

... ببست قبه زربفت قبه مینا

چو نقل کرد روانش مسافر ملکوت

برای عرسش بر عرش خرقه کرد وطا ...

خاقانی
 
۵۷

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۲

 

مرد مسافر حدیث خانه کو گوید

زان غرضش زن بود که بانوی خانه است ...

خاقانی
 
۵۸

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۱ - رسیدن نوفل به مجنون

 

... شعری چو شکر بدو بگوید

آیند مسافر ان ز هر بوم

بینند در این غریب مظلوم ...

نظامی
 
۵۹

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۵ - رسیدن نامهٔ لیلی به مجنون

 

... یارش که و با که می نشیند

گر هستی از آن مسافر آگاه

ما را خبری بده در این راه ...

نظامی
 
۶۰

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول

 

... هم ز غربت هم از ولایت خویش

آن مسافر هر آن شگفت که دید

شاه را قصه کرد و شاه شنید ...

... ز اول صبح تا به نیمه روز

من سفر ساز و او مسافر سوز

چون به گرمی رسید تابش مهر ...

نظامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۵
sunny dark_mode