فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۱۰
... بدانست رستم که بیژن سخن
گشادست بر لاله سروبن
ببخشود و گفتش که ای خوب چهر ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۸
... تو آنی که گویی به روز نبرد
به خنجر کنم لاله بر کوه زرد
یکی با من اکنون بدین رزمگاه ...
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۸
... پی اسب را برگذشتن نماند
زمین لاله گون شد هوا نیلگون
برآمد همی موج دریای خون ...
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۳
... ترا گاه گرمی و خوشی گذشت
گل و لاله و رنگ وشی گذشت
زمستان و سرما به پیش اندرست ...
فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۱
... چو آمد بهار و زمین گشت سبز
همه کوه پر لاله و دشت سبز
چراگاه اسبان و جای شکار ...
... هوا پر ز ابر و زمین پر ز خوید
جهانی پر از لاله و شنبلید
خورشهای مردم ببردند پیش ...
کسایی » دیوان اشعار » سوگنامه
... بیجاده بدخشی برتاخته به مینا
یاقوت وار لاله بر برگ لاله ژاله
کرده بدو حواله غواص در دریا ...
... بر ما چنان شد از غم چون گور تنگ و تنها
بیزارم از پیاله وز ارغوان و لاله
ما و خروش و ناله کنجی گرفته مأوا ...
کسایی » دیوان اشعار » صبح و نبید
... یا بر بنفشه زار گل نار سایه کرد
یا برگ لاله زار همی بر چکد به خوید
یا آتش شعاع ز مشرق فروختند ...
کسایی » دیوان اشعار » شکفتن لاله و قدح
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
ز پیش لاله به کف بر نهاده به زیغال
کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۱۴
لاله به غنجار سرخ کرده همه روی
از حسد خوید بر کشید سر از خوید
کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۳۳
... سروبنان کنده و گلشن خراب
لاله ستان خشک و شکسته چمن
بسته کف دست و کف پای شوغ ...
عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین
... گفت ار او تافته شود تو متاب
گفتم آن لاله در خضاب شب است
گفت در عشق او شوی تو مصاب ...
عنصری » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح یمین الدوله محمود غزنوی
... گفتا خسوف نیست مه از غالیه نقاب
گفتم به لاله و گل روی تو داد رنگ
گفتا دهد بلاله و گل رنگ ماهتاب
گفتم چرا ستاند ماه از رخ تو نور ...
عنصری » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین گوید
... گر از فصل زمستانست بهمن
چرا امشب جهان چون لاله زارست
بلاله ماند این لیکن نه لاله است
شرار آتش نمرود و نارست ...
عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح سلطان محمود غزنوی گوبد
ماه رخسارش همی در غالیه پنهان شود
زلف مشکینش همی بر لاله شادروان شود
دردم آن روی است و درمانم هم از دیدار او ...
عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - در مدح سلطان محمود
نگر به لاله و طبع بهار رنگ پذیر
یکی برنگ عقیق و دگر ببوی عبیر ...
عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح سلطان محمود غزنوی
... بدان ماند که زاغانند و دارند
گل اندر چنگل و لاله بمنقار
بچهر و غمزه نقاشند و جادو ...
... گل نو رسته شانرا غالیه یار
گهی اندر کشد لاله بسنبل
گهی سنبل نهد بر لاله انبار
از ایشان هر یکی همچون درختی ...
عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین
... دو چیز آرند هر دو مست بنگر
یکی از ماه آذار آب لاله
یکی از ماه آذر چشم عبهر ...
عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۷
نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار
لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار
خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت
روزگار از تار و پود او شکفته چون بهار
چشم زی رویش نگه کرد اندرو لاله شکفت
باد تا بویش بخود برکرد مشک آورد بار ...
عنصری » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی
... هزاران هزارش پریچهره است
همه لاله خد و بنفشه عذار
کهین گنج او هست چندان کزو ...