میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۰- سورة الرّوم مکّیة » ۲ - النوبة الاولى
... ضرب لکم مثلا مثلی زد شما را من أنفسکم هم از شما هل لکم من ما ملکت أیمانکم من شرکاء شما را از بردگان شما هیچ انباز هست فی ما رزقناکم در آن که من شما را دادم از مال دنیا فأنتم فیه سواء که شما با بردگان شما در آن مال و نعمت انبازان باشید یکسان تخافونهم تا بترسید از بندگان خویش کخیفتکم أنفسکم چنان که آزاد ترسد از انباز آزاد کذلک نفصل الآیات لقوم یعقلون ۲۸ چنین گشاده و روشن سخنان خویش میفرستیم ایشان را که دریابند
بل اتبع الذین ظلموا أهواءهم بغیر علم و ستمکاران بر پی دل آورد و خرد پرستیدن خود می روند بنادانی فمن یهدی من أضل الله پس کیست که راه نماید گم کرده الله را و ما لهم من ناصرین ۲۹ و ایشان را فریادرسی و راه نمایی نیست
فأقم وجهک للدین آهنگ خویش و روی خویش راست دار دین را حنیفا پاک و یکتاگوی فطرت الله التی فطر الناس علیها نهاد خدای که مردمان را بر ان نهاد و آن آفرینش که ایشان را بآن آفرید لا تبدیل لخلق الله جدا کردن و بگردانیدن نیست دین خدای را ذلک الدین القیم دین اسلام است دین پاک و کیش راست و بپای و لکن أکثر الناس لا یعلمون ۳۰ لکن بیشتر مردمان نمیدانند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۰- سورة الرّوم مکّیة » ۲ - النوبة الثالثة
... فأقم وجهک للدین حنیفا ای اخلص قصدک الی الله و احفظ عهدک مع الله و افرد عملک فی سکناتک و حرکاتک و جمیع تصرفاتک لله حنیفا مستقیما فی دینه مایلا الیه معرضا عن غیره
ای مهتر عالم ای سید ولد آدم خود را یک سر بما سپار و قصد و همت سوی ما دار و دل از خلق و اما پرداز از تقاضا خاموش و دو گیتی در جنب و ایست ما فراموش بحکم این خطاب عزت که با آن مهتر عالم رفته بود شب معراج چون از سدره منتهی قدم در بادیه جبروت نهاد و روی بکعبه خاص خویش آورد و هر چه سرمایه اولین و آخرین بود همه را کسوه جمال پوشیده و بر راه او نهاده سید ص بر گذشت و واهیچ چیز ملاطفت نکرد تا لا جرم از جناب جبروت ندا آمد که ما زاغ البصر بادب چشم داشت که وا هیچ چیز که دون حق بود ننگرست و ما طغی و بهیچ چیز که وراء حد او بود طمع نکرد
موسی علیه السلام قدم بر طور نهاد از آنچه حد بنی اسراییل بود بقدمی چند برتر آمد دماغ او در طمع أرنی أنظر إلیک بجوش آمد لا جرم بتازیانه لن ترانی او را ادب کردند و مهتر عالم را ص بمقامی رسانیدند که گرد قدم او توتیای چشم جبرییل بود و صفت وی این بود که ما زاغ البصر و ما طغی زیرا که موسی می رفت و آن مهتر عالم را می بردند أسری بعبده و هرگز آمده چون آورده نبود طوبی مر کسی را که در هام راهی حق بود که در یک نفس هزار ساله راه باز برد شبی کت ما بریم چندان راه ببری که بهزار ماه که خود روی نبری و الیه الاشارة بقوله لیلة القدر خیر من ألف شهر چون خود روی هر قدمی که برگیری مانده تر شوی چون ما بریم هر قدمی که برگیری عاشق تر شوی چون خود روی عیاران راهت بزنند چون ما بریم راه زنان غاشیه تو کشند
چه کند عرش که او غاشیه من نکشد ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۰- سورة الرّوم مکّیة » ۳ - النوبة الاولى
قوله تعالی فآت ذا القربی حقه حق خویشاوند او را ده و المسکین و ابن السبیل و درویش را و راه گذری را ذلک خیر للذین یریدون وجه الله آن به است ایشان را که خدای را میخواهند و پاداش او میجویند و أولیک هم المفلحون ۳۸ و ایشانند که پیروز آمدگان جاویداند
و ما آتیتم من ربا چیزی که دهید از ربا لیربوا فی أموال الناس تا بیفزاید در مال مردمان فلا یربوا عند الله آن بنزدیک خدای بنفزاید و ما آتیتم من زکاة و آنچه بخشید و دهید از زکاة تریدون وجه الله که بآن خدای را خواهید و پاداش او فأولیک هم المضعفون ۳۹ ایشان اند که بیکی اند باو نایند ...
... قل سیروا فی الأرض گوی بروید در زمین فانظروا کیف کان عاقبة الذین من قبل درنگرید چون بود سرانجام ایشان که ازین پیش بودند کان أکثرهم مشرکین ۴۲ که بالله می انبازان گرفتند
فأقم وجهک پس آهنگ و روی خود راست دار للدین القیم این دین درست راست پاینده را من قبل أن یأتی یوم پیش از آن که روزی آید لا مرد له من الله روزی که چون الله آن را آورده بود با پس نبرد یومیذ یصدعون ۴۳ آن روز می باز پراکنند در دو راه
من کفر فعلیه کفره هر که کافر شود گزند کفر او برو و من عمل صالحا و هر که نیکی کند فلأنفسهم یمهدون ۴۴ خویشتن را می نشستگاه سازد و می بساط گستراند ...
... لقد أرسلنا من قبلک و فرستادیم پیش از توسلا إلی قومهم فرستادگانی بقوم ایشان جاؤهم بالبینات بایشان آوردند پیغامهای روشن انتقمنا من الذین أجرموا ما کین ستدیم از ایشان که کافر شدند کان حقا علینا و بر ما حق بود صر المؤمنین ۴۷ یاری دادن گرویدگان
الله الذی یرسل الریاح الله اوست که فرو می گشاید بادها فتثیر سحابا تا می انگیزاند و فراهم میآرد میغ فیبسطه فی السماء کیف یشاء و می گستراند آن را در هوا چنان که میخواهد و و یجعله کسفا و آن را پاره پاره طبق طبق میکند فتری الودق یخرج من خلاله تا باران بینی رگها که می بیرون آید از رشحه های آن فإذا أصاب به چون رساند آن را من یشاء من عباده بآن که خواهد از بندگان خویش إذا هم یستبشرون ۴۸ ایشان بآن رامش می برند و شاد می باشند
و إن کانوا من قبل أن ینزل علیهم و هر چند که پیش از آنکه بر ایشان فرو فرستادند باران من قبله لمبلسین ۴۹ از پیش هنگام باران فرو مانده بودند نومید ...
... فإنک لا تسمع الموتی پس میدان که تو نتوانی مردگان را شنوایی و لا تسمع الصم الدعاء و نتوانی که کران را شنوانی إذا ولوا مدبرین ۵۲ آن گه که برگردند از خواننده و پشت کنند بر پیغام
و ما أنت بهاد العمی و تو نابینایان را راه نماینده نیستی عن ضلالتهم تا ایشان را از گمراهی بازداری إن تسمع إلا من یؤمن بآیاتنا نشنوانی تو مگر آن کس که بگرود به پیغام و سخنان ما فهم مسلمون ۵۳ ایشان اند که گردن نهاد گان اند ما را
الله الذی خلقکم من ضعف الله اوست که بیافرید شما را از چیزی سست ثم جعل من بعد ضعف قوة پس بعد آن جوانی داد و نیروی آفرید و کرد ثم جعل من بعد قوة ضعفا و شیبة پس بعد آن جوانی و نیروی سستی و پیری آفرید و کرد یخلق ما یشاء می آفریند چنان که خواهد و هو العلیم القدیر ۵۴ اوست آن توانای دانا ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۰- سورة الرّوم مکّیة » ۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالی فآت ذا القربی حقه قرابت دو قسم است قرابت نسب و قرابت دین و قرابة الدین امس و بالمواساة احق قرابت دین سزاتر است بمراعات و مواسات از قرابت نسب مجرد زیرا که قرابت نسب بریده گردد و قرابت دین روا نیست که هرگز بریده گردد اینست که مصطفی ص گفت کل نسب و سبب ینقطع الا نسبی و سببی قرابت دین است که سید ص اضافت با خود کرد و دین داران را از نزدیکان و خویشان خود شمرد بحکم این آیت ورد هر که روی بعبادت الله آرد و بر وظایف طاعات مواظبت نماید و بنعت مراقبت بر سرورد و وقت نشنید چنان که با کسب و تجارت نپردازد و طلب معیشت نکند کما قال تعالی لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله او را بر مسلمانان حق مواساة واجب شود تا او را مراعات کنند و دل وی از ضرورت قوت فارغ دارند چنان که رسول خدا کرد با اصحاب صفه قومی درویشان بودند که در صفه پیغامبر وطن داشتند و صفه پیغامبر جایی است به مدینه که آن را قبا خوانند از مدینه تا آنجا دو فرسنگ است رسول خدا روزی ما حضری در پیش داشت و بعضی اهل بیت خویش را گفت لا اعطیکم و ادع اصحاب الصفة تطوی بطونهم من الجوع این اصحاب صفة چهل تن بودند از دنیا یکبارکی اعراض کرده و از طلب معیشت برخاسته و عبادت و ذکر الله پرداخته و بر فتوح تجرید روز بسر آورده و بیشترین ایشان برهنه بودند خویشتن را در میان ریگ پنهان کرده
چون وقت نماز بودی آن گروه که جامه داشتند نماز کردندی آن گه جامه بدیگران دادندی و اهل مذهب تصوف از طریقت ایشان گرفته اند از دنیا اعراض کردن و از راه خصومت برخاستن و بر توکل زیستن و بیافته قناعت کردن و آز و حرص و شره بگذاشتن
آدم صفی با تمکن او در بهشت بیکبار که متابعت آز و شره خویش کرد مهجور بهشت گشت تو ای مرد غافل شبانروزی در متابعت حرص و شره خویش هزار بار خاک جفا در روی دین خویش پاشی و آن گه گمان بری که فردا وا اهل قناعت در بهشت هم زانو بنشینی این آن گه نبود و این آن گه نباشد امروز درین پندار روزی فرا شب می آر اما فردا که ارباب قناعت را بر تخت عز نشانند اگر خواهی که قایمه تخت ایشان ببوسی راهت ندهند
در خبر است که ان الجنة لیرون اهل علیین کما ترون الکوکب الدری فی افق السماء و ان أبا بکر و عمر منهم و انعما اهل بهشت اهل علیین را چنان بینند که شما ستاره را در افق آسمان و اهل علیین بحقیقت اهل قناعت اند و ابو بکر و عمر از اهل علیین اند و فراتر زیرا که ایشان را وراء قناعت کارها بود که چندان که از قناعت فراتر شدند از علیین برتر شدند ذلک خیر للذین یریدون وجه الله المرید هو الذی یؤثر حق الله علی حظ نفسه میگوید سالکان راه طریقت را و مریدان حق و حقیقت را آن به که حق قرابت دین بگزارند و حق ایشان فرا پیش حظ خویش دارند
شاه طریقت جنید قدس سره مریدی را وصیت میکرد گفت چنان کن که خلق را رحمت باشی و خود را بلا که مؤمنان و دوستان الله از الله بر خلق رحمت اند و چنان کن که در سایه صفات خود ننشینی تا دیگران در سایه تو بیاسایند ...
... مصطفی ص گفت خبر دهم شما را که درد شما چیست و داروی شما چیست گفتند بلی یا رسول الله گفت ان داءکم الذنوب و دواءکم الاستغفار درد شما گناه است و دارو استغفار هر بیمار که امید بشفا دارد قول طبیب بشنود آن خورد که طبیب فرماید و آن کند که طبیب گوید و آن کس که او را امید شفا نبود قول طبیب نشنود تا بآن درد فرو شود گفته اند عجب نه آنست که کسی از طعام حلال پرهیز کند از بیم درد و بیماری عجب آنست که از حرام و شبهت پرهیز نکند از بیم قطیعت و بیزاری
مردی بود در طبقات جوانمردان نام او ابو الخیر اقطع بیست سال نفس وی در آرزوی ماهی تازه بریانی همی بود و از بیم شبهت آن مراد نفس نمیداد تا روزی که بزیارت دوستی رفت از دوستان الله آن عزیز از راه فراست بدانست که شیخ را چه آرزوی است رفت و ماهی تازه بریانی آورد و قرصی چند پیش وی بنهاد گفت یا شیخ دست فراز کن و این طعام بکار بر که حلال است و در آن شبهتی نه شیخ دست فراز کرد خاری از آن ماهی در دست وی نشست دست با خود گرفت و برخاست گفت ناچار که درین سری است و تأدیبی از حق جل جلاله آن گه برفت و طهارت کرد و آن دست وی از آن خار مجروح گشته و آماس کرده تا بدان غایت که طبیب گفت اگر نبری همه تن سرایت کند و هلاک شوی شیخ گفت اگر چنین است مجمعی سازید و خلق را جمع کنید تا آنچه گفتنی است بگویم مردمان جمع آمدند و حجام را فرمود تا دست از وی جدا کرد آن گه ندا کرد که معاشر المسلمین هذا جزاء من اکل لقمة من الحلال بشهوة فکیف جزاء من اکل الحرام بمعصیة
فانظر إلی آثار رحمت الله حق جل جلاله میگوید بنده من در وقت بهار دیده عقل بگشای چشم عبرت باز کن در صنع ما نظر کن تا اهتزاز زمین بینی و گریه آسمان خیز درختان خریر میاه و شوق عاشقان مرغان چون خطیبان آهوان چون عطاران هزار دستان بسان مستان در بوستان ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۱- سورة لقمان - مکّیّة » ۱ - النوبة الاولى
... تلک آیات الکتاب الحکیم ۲ این آیتهای این نامه راست و درست است
هدی و رحمة للمحسنین ۳ حکمت راست حکم راه نمونی است و بخشایشی نیکوکاران را
الذین یقیمون الصلاة ایشان که نماز بپای میدارند و یؤتون الزکاة و زکاة میدهند و هم بالآخرة هم یوقنون ۴ و ایشان بروز رستاخیز بی گمان اند
أولیک علی هدی من ربهم ایشان آنند که بر راست راهی اند از راه نمونی خداوند خویش و أولیک هم المفلحون ۵ و ایشانند که بر پیروزی جاویدی بمانند
و من الناس من یشتری و از مردمان کس است که میخرد لهو الحدیث نابکار و بازی سخن و سخن سست تهی لیضل عن سبیل الله بغیر علم تا گمراه میگردد و میگرداند از راه خدای بنادانی و یتخذها هزوا و راه خدای را بافسوس می فراگیرد و می فرادارد أولیک لهم عذاب مهین ۶ ایشان آنند که ایشان را است عذابی خوارکننده
و إذا تتلی علیه آیاتنا و آن گه که می بروخوانند سخنان ما ولی مستکبرا برگردد گردن کش کأن لم یسمعها هم چنان که نشنید آن را کأن فی أذنیه وقرا چنان که در دو گوش وی گویی که گرانی است فبشره بعذاب ألیم ۷ بشارت ده او را بعذابی دردنمای ...
... خلق السماوات بغیر عمد بیافرید آسمانها بی ستون ترونها آنکه می بینید و ألقی فی الأرض رواسی و درافکند در زمین کوه های بلند أن تمید بکم تا بنجنباند شما را و بث فیها من کل دابة و در زمین باز پراکند از هر جانوری و أنزلنا من السماء ماء و فرو فرستادیم از آسمان آبی فأنبتنا فیها تا برویانیدیم در زمین من کل زوج از هر جفتی کریم نیکو آزاده آسان یافت
هذا خلق الله اینچه می بینید آفریده الله است فأرونی پس با من نمایید ما ذا خلق الذین من دونه که آن چه چیزاند که ایشان آفریدند که فرود از اواند بل الظالمون فی ضلال مبین ۱۱ که کافران در گمراهی آشکارااند
و لقد آتینا لقمان الحکمة لقمان را حکمت دادیم أن اشکر لله آزادی کن الله را و من یشکر و هر که آزادی کند خدای را و نیکویی ازو بیند فإنما یشکر لنفسه آن خود را کند و تن خود را سود می کند و من کفر و هر که ناسپاسی کند نیکویی نه ازو بیند فإن الله غنی حمید ۱۲ الله از همه بی نیاز است ستوده ...
... و وصینا الإنسان بوالدیه وصیت کردیم مردم را بنیکویی کردن با پدر و مادر حملته أمه برداشت مادر او را در شکم وهنا علی وهن سستی بر سستی و فصاله فی عامین و شیردادن او با بازکردن از شیر در دو سال أن اشکر لی که آزادی کن مرا و لوالدیک و دو زاینده خود را إلی المصیر ۱۴ بازآمد با منست
و إن جاهداک و اگر باکوشد با تو پدر و مادر تو علی أن تشرک بی بر آن که انباز گیر با من ما لیس لک به علم چیزی که تو آن را می ندانی فلا تطعهما نگر فرمان ایشان نبری و صاحبهما فی الدنیا معروفا و با ایشان می زی و جهان میدار درین جهان باندام و بچم در کارهای این جهانی و اتبع سبیل من أناب إلی و بر پی راه آن مرد رو که او را روی با من است ثم إلی مرجعکم آن گه بازگشت شما با من است فأنبیکم بما کنتم تعملون ۱۵ آگاه کنم شما را به پاداش از آن چیز که میکردید
یا بنی ای پسرک من إنها إن تک مثقال حبة من خردل اگر نیکیها همسنگ یک دانه خردل بود فتکن فی صخرة و آن خردل دانه در سنگ خاره بود أو فی السماوات أو فی الأرض یا در آسمانها یا در زمین یأت بها الله الله آن را آرد إن الله لطیف خبیر ۱۶ که الله باریک دان است دوربین از نهان آگاه ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۱- سورة لقمان - مکّیّة » ۱ - النوبة الثانیة
... اما آنچه بمعنی دعوت است بانبیاء و ایمة و شیاطین اضافت کرد انبیاء را گفت و لکل قوم هاد ای داع و ایمه را گفت و جعلناهم أیمة یهدون بأمرنا ای یدعون بامرنا و شیطان را گفت کتب علیه أنه من تولاه فأنه یضله و یهدیه إلی عذاب السعیر ای یدعوه
و آنچه به معنی شرح و توفیق است حق تعالی بخود اضافت کرد که جز وی جل جلاله کس را روا نیست و مخلوق را سزا نیست بندگان را خود توفیق ایمان دهد و دلها بمعرفت خود روشن گرداند و مر بنده را توحید خود کرامت کند و راه بخود خود نماید و إن الله لهاد الذین آمنوا و ما أنت بهادی العمی عن ضلالتهم إنک لا تهدی من أحببت و از روی لغت معنی هدی امالت است یقال فلان یتهادی فی مشیته ای یتمایل فعلی هذا التأویل هدی الله یعنی امالة قلب الانسان من الکفر الی الایمان و من الضلالة الی السنة
آن گه محسنان را تفسیر کرد گفت الذین یقیمون الصلاة یدیمونها بحقوقها و حدودها و شرایطها شرایط نماز دو قسم است قسمی شرایط جواز گویند یعنی فرایض و حدود و اوقات آن و قسمی شرایط قبول گویند یعنی تقوی و خشوع و اخلاص و تعظیم و حرمت آن قال الله تعالی إنما یتقبل الله من المتقین و تا این هر دو قسم بجای نیارد معنی اقامت درست نشود ازینجا است که رب العزة در قرآن هر جای که بنده را نماز فرماید أقیموا الصلاة گوید و صلوا نگوید و یؤتون الزکاة ای یعطونها بشروطها الی مستحقیها و هم بالآخرة ای بالدار الآخره و الجزاء علی الاعمال هم یوقنون فلا یشکون فی البعث و الحساب و انما اعاد لفظة هم للتوکید فی الیقین بالبعث و الحساب ...
... و قال مکحول من اشتری جاریة ضرابة لیمسکها لغنایها و ضربها مقیما علیه حتی یموت لم اصل علیه ان الله یقول و من الناس من یشتری لهو الحدیث الایة
قال سعید بن جبیر لهو الحدیث معناه یستبدل و یختار الغناء و المزامیر و المعازف علی القرآن و قال سبیل الله القرآن لیضل عن سبیل الله یعنی لیضل غیره بذلک عن استماع القرآن و قرأ ابن کثیر و ابو عمرو لیضل بفتح الیاء ای لیضل هو بهذا الفعل عن سبیل الله و عن ابی امامة قال قال رسول الله ص ان الله بعثنی هدی و رحمة للعالمین و امرنی بمحو المعازف و المزامیر و الاوثان و الصلب و امر الجاهلیة و حلف ربی بعزته لا یشرب عبد من عبیدی جرعة من خمر متعمدا الا سقیته من الصدید مثلها یوم القیامة مغفورا له او معذبا و لا یسقیها صبیا صغیرا ضعیفا مسلما الا سقیته مثلها من الصدید یوم القیامة مغفورا له او معذبا و لا یترکها من مخافتی الا سقیته مثلها من حیاض القدس یوم القیامة لا یحل بیعهن و لا شراهن و لا تعلیمهن و لا التجارة بهن و ثمنهن حرام یعنی الضوارب
و عن محمد بن المنکدر قال بلغنی ان الله عز و جل یقول یوم القیامة این الذین کانوا ینزهون انفسهم و اسماعهم عن اللهو و مزامیر الشیطان ادخلوهم ریاض المسک ثم یقول للملایکة اسمعوا عبادی حمدی و ثنایی و تمجیدی و اخبروهم ان فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون و یتخذها هزوا قرأ حمزة و الکسایی و یعقوب بنصب الذال عطفا علی قوله لیضل و قرأ الآخرون بضم الذال عطفا علی قوله یشتری و المعنی و هو یتخذها هزوا ای یتخذ آیات الله هزوا یعنی یعیبها و یحقرها و یتسفه علی من یقرأها أولیک لهم عذاب مهین مخز مذل ...
... و عن نافع عن ابن عمر قال سمعت رسول الله ص یقول حقا اقول لم یکن لقمان نبیا و لکن کان عبدا کثیر التفکر حسن الیقین احب الله فاحبه فمن علیه بالحکمة
و روی انه کان نایما نصف النهار فنودی یا لقمان هل لک ان یجعلک الله خلیفة فی الارض فتحکم بین الناس بالحق فاجاب الصوت فقال ان خیرنی ربی قبلت العافیة و لم اقبل البلاء و ان عزم علی فسمعا و طاعة فانی اعلم ان فعل بی ذلک اعاننی و عصمنی فقالت الملایکة بصوت لا یراهم لم یا لقمان قال لان الحاکم باشد المنازل و اکدرها یغشاه الظلم من کل مکان ان یعن فبالحری ان ینجو و ان اخطأ اخطأ طریق الجنة و من یکن فی الدنیا ذلیلا خیر من ان یکون شریفا و من یختر الدنیا علی الآخرة تفته الدنیا و لا یصیب الآخرة فعجبت الملایکة من حسن منطقه فنام نومة فاعطی الحکمة فانتبه و هو یتکلم بها ثم نودی داود بعده فقبلها فلم یشترط ما اشترط لقمان فهوی فی الخطییة غیر مرة کل ذلک یعفو الله عنه و کان لقمان یوازره بحکمته فقال له داود طوبی لک یا لقمان اعطیت الحکمة و صرفت عنک البلوی و اعطی داود الخلافة و ابتلی بالبلیة و الفتنة
و لقد آتینا لقمان الحکمة رأس الحکمة الشکر لله ثم المخافة منه ثم القیام بطاعته و قیل الحکمة هی الاصابة فی القول و العمل و الفقه فی الدین أن اشکر لله قال الزجاج معناه آتینا لقمن الحکمة لان یشکر لله و قیل هو بدل من الحکمة و قیل هو تفسیر للحکمة و من یشکر فإنما یشکر لنفسه لان الشاکر یستحق المزید من قوله لین شکرتم لأزیدنکم ای یعود منفعة شکره الیه و من کفر لن یضر الله فإن الله غنی عن العباد و شکرهم حمید محمود فی صنعه ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۱- سورة لقمان - مکّیّة » ۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالی و تقدس بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله نور الاسرار و سرور الأبرار بسم الله قهر الشیطان الغدار و سبب لمرضاة الملک الجبار الله است آفریدگار جهان و جهانیان من قوله الله خالق کل شی ء الله است روزی دهنده آفریدگان من قوله و ما من دابة فی الأرض إلا علی الله رزقها الله است نگه دارنده زمین و آسمان من قوله إن الله یمسک السماوات و الأرض الله است کفایت کننده شغل بندگان من قوله أ لیس الله بکاف عبده الله است راه نماینده مؤمنان من قوله و إن الله لهاد الذین آمنوا الله است غیب دان و نهان دان من قوله یعلم السر و أخفی الله است آمرزنده گناهان من قوله إن الله یغفر الذنوب جمیعا
الله است بخشاینده و مهربان بر مؤمنان من قوله و کان بالمؤمنین رحیما ...
... میگوید بآلاء و نعماء من بلطف و عطاء من بمجد و سناء من که این حروف قرآن کلام من
تلک آیات الکتاب الحکیم ای هذه آیات الکتاب المحکم المحروس عن التغییر و التبدیل کتاب ربانی کلام یزدانی نامه آسمانی حبل الله المتین و نور المبین حجت رسالت و منشور نبوت و معجز دعوت نامه ای که تغییر و تبدیل را درو راهی نه حکم و امثال او را کوتاهی نه معانی و احکام او را تناهی نه رسم و نظم او را تباهی نه متبع او را گمراهی نه
هدی و رحمة للمحسنین عابدان را هدی و رحمت است عارفان را دلیل و حجت است هر که را قرآن طبیب بود الله او را حبیب بود هر کرا قرآن انیس بود الله او را جلیس بود هر کرا قرآن رفیق بود قرینش توفیق بود هر کرا قرآن امام بود مقرش دار السلام بود آدمیان دو گروه اند آشنایان اند و بیگانگان ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۱- سورة لقمان - مکّیّة » ۲ - النوبة الثالثة
... بو یزید بسطامی رحمه الله گفت لو قلعت شعرة من جسدی لزالت الدنیا بما فیها و لو قسمت انوار شعرة من جسدی علی جمیع کفار الدنیا لوسعتهم و لآمنوا بالله و رسله و ملایکته و کتبه
سعید قطان از کبار مشایخ بوده حق را جل جلاله و عم نواله و عظم شأنه بخواب دید که گفت یا سعید کل الناس یطلبون منی الا ابا یزید فانه یطلبنی همه مردمان از ما چیزی خواهند مگر بو یزید که او از ما ما را میخواهد بو بکر شبلی گفت مدخل راه حسین منصور از حسین پرسیدم گفتم کیف الطریق الیک فقال خطوتین و قد وصلت یا حسین این راه که تو در آن و می روی چه باید کرد تا بتو رسم حسین گفت دو قدم است آن دو قدم برگیر و بما رسیدی دنیا بر روی عاشقان دنیا زن و در معشوقه ایشان با ایشان منازعت مکن و آخرت بطالبان آن تسلیم کن و مناقشت خود از ایشان دور دار و بنده درگاه عزت باش بی تصرف در دنیا و آخرت یعنی که اگر همراه مایی از عالم جعلیت بیرون آی و قدم صدق در فضاء مشاهدت نه که در آن فضا نه وحشت دنیا بود نه زینت آخرت
در خبر است که عیسی ع به قومی از مجتهدان عباد برگذشت گفت این مجاهدت و عبادت شما از چیست و برای چیست گفتند خشیة من النار فقال مخلوقا خشیتم و به قومی دیگر بگذشت از ایشان بی قرارتر و مجاهدتر گفت این عبادت و مجاهدت به چه امید می کنید و چه امید دارید گفتند نرجوا من الله الجنة عیسی ع گفت هلا رجوتم الله فحسب و أسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة سر این آیت آنست که عالمیان جمله در حق دعوی کردند هیچ کس نبود که نخواست که بر درگاه او کسی باشد حق جل جلاله و عم نواله و عظم شأنه ایشان را بر محک ابتلا زد تا ایشان را با ایشان نماید بدون خود در هر یکی چیزی انداخت در یکی دنیا انداخت در یکی عقبی در یکی نعمت ظاهر در یکی نعمت باطن خلق همه به نعمت مشغول شدند نیز کسی حدیث او نکرد و از نعمت با منعم نگشت تا راه طلب او از خلق خالی گشت و الیه الاشارة بقوله و للبسنا علیهم ما یلبسون
پیر طریقت گفت هر دیده که از دنیا پر شد صفت عقبی در وی نگنجد و هر دیده که صفات عقبی در وی قرار گرفت آن دیده از جمال احدیت بی نصیب ماند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۲- سورة المضاجع و یقال سورة السجدة- مکیة » ۱ - النوبة الاولى
... لا ریب فیه من رب العالمین ۲ شک نیست در آن که از خداوند جهانیانست
أم یقولون افتراه میگویند از خویشتن فرا نهاد بل هو الحق من ربک که سخن درست است و نامه راست از خداوند تو لتنذر قوما تا آگاه کنی و بترسانی گروهی را ما أتاهم من نذیر من قبلک که نیامد بایشان هیچ آگاه کننده پیش از تو لعلهم یهتدون ۳ تا مگر راه راست یابند
الله الذی خلق السماوات و الأرض و ما بینهما الله آن کس است که آفرید هفت آسمان و زمین و آنچه میان آن فی ستة أیام در شش روز ثم استوی علی العرش پس مستوی شد بر عرش ما لکم من دونه نیست شما را جز او من ولی و لا شفیع نه یاری و نه شفیعی أ فلا تتذکرون ۴ هیچ در نیابید و پند نپذیرید ...
... و لو تری إذ المجرمون و اگر تو بینی آن گه که کافران ناکسوا رؤسهم عند ربهم سرها فرو شکسته بود نزدیک خداوند خویش ربنا أبصرنا و سمعنا میگویند خداوند ما بدیدیم بشنیدیم فارجعنا نعمل صالحا باز بر ما را تا نیکی کنیم إنا موقنون ۱۲ ما امروز بی گمانانیم
و لو شینا لآتینا کل نفس هداها و اگر خواستیمی ما هر تنی را راست راهی آن بدادیمی و لکن حق القول منی لکن از من بیش شد سخن بر راستی و داد لأملأن جهنم که ناچاره پر کنم دوزخ من الجنة و الناس أجمعین ۱۳ از پری و آدمی از دوزخیان ایشان همه
فذوقوا بما نسیتم بچشید بآنچه فرو گذاشتید لقاء یومکم هذا دیدار این روز را إنا نسیناکم که ما شما را هم امروز فرو گذاشتیم و ذوقوا عذاب الخلد بما کنتم تعملون ۱۴ چشید عذاب جاویدی بآنچه میکردید ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۲- سورة المضاجع و یقال سورة السجدة- مکیة » ۱ - النوبة الثانیة
... و روا باشد که نفی بمعنی نهی باشد ای لا ترتابوا فیه کقوله فلا رفث و لا فسوق و قیل معنی لا ریب فیه ای لا کهانة و لا سحر و لا شعر فیه
أم یقولون افتراه ام ابتداء کلام تجد تکراره فی مواضع من القرآن و قیل هو متصل و تقدیره ا یصدقون انه تنزیل من رب العالمین أم یقولون افتراه ای اختلقه محمد من تلقاء نفسه کافران میگویند این قرآن ساخته و فرا نهاده محمد است از خویشتن رب العالمین فرمود بل هو الحق من ربک ای لیس کما زعموا نه چنان است که ایشان گفتند بلکه این سخن خداوند است سخنی راست درست بآن فرستاد بتو ای محمد تا تو قریش را بآن آگاه کنی که پیش از تو هیچ آگاه کننده بایشان نیامد یعنی بعد رفع عیسی و پیش از بعثت محمد و الناس کانوا محجوجین بعیسی لزمتهم حجة الله حتی بعث محمد ص نظیره قوله و ما أرسلنا إلیهم قبلک من نذیر لعلهم یهتدون الی الرشاد بانذارک و یرتدعون عن کفرهم
الله الذی خلق ای الله الذی انزل علیک هذا الکتاب هو الذی خلق السماوات السبع و الارضین السبع و ما بینهما فی ستة أیام کل یوم الف سنة و قیل فی ستة ایام هی الایام المعتادة ثم استوی علی العرش یعنی فی الیوم السابع و الاستواء فی اللغة العلو و الاستقرار و قد ذکرنا وجوهه فیما سبق ما لکم من دونه من ولی و لا شفیع ای لا احد یتولی تدبیرکم فی الدنیا سواه و لا احد یدفع عذابه عن العصاة فی الآخرة لا قوی بقوته و لا شفیع بمسألته أ فلا تتذکرون ا فلا تتعظون و تعتبرون
و قیل ا فلا تعرفونه بعقولکم
یدبر الأمر من السماء إلی الأرض ای یقضی الله ما یرید ان یقضیه فی السماء فینزل الملایکة به الی الارض و قیل ینزل الوحی مع جبرییل من السماء الی الارض ثم یعرج ای یصعد إلیه جبرییل فی یوم یعنی فی مسافة یوم مقداره ألف سنة نازلا و صاعدا مما یعد الناس من ایام الدنیا میان آسمان و زمین پانصد سال راهست بسال این جهانی فریشته چون فرو آید و بر شود در نزول و در صعود هزار ساله راه باز باید برید معنی آیت آنست که رب العزه وحی پاک و فرمان روان از آسمان بزمین میفرستد بزبان جبرییل و جبرییل بعد از گزارد وحی و رسانیدن پیغام باز بر آسمان میشود آن نزول و این صعود و بریدن این مسافت هزار ساله در روزی است از روزهای این جهانی اگر یکی از بنی آدم خواهد که این مسافت باز برد بهزار سال باز تواند برید و فریشته بیک روز باز می برد و این مقدار از زمین است تا بآسمان اما آنچه گفت در سورة المعارج تعرج الملایکة و الروح إلیه فی یوم کان مقداره خمسین ألف سنة آن مقدار مسافت است از زمین تا بسدره منتهی که مقام جبرییل است یعنی که جبرییل و فریشتگان که مقام معلوم ایشان سدره منتهی است مسافت پنجاه هزار ساله از زمین تا بسدره منتهی بیک روز از روزهای این جهانی باز می برند و برین تأویل إلیه بامکان ملک شود یعنی الی المکان الذی امره الله عز و جل ان یعرج الیه و قیل فی یوم هو ظرف لقوله یدبر لا لقوله یعرج و المعنی یدبر امر السماء و الارض فی یوم کالف سنة من ایامکم الله کار آسمان و زمین میسازد و حکم میکند در روزی که اندازه آن در شمار هزار سال است یعنی یقضی امر کل شی ء الف سنة الی الملایکة ثم کذلک ابدا فسمی ما یقضی الی الملایکة الف سنة یوما کما شاء خلاصه این قول آنست که مجاهد گفت یقضی قضاء الف سنة فینزل به الملک ثم یعرج لالف آخر اذا مضی الالف و قال بعضهم الف سنة فی هذه الآیة و خمسون الف سنة فی سورة المعارج کلها فی القیامة و المراد بالیوم الوقت و اوقات القیامة مختلفة تکون علی بعضهم اطول و علی بعضهم اقصر و معنی الآیة یدبر الأمر من السماء إلی الأرض مدة ایام الدنیا الی ان تقوم الساعة و یبعث الناس للحساب ثم یعرج إلیه ای یرجع الامر و التدبیر الیه بعد فناء الدنیا و انقطاع امر الامراء و حکم الحکام فی یوم کان مقداره ألف سنة و هو یوم القیامة و اما قوله خمسین ألف سنة فانه اراد علی الکافر یجعل الله ذلک الیوم علیه مقدار خمسین الف سنة و علی المؤمن کقدر صلاة مکتوبة صلاها فی الدنیا هکذا ورد به الخبر و قال ابرهیم التیمی لا یکون علی المؤمن الا کما بین الظهر و العصر و قال بعضهم لیس لیوم القیامة آخر و فیه اوقات شتی بعضها الف سنة و بعضها خمسون الف سنة علی قدر منازل الناس فی الکفر و الایمان و الصلاح و الفساد ثم لا ینتهی الیوم الی لیل بل یرد النهار الی اهل الجنة مخلدا و اللیل الی اهل النار مخلدا و قال بعضهم فی یوم کان مقداره ألف سنة متصل بقوله ثم استوی علی العرش ای استوی علی العرش فی یوم کان مقداره ألف سنة و هو الیوم السابع و دلیل هذا الوجه قوله فی صدر سورة یونس ثم استوی علی العرش یدبر الأمر و سیل عن ابن عباس و سعید بن المسیب عن هذه الآیة و عن قوله خمسین ألف سنة فقالا لا ندری ما هی و نکره ان نقول فی کتاب الله ما لا نعلم
ذلک عالم الغیب و الشهادة ای ذلک الذی صنع ما ذکر من خلق السماوات و الارض عالم الغیب و الشهادة الغیب الآخرة و الشهادة الدنیا و قیل الغیب ما غاب عن الخلق و الشهادة ما ظهر لکم و قیل الغیب ما سیوجد و الشهادة الموجود ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۲- سورة المضاجع و یقال سورة السجدة- مکیة » ۱ - النوبة الثالثة
... الله الذی خلق السماوات و الأرض و ما بینهما الله است که آسمان و زمین آفرید و آنچه میان آسمان و زمین است تا لطف خود فرا خلق نماید و نعمت خود بر بندگان تمام کند او جل جلاله هر چه آفرید برای خلق آفرید که خود بی نیاز است و با بی نیازی کارساز است جای دیگر فرمود خلق لکم ما فی الأرض جمیعا نعیم دنیا و طیبات رزق که آفرید از بهر مؤمنان آفرید چنانک فرمود قل هی للذین آمنوا فی الحیاة الدنیا کافر که در دنیا روزی میخورد بطفیل مؤمن میخورد آن گه فرمود خالصة یوم القیامة روز قیامت خالص مر مؤمن را بود و کافر را یک شربت آب نبود کما قال الله تعالی و نادی أصحاب النار أصحاب الجنة أن أفیضوا علینا من الماء أو مما رزقکم الله قالوا إن الله حرمهما علی الکافرین
نظیری دیگر خوان و سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الأرض جمیعا منه الله تعالی مسخر گردانید شما را آنچه در آسمان و زمین است گر آسمان است سقف تو ور آفتاب است چراغ تو ور ماه است روشنایی تو ور ستاره است راه بر تو ور زمین است قرارگاه و بساط تو ور حبوب و ثمارست رزق تو و الأنعام خلقها لکم طعمه تو و الخیل و البغال و الحمیر مرکب تو لباسا یواری سوآتکم عورت پوش تو این همه آفرید از بهر شما تا بدان منفعت گیرید و خدای را شکر کنید و شما را آفرید تا او را پرستید و بندگی کنید کما قال الله تعالی و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون
الذی أحسن کل شی ء خلقه و بدأ خلق الإنسان من طین پیری را می آید از عزیزان طریقت که این آیت خواندی و گفتی خلق الإنسان من طین و لکن یحبهم و یحبونه خلق الإنسان من طین و لکن رضی الله عنهم و رضوا عنه
خلق الإنسان من طین و لکن فاذکرونی أذکرکم چه زیان دارد این جوهر حرمت را که نهاد وی از گل بوده چون کمال وی در دل نهاده قیمت او که هست از روی تربیت است نه از روی تربت شرف او که هست از لطف قدم الهی است نه از رفت قدم بندگی حق جل جلاله همه عالم بیافرید فلک و ملک عرش و کرسی لوح و قلم بهشت و دوزخ آسمان و زمین و باین آفریده ها هیچ نظر مهر و محبت نکرد رسول بایشان نفرستاد و پیغام بایشان نداد و چون نوبت بخاکیان رسید که برکشیدگان لطف بودند و نواختگان فضل و معادن انوار اسرار بلطف و کرم خویش ایشان را محل نظر خود کرد پیغامبران بایشان فرستاد فرشتگان را رقیبان ایشان کرد سوز مهر در سینه ها نهاد آتش عشق در دلها افکند خطوط ایمان بر صفحه های دلهاشان نبشت که کتب فی قلوبهم الإیمان رقم محبت بر ضمیرهاشان کشید که یحبهم و یحبونه آن سر که او را جل جلاله با آدمیان بود نه با عرش بود نه با کرسی نه با فلک نه با ملک زیرا که همه بندگان مجرد بودند و آدمیان هم بندگان بودند و هم دوستان نحن أولیاؤکم فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة
قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم لو لا غفلة قلوبهم ما احال قبض ارواحهم علی ملک الموت فلما غفلوا عن شهود الحقایق خاطبهم علی مقدار فهمهم و علق بالاغیار قلوبهم وکل یخاطبه بما احتمل علی قدر قوته و ضعفه این خطاب بر قدر فهم ارباب رسوم و عادات است که از غفلت راه بحقایق حق نمی برند و لطایف اسرار ازل می درنیابند لا جرم شربت ایشان بر قدر حوصله ایشان آمد و گرنه از آنجا که حقیقت است و خطاب با جوانمردان طریقت است ملک الموت خاک بیز مملکت است در خاک معدن میجوید و در معدن گوهر میجوید الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة خاک می بیزد تا تو در خاک چه پرورده ای یاقوتی لعلی پیروزه ای یا نه که نفطی قیری سنگ ریزه ای کلمه خبیثه ای یا کلمه طیبه ای خاکی ببیزد رگی بپیچد استخوانی بشکند او را بر آن ودیعت پاک چه دست بود و با وی چه کار دارد که نه او نهاد تا او برگیرد الله یتوفی الأنفس حین موتها
خیر نساج بیمار بود ملک الموت خواست که جان او بردارد مؤذن گفت وقت نماز شام که الله اکبر الله اکبر خیر گفت یا ملک الموت باش تا فریضه نماز شام بگزارم که این فرمان بر من فوت می شود و فرمان تو فوت نمی شود چون نماز بگزارد سر بر سجود نهاد گفت الهی آن روز که این ودیعت می نهادی زحمت ملک الموت در میان نبود چه باشد که امروز بی زحمت او برداری ...
... چون نماند آن شراب او داند آن رنج خمار
خبر درست است که آدم ع روز میثاق در عهد بلی که ذره های انبیاء از صلب وی بیرون کردند و بر دیده اشراف وی عرضه کردند عمر داود ع اندک دید گفت بار خدایا از عمر خود چهل سال بوی دادم رب العزه قبول کرد پس بآخر عمر چون ملک الموت آمد گفت ای آدم جان تسلیم کن گفت عمر روش راه است اگر جان تسلیم کنم راه نارفته چون بود ملک الموت گفت عمر بدادی لا جرم راه تمام نارفته ماند آدم گفت رجوع کنم که پدرم و مرا بعمر حاجت است و بی عمر راه نتوان کرد در خبرست که جحد آدم فجحدت ذریته چون مدت بسر آمد گفت یا آدم جان تسلیم کن گفت بتو تسلیم نکنم که نه تو نهاده ای تا تو برداری آن روز که جلال عزت و نفخت فیه من روحی در قالب ما آمد تو کجا بودی امروز اگر باز میخواهند تو در میانه چه کنی رب العالمین فرمود یا آدم خصومت در باقی کن یا عزراییل تو دور شو و زحمت خویش دور دار ای جان پاک بلطف من آرمیده و بمهر من آسوده یا أیتها النفس المطمینة ارجعی إلی ربک راضیة مرضیة
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۲- سورة المضاجع و یقال سورة السجدة- مکیة » ۲ - النوبة الاولى
... و من أظلم ممن ذکر بآیات ربه و کیست ستمکارتر ازو که پند دهند او را بسخنان خداوند او ثم أعرض عنها آن گه پس روی گرداند از آن إنا من المجرمین منتقمون ۲۲ ما از ناگرویدگان کین کشانیم
و لقد آتینا موسی الکتاب موسی را نامه دادیم فلا تکن فی مریة من لقایه نگر که در گمان نباشی از دیدار او و جعلناه هدی لبنی إسراییل ۲۳ و او را نشانی کردیم راه شناختن را از بهر بنی اسراییل
و جعلنا منهم أیمة و ازیشان پیشوایان کردیم یهدون بأمرنا که راه می نمودند بفرمان ما لما صبروا آن گه که شکیبایی کردند و کانوا بآیاتنا یوقنون ۲۴ و بسخنان ما بی گمانان بودند
إن ربک هو یفصل بینهم یوم القیامة خداوند تو اوست که کار برگزارد میان ایشان روز رستاخیز فیما کانوا فیه یختلفون ۲۵ در آنچه ایشان جدا جدا میگویند و جدا جدا می روند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۲- سورة المضاجع و یقال سورة السجدة- مکیة » ۲ - النوبة الثانیة
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه » ۱ - النوبة الاولى
... و توکل علی الله و پشت بخدا باز کن و کفی بالله وکیلا ۳ و چون بسنده است الله کارسازی را
ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه الله هیچ مرد را دو دل نیافرید در اندرون وی و ما جعل أزواجکم اللایی تظاهرون منهن أمهاتکم و الله زنان شما را که از ایشان ظهار میکنید مادران شما نکرد و ما جعل أدعیاءکم أبناءکم و الله پسر خواندگان شما را پسر شما نکرد ذلکم قولکم بأفواهکم این پسر خواندن سخن شما است که بزبان خویش می گویید و الله یقول الحق و الله گفتنی گوید و سخن راست و بسزا و هو یهدی السبیل ۴ و اوست که راه مینماید و پسندیده پیدا میکند
ادعوهم لآبایهم مردان را بپدران باز خوانید هو أقسط عند الله آن راست تر است و دادتر است نزدیک الله فإن لم تعلموا آباءهم اگر پدران ایشان نشناسید فإخوانکم فی الدین برادران شمااند در دین و موالیکم و اگر شما را مولاست مولا میخوانید آزاد کرده و لیس علیکم جناح فیما أخطأتم به و بر شما تنگی نیست در خطا که پیش رفت از شما و لکن ما تعمدت قلوبکم لکن تنگی در آن است که اکنون بقصد دل کنید و گویید و کان الله غفورا رحیما ۵ و الله آمرزگاری بخشاینده است از همیشه
النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم پیغامبر سزاتر است بگروندگان ازیشان بخویشتن و أزواجه أمهاتهم و زنان او مادران ایشانند و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض و خویشاوندان سزاوارتراند بیکدیگر فی کتاب الله در دین خدای من المؤمنین و المهاجرین از همه گرویدگان هجرت کرده و هجرت ناکرده إلا أن تفعلوا إلی أولیایکم معروفا مگر که با کسان خویش از ناگرویدگان نیکویی کنید در وصیت خویش که کنید کان ذلک فی الکتاب مسطورا ۶ این حکم در دین خدای نبشته است بر خلق
و إذ أخذنا من النبیین میثاقهم گرفتیم از پیغامبران پیمان ایشان و منک و من نوح و از تو ای محمد و از نوح و إبراهیم و موسی و عیسی ابن مریم و أخذنا منهم میثاقا غلیظا ۷ و پیمان ستدیم ازیشان پیمانی بزرگ استوار
لیسیل الصادقین عن صدقهم پیمان از بهر آن ستد تا فردا راست گویان را از راستی بپرسند و أعد للکافرین عذابا ألیما ۸ و ناگرویدگان را عذابی ساخت درد نمای سخت
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه » ۱ - النوبة الثانیة
... إلا أن تفعلوا إلی أولیایکم معروفا اراد بالمعروف الوصیة و المعنی الا ان توصوا لمن لیس لکم بوارث من المؤمنین بما یجوز لکم الوصیة به من اموالکم فیکون ذلک معروفا من الامر جایزا فی الدین و قوله إلا أن تفعلوا لیس هذا استثناء من الکلام الاول انما معناه لکن ای لکن فعلکم الی اولیایکم معروفا جایز فی الشرع کان ذلک ای کان الذی ذکرت من ان اولی الارحام بعضهم اولی ببعض فی الکتاب فی اللوح المحفوظ مسطورا مکتوبا و قیل اراد بالآیة اثبات المیراث بالایمان و الهجرة یعنی اولوا الارحام من المؤمنین و المهاجرین بعضهم اولی ببعض ای لا توارث بین المسلم و الکافر و لا بین المهاجر و غیر المهاجر إلا أن تفعلوا إلی أولیایکم معروفا فالمراد بالأولیاء هم الاقارب من غیر المسلمین ای الا ان توصوا لذوی قرابتکم بشی ء و ان کانوا من غیر اهل الایمان و الهجرة قال محمد بن الحنفیة هذه الآیة اجازة للوصیة للذمی کان ذلک فی الکتاب مسطورا یعنی فی التوریة مسطورا اذا نزل رجل بقوم من اهل دینه فعلیهم ان یکرموه و یواسوه و میراثه لذوی قرابته و قیل کان ذلک فی الکتاب مسطورا یعنی فی دین الله موجبا و فی بعض القراءة کان ذلک عند الله مکتوبا
و إذ أخذنا یعنی و اذکر اذا اخذنا من النبیین میثاقهم یعنی اخذ الله عهد الانبیاء علیهم السلام عند تحمیلهم الرسالة علی الوفاء بما حملوا من تبلیغ الرسالات و أداء الامانات و تصدیق بعضهم بعضا و ایمانهم بسایرهم و تبشیر بعضهم ببعض اخذ علی نوح ان یبشر بابراهیم و علی ابرهیم ان یبشر بموسی و من موسی بعیسی و من عیسی بمحمد علیه الصلاة و السلام و ذلک علی لسان جبرییل ع و استخلص موسی باسماعه کلامه بلا واسطة و اخذ المیثاق من محمد ص لیلة المعراج بلا واسطة و کان له زیادة حال بان کان مع سماع الخطاب کشف الرؤیة قال مقاتل اخذ میثاقهم علی ان یعبدوا الله و یدعوا الی عبادة الله و یصدق بعضهم بعضا و ینصحوا لقومهم و خص هؤلاء الخمسة بالذکر من بین النبیین لانهم اصحاب الکتب و الشرایع و اولوا العزم من الرسل و قدم نبینا ص فی الذکر لقوله ص کنت اول النبیین فی الخلق و آخرهم فی البعث
و أخذنا منهم میثاقا غلیظا ای عهدا شدیدا علی الوفاء بما حملوا و ذلک حین اخرجهم من ظهر آدم کالذر و انطقهم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه » ۱ - النوبة الثالثة
... سراسیمه یک قطره از جام تو
فرمان چیست از درگاه عزت بعالم نبوت اتق الله بپناه تقوی شو که همه نیکوییها در تقوی است همه شایستگیها در تقوی است عالم تقوی را بدایت نیست هر که قدم در راه دین نهاد در هر مقامی که رسد او را از تقوی گزیر نیست از ابتداء انسانیت در گیر که ادنی الدرجات است تا انتهاء نبوت که اعلی الدرجات است همه را بتقوی فرمودند قرآن مجید فرمود یا أیها الناس اتقوا ربکم ای نقطه انسانیت با تقوی باش که ازوت گزیر نیست یا ایها النبی اتق الله ای نقطه نبوت بپناه تقوی شو که بی تقوی هیچ کار روان نیست ای سید درجات تقوی را نهایت نیست آنچه در اول قدم پناهگاه تو آمد در تقوی در قدم ثانی گریزگاه تو آید که حسنات المریدین سیآت المقربین چون از آن قدم در گذری استغفاری میکن و الیه الاشارة
بقوله ص انه لیغان علی قلبی فاستغفر الله فی الیوم سبعین مرة معاشر المسلمین تقوی سلطانی قاهر است هم درین سرای و هم در آن سرای جهد آن کنید بحمایت او شوید تا از رنج هر دو سرای رستگاری یابید فردا که خلق سر از خاک بر آرند دوزخ را فرمان دهند تا سیاست خویش آشکارا کند هیچ کس از مکلفان ازو نجهد انبیا و اولیا و اصفیا همه را ثعبان وار بخویشتن کشد قرآن عظیم از عموم این حال خبر داد که و إن منکم إلا واردها کان علی ربک حتما مقضیا هیچ کس از شما نیست که نه در دوزخ شود و آنجا که قضاء ربوبیت است شدن شما در دوزخ حتم است و چون در شدید هیچ چیز ازو نجات دهد مگر تقوی فتوی قرآن چنین است ثم ننجی الذین اتقوا متقیان ازو رستگاری یابند و آن دیگران که بر خود ظلم کرده اند که بی سرمایه تقوی از دنیا بیرون شده اند در چنگ قهر او بمانند نوحه و زاری در گیرند که یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله ای جوانمرد هر چه تو امروز بپناه او شوی همه با تو تا لب گورست چون ترا در لحد نهند باز گردد جز تقوی که درین سرای و در ان سرای مصطفی ص گفت کل حسب و نسب منقطع یوم القیمة الا حسبی و نسبی فاین المتقون همه حسب ها را داغ کنند و همه نسبها را پی کنند و تقوی را گویند بیا که امروز روز بازار تو است هر کرا از تو نصیبی بود در دنیا بر قدر نصیب او او را بمنزلی فرو آر آشنایان خویش را فی جنات و نهر فرو آر خادمان خویش فی مقعد صدق فرو آر عاشقان خویش را در حضرت عندیت عند ملیک مقتدر فرو آر ما در ازل حکم چنان کردیم که إن المتقین فی جنات و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر آشنایان تقوی کسانی اند که بپناه طاعت شوند از هر چه معصیت است و حرام بپرهیزند خادمان تقوی ایشانند که بپناه احتیاط شوند از هر چه شبهت است بپرهیزند عاشقان تقوی ایشانند که از حسنات و طاعات خویش از روی نادیدن چنان پرهیز کنند که دیگران از معاصی پرهیز کنند بو القسم نصر آبادی از خواص متقیان بود او را گفتند تقوی چیست از حال خویش در تقوی خبر داد گفت ان یتقی العبد ما سوی الله قوله و توکل علی الله و کفی بالله وکیلا التوکل سکون القلب بوعد الحق و قیل التوکل تحقق ثم تخلق ثم توثق ثم تملق تحقق فی العقیدة و تخلق باقامة الشریعة و توثق بالمقسوم و تملق بین یدیه بحسن العبودیة توکل شرط ایمان است و عماد توحید و محل اخلاص و دخیل محبت قال الله تعالی و علی الله فتوکلوا إن کنتم مؤمنین إن الله یحب المتوکلین و من یتوکل علی الله فهو حسبه توکل از بنده آن گه درست بود که یقین داند که بدست کس چیز نیست و ز حیلت سود نیست و عطا و منع جز بحکمت نیست و قسام مهربان است و غافل نیست بو یزید بسطامی با گروهی از مریدان بر توکل نشسته بودند مدتی بگذشت که ایشان را فتوحی بر نیامد و از هیچ کس رفقی نیافتند ...
... گفتا اگر دانید که شما را فراموش کرده برخوانید و دعا کنید گفتند ای شیخ بر توکل می نشینیم و خاموش می باشیم گفتا خدای را آزمایش میکنید تا هیچ می گویید گفتند ای شیخ پس حیلت چیست شیخ گفت الحیلة ترک الحیلة حیلت آنست که اختیار و مراد خود در باقی کنید تا آنچه قضاست خود میرود
ای جوانمرد حقیقت توکل آنست که مرد از راه اختیار برخیزد دیده تصرف را میل در کشد خیمه رضا و تسلیم بر سر کوی قضا و قدر زند دیده مطالعت بر مطالع مجاری احکام گذارد تا از پرده عزت چه آشکارا شود و بهر چه پیش آید در نظاره حال چون مرد بدین مقام رسد کلید گنج مملکت در کنار وی نهند توانگر دل گردد و فردا که روز بازار و هنگام بار بود و خلق را بر عموم سؤال کنند که میفرماید فو ربک لنسیلنهم أجمعین این جوانمردان که بر مقام توکل بر استقامت بودند و در منازل عبودیت صدق بجای آوردند ایشان را سؤال کنند و لکن سؤال تشریف نه سؤال تعنیف و سؤال عتاب
و ذلک قوله لیسیل الصادقین عن صدقهم مصطفی را ص پرسیدند که کمال در چیست جواب داد که گفتار بحق و کردار بصدق و گفته اند صدق را دو درجه است یکی ظاهر یکی باطن اما ظاهر سه چیز است در دین صلابت و در خدمت سنت و در معاملت حسبت و آنچه باطن است سه چیز است آنچه گویی کنی و آنچه نمایی داری و آنجا که آواز دهی باشی و بدان که هر رونده که منازل راه دین برد و مقامات اعمال و احوال گذاره کند بهر منزل که رسد فرض عین وی آنست که صدق از خود طلب کند و حقیقت ان از خویشتن باز جوید و بظواهر آن قناعت نکند تا آن مقام او را درست شود زاهد در زهد و محب در محبت و مشتاق در شوق و متوکل در توکل و خایف در خوف و راجی در رجا و راضی در رضا و هیچ مؤمن ازین احوال خالی نباشد ورچه اندکی بود لکن ضعیف بود و چون قوتی در وی آید بتأیید الهی و مددی در پیوندد از توفیق ربانی او را در آن مقام صادق و هو المشار الیه بقوله إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله أولیک هم الصادقون
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه » ۲ - النوبة الثانیة
... و جنودا لم تروها هم الملایکة و لم تقاتل الملایکة یومیذ فبعث الله عز و جل علیهم تلک اللیلة ریحا باردة فقلعت الأبواب و قطعت اطناب الفساطیط و اطفأت النیران و اکفات القدور و اجالت الخیل بعضها فی بعض و ارسل الله علیهم الرعب و کثر تکبیر الملایکة فی جوانب عسکرهم حتی کان سید کل حی یقول یا بنی فلان هلم الی فاذا اجتمعوا عنده قال النجاء النجاء اتیتم لما بعث علیهم من الرعب فانهزموا من غیر قتال
و کان الله بما تعملون بصیرا نزول این آیت در بیان قصه احزاب است و وقعه خندق و شرح این قصه بر سبیل اختصار و شرط ایجاز آنست که چون رسول خدا علیه الصلاة و السلام و مؤمنان کعب اشرف را بکشتند و یهود بنی النضیر را از مدینه بیرون کردند حیی اخطب و کنانة ابن الربیع با گروهی جهودان برخاستند و رفتند سوی مکه و نفیر بر آوردند و از قریش یاری خواستند بر حرب محمد قریش ایشان را اجابت کردند و در قبایل عرب آواز دادند تا جمعی عظیم فراهم آمدند قریب پانزده هزار از بنی غطفان و بنی فزاره و بنی کنانة و اهل تهامه و غیر آن قریش بیرون آمدند و قاید ایشان ابو سفیان بن حرب اسمه صخر ثم اسلم یوم فتح مکة و حسن اسلامه فزاره و غطفان بیرون آمدند و مهتر ایشان عیینة بن حصن و هو من المؤلفة قلوبهم خبر رسید بمدینه که قبایل عرب مجتمع شدند و با جهودان قریظه و نضیر عهد کردند که دست یکی گیرند و بر حرب محمد و اصحاب و هم پشت باشند رسول خدا با یاران گفت اکنون تدبیر چیست سلمان گفت من در دیار و نواحی پارس دیده ام که چون از دشمن بر بیم باشند گرد بر گرد شهر خویش خندقی سازند دفع دشمن را رسول علیه الصلاة و السلام آن موافق داشت و فرمود تا خندقی گرد بر گرد مدینه فرو بردند چهل گز عرض آن و ده گز قعر آن و باز برید هر ده مرد را از یاران چهل گز و مهاجر و انصار در سلمان خلاف کردند که سلمان مردی با قوت بود مهاجران گفتند سلمان منا و انصار گفتند سلمان منا رسول خدا گفت نه آن و نه این سلمان منا اهل البیت
عمرو بن عوف گفت من بودم و سلمان و نعمان بن مقرن المزنی و شش مرد انصاری و چهل گز ما را نامزد کرده و خط کشیده ...
... اذا ارادوا فتنة ابینا
چون خندق تمام شد لشکر کفار بمدینه رسیدند خندق دیدند گفتند این عرب را نبودست لشکرگاه بزدند و خندق در میان هر دو فریق بود و در آن وقت یهود قریظه و نضیر با رسول خدا عهد داشتند بو سفیان حیی اخطب را فرستاد بمردمان قریظه تا آن عهد که با محمد کرده اند نقض کنند و مهتر قریظه آن وقت کعب بن اسد بود کعب چون شنید که حیی آمد در حصار ببست استوار و او را بخود راه نداد حیی گفت در باز کن تا با تو سخنی بگویم کعب گفت باز گرد که من سخن تو نشنوم و عهدی که با محمد کرده ام نشکنم حیی با وی همی پیچید و همی افزود تا او را بفریفت و نقض عهد کرد خبر برسول خدا آمد رسول سعد معاذ که مهتر اوس بود و سعد عباده که مهتر خزرج بود بفرستاد تا حال باز دانند ایشان رفتند و کعب اسد را و قوم وی را دیدند حرب را ساخته بازگشتند و رسول را خبر کردند رسول غمگین شد و کار بر مسلمانان صعب شد سرما سخت بود و بیم دشمن و گرسنگی بغایت و منافقان متمرد شدند و بعضی از ایشان همی گریختند و بهانه همی آوردند که إن بیوتنا عورة و قومی ظنهای بد همی بردند چنان که الله فرمود و تظنون بالله الظنونا یک ماه آنجا بماندند و میان ایشان حرب نرفت پس رسول کس فرستاد به بنی غطفان برییس ایشان عیینة بن حصن و حارث بن عوف و گفت ثلثی از خرمای مدینه بشما دهم باز گردید و قوم خود را ببرید ایشان بدان رضا دادند و عهد کردند لکن هنوز عهدنامه ننوشته بودند رسول سعد معاذ را و سعد عباده را خواند و با ایشان مشورت کرد سعد معاذ گفت اگر باین وحی آمده سمعا و طاعة و اگر وحی نیامده آن وقت که ما مشرک بودیم یک خرما برشوت بایشان ندادیم اکنون که رب العالمین ما را باسلام گرامی کرد و بصحبت تو عزیز کرد و از عذاب دوزخ نجات داد ایشان را رشوت کی دهیم بعزت آن خدای که ترا براستی بخلق فرستاد که یک خرما بایشان ندهیم مگر شمشیر و بقضای حق رضا دادیم رسول خدا از آن سخن شاد شد فرمود من بدان میگفتم که عرب روی بایشان نهاده بودند خواستم تا لختی از ایشان کم شوند و در آن یک ماه که حصار مدینه بود هیچ قتال نرفت مگر آنکه روزی جوقی سواران قریش نام ایشان عمرو بن عبد ود و عکرمة بن ابی جهل و وهیب بن ابی وهب و نوفل بن عبد الله سلاح در پوشیدند و اسب در تاختند در خندق و عمرو بن عبد ود مبارز قریش بود با بطشی و قوتی و ترکیبی تمام مبارزت خواست و شعر گفت علی بن ابی طالب ع پیش وی رفت عمرو گفت یا علی من نخواهم که تو بدست من کشته شوی علی گفت من خواهم که تو بدست من کشته شوی عمرو خشم گرفت و از اسب فرو آمد و با علی بهم برآویختند گردی از میان ایشان برآمد از بامداد تا نماز پیشین چون گرد باز نشست علی وی را کشته بود رسول خدا فرمود لا فتی الا علی و لا سیف الا ذو الفقار
وهیب زره بیفکند و بگریخت علی شمشیری زد بر زین و اسب وی زین و اسب بدو نیم کرد پس دیگری از ایشان پیش آمد و کشته شد و نوفل را بسنگ هلاک کردند و سه تن از کافران کشته شدند و از صحابه رسول هیچکس کشته نشد عبد الرحمن بن ابی بکر هنوز در اسلام نیامده بود بیرون آمد و مبارزت خواست ...
... ابو بکر گفت بآن خدایی که یگانه و یکتاست که باز نگشتمی تا وی را کشتمی یا او مرا کشتی سعد معاذ را تیری بزرگ اکحل آمد گفت الهی این خون را درین رگ نگه دار تا نخست قریظه را بمراد خود به بینم آن گه اگر گشاده شود شاید
خیمه ای بود که کودکان و زنان مسلمانان در آن خیمه بودند جهودی گرد آن خیمه میگشت با سلاح و قصد ایشان میکرد صفیه عمه رسول از خیمه بیرون آمد عمامه بربسته و عمودی بدست گرفته و بیک زخم آن جهود را بکشت پس از آن راهها بسته شد و طعام عزیز شد و زنان و کودکان گریستن در گرفتند مؤمنان ضعیف شده و منافقان از شادی گردن بیفراخته و رسول خدا علیه الصلاة و السلام این دعا همی کرد اللهم منزل الکتاب سریع الحساب اهزم الاحزاب
پس نعیم بن مسعود بن عامر از بنی غطفان آمد بنزدیک رسول خدا و گفت من مسلمانم و مسلمانی پنهان دارم مرا چه فرمایی رسول گفت تو یک تن چه توانی کرد مگر خداعی که الحرب خدعة ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه » ۲ - النوبة الثالثة
... قدر درد او کسی داند که او را شناسد او که وی را نشناسد قدر درد او چه داند
پیر طریقت گفت الهی نالیدن من در درد از بیم زوال درد است او که از زخم دوست بنالد در مهر دوست نامرد است ای جوانمرد اگر طاقت و زهره این کار داری قصد راه کن شربت بلا نوش کن و دوست را بر ان گواه کن یا نه عافیت بناز دار و سخن کوتاه کن هیچکس به بد دلی جانبازی نکرد و بپشتی آب و گل سرافرازی نکرد با بیم جان غواصی نتوان و بپشتی آب و گل سرافرازی نتوان یا جان کم گیر یا خویشتن متاوان
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه » ۳ - النوبة الثانیة
... چون رسول خدا ص از حرب احزاب فارغ شد دشمنان خدا و رسول قریش و غطفان روی بهزیمت نهادند رسول از معسکر بازگشت غنیمت یافته و دشمن مقهور شده و صحابه منصور شده رسول بخانه زینب بنت جحش آمد تا از غبار و گرد سر بشوید زینب را گفت نگر تا در مسجد هیچ کس هست و وقت نماز پیشین بود
زینب گفت دحیة الکلبی رسول دانست که جبرییل است هنوز یک نیمه سر شسته بود که برخاست و بیرون آمد جبرییل را دید بر صورت دحیه دستاری از استبرق بر سر بسته بر شتری سپید نشسته بر پالانی از عود و جامه پالان از دیبا گفت یا رسول الله سلاح بنهادی گفت آری بنهادم گفت عفا الله عنک ما وضعت الملایکة السلاح منذ اربعین لیلة فریشتگان چهل شبانروز است تا از بهر نصرت تو سلاح پوشیدند و هنوز به ننهادند و اکنون در قفای دشمن اند زلزله در دل ایشان افکنده و ایشان را همی رانند و من ازیشان بازگشته ام و بر روی جبرییل و بر راحله وی گرد راه نشسته بود رسول ص بدست مبارک خویش آن گرد همی سترد آن گه جبرییل گفت یا محمد حضرت ملک جل جلاله میفرماید که بحرب بنی قریظه شو رسول منادی را فرمود تا ندا کرد الا من کان سامعا مطیعا فلا یصلین العصر الا فی بنی قریظه
هر که خدای را و رسول را فرمان بردار است تا نماز دیگر نگزارد مگر بنی قریظه و جبرییل گفت من بفرمان الله از پیش می روم به بنی قریظه تا زلزله و رعب در دل ایشان افکنم رسول خدا ص علم اسلام به علی داد و او را از پیش فرستاد علی چون بدر حصار ایشان رسید ازیشان سخنهای ناسزا شنید در حق رسول بازگشت و مصطفی را براه دید علی گفت یا رسول الله چه باشد اگر بنفس خویش فرا نزدیک آن پلیدان نشوی گفت یا علی مگر سخن ناسزا شنیدی ازیشان در حق من گفت نعم یا رسول الله فرمود یا علی اگر مرا بدیدندی مگر نگفتندیپس چون رسول خدا بریشان رسید گفت یا اخوان القردة و الخنازیر هل اخزاکم الله و انزل بکم نقمته
ایشان گفتند یا ابا القاسم تو فحاش نبودی و هرگز ناسزا نگفتی چون است که امروز ما را می گویی یاران رسول و مؤمنان نماز خفتن آنجا رسیدند نماز دیگر ناگزاردهکه رسول گفته بود مبادا که هیچ کس نماز دیگر کند مگر به بنی قریظه آنجا نماز دیگر بگزاردند و یهود را حصار میدادند بیست و پنج روز گفته اند پانزده روز تا کار بر ایشان سخت شد و رعب در دل ایشان افتاد و بدل پراکنده شدند پس بحکم رسول فرو آمدند ...
... إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس یعنی الاثم الذی نهی الله النساء عنه و قیل الرجس اسم لکل مکروه مستقذر قال الله تعالی فی صفة المنافقین إنهم رجس و الرجس نعت للواحد و الجمع و المذکر و المؤنث و فی الخبر اعوذ بک من الرجس النجس الخبیث المخبث الشیطان الرجیم یقال ذلک عند دخول الخلاء
قوله أهل البیت نصب علی المدح و قیل نصب علی النداء و اراد باهل البیت نساء النبی ص لانهن فی بیته و هو روایة سعید بن جبیر عن ابن عباس و سماهن اهل البیت فی قصة ابراهیم ع و ذلک فی قوله عز و جل رحمت الله و برکاته علیکم أهل البیت و ذهب ابو سعید الخدری و جماعة من التابعین منهم مجاهد و قتاده الی ان اهل البیت علی و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام و الدلیل علیه
ما روت عایشة رضی الله عنها قالت خرج رسول الله ص ذات غداة و علیه مرط مرجل من شعر اسود فجلس فأتت فاطمة فادخلها فیه ثم جاء علی فادخله فیه ثم جاء حسن فادخله فیه ثم جاء حسین فادخله فیه ثم قال إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا ...
... أعد الله لهم مغفرة و أجرا عظیما و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة نزلت فی زینب بنت جحش رباب الاسدیة و اخیها عبید الله بن جحش و امهما امیمة بنت عبد المطلب عمة رسول الله ص
خطب رسول الله ص زینب علی مولاه زید بن حارثة و کان زید مولی رسول الله اشتراه من سوق عکاظ بمال خدیجه فاعتقه و تبناه و کان شدید الحب له و لابنه اسامة حتی انه اخر الاضاضة عن عرفات لاجله و کان ذهب یقضی الحاجة و کان زید اسود افطس فلما رجع قال رجل من اهل الیمن لرسول الله ص احتبسنا لاجل هذا فدعا رسول الله علیهم
قال الزهری و کانت ردة اهل الیمن بعد رسول الله من اجل تلک القصة یعنی عبد الله الاسود العبسی المتنبی الذی قتله فیروز الرجل الصالح صاحب رسول الله ص دخل علیه فاخذ برأسه فکسر عنقه فلما خطبها رسول الله علی زید قالت یا رسول الله أ تخطبنی علی مولی و انا ایم قریش و بنت عمتک فقال رسول الله انا ارضاه لک ...
... و من یعص الله فخالف الکتاب و رسوله فخالف السنة فقد ضل ضلالا مبینا قرأ عاصم و حمزة و الکسایی أن یکون بالیای للحایل بین التأنیث و الفعل و قرأ الآخرون بالتاء التأنیث الخیرة و الخیرة الاختیار
و إذ تقول للذی أنعم الله علیه سبب نزول این آیة آن بود که رسول خدا روزی در خانه زید شد حاجتی را زینب را دید ایستاده و زینب زنی بود با جمال تمام قد نیکو خلقت سپید رنگ جامه نیکو چنان که زنان دارند پوشیده بچشم رسول نیکو آمد گفت سبحان الله مقلب القلوب این بگفت و بازگشت و زید آن ساعت بخانه نبود چون باز آمد زینب او را خبر داد از آنچه رسول گفت زید بدانست که چیزی در دل رسول افتاد و بآن که در حکم و قضیت الله بود که زینب زن رسول باشد الله تعالی محبت زینب در دل رسول افکند و نفرت و کراهت در دل زید افکند زید برخاست در آن حال و پیش مصطفی شد گفت یا رسول الله زینب زنی متکبر است و بر من تطاول می جوید و سر بمن فرو نمی آرد و مرا بسخن درشت می برنجاند و میخواهم که او را طلاق دهم رسول خدا گفت أمسک علیک زوجک و اتق الله فی امرها زن خویش را نگه دار و از خدا بترس و او را طلاق مده
و تخفی فی نفسک ما الله مبدیه ای تخفی فی نفسک نکاحها ان طلقها زید و قال ابن عباس و تخفی فی نفسک حبها و قال قتاده ود انه طلقها ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه » ۳ - النوبة الثالثة
... قال النبی ص بنی الدین علی النظافة
و قال ص ان الله تعالی طیب لا یقبل الا الطیب الله پاک است هر چه صفت پاکی دارد از اقوال و افعال و حرکات و سکنات تو آن را بپذیرد و در جریده سعادت بنویسد و هر چه بتو آلوده بود از جمیع سعادت ننویسد و نه پذیرد بهشت جوهری پاک است قرآن مجید ازو خبر چنین داد که و مساکن طیبة فی جنات عدن اگر آلایشی داری راهت ندهند و اگر بصفت پاکی روی ترا گویند سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین
و آنجا که فرمود رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله ایشان را بصفت ذکر بستود یعنی که دنیا و مشغله دنیا ایشان را از ذکر الله باز ندارد پیوسته زبان ایشان در ذکر باشد و دل در مهر هر که قدم در کوی توحید نهاد و قلم بر لوح در سعادت وی برفت بر منشور دولت او این طغرا کشیدند که و اذکروا الله کثیرا فاذکرونی أذکرکم یک ساعت او را از ذکر خویش غافل نگذارند مهجور آن مهجور که از ذکر او غافل باشد و از جمال نام او محروم اگر همه انبیا خواهند که مهجوری را بجمال یک کلمت از کلمات ذکر بینا گردانند نتوانند زیرا که کلید گنج ذکر بدست توفیق است و هر آن ذکری که از سر غفلت رود و دل از آن بی خبر بود هم چنان است که آن حارس که بر بام قلعه بانک بر میدارد و دزد نقب میبرد حارس میگوید من می بینم های ای دزد و لکن دزد کالا می برد و بگفت او مبالات نکند داند که او می نبیند و بعادت و غفلت چنان میگوید باز در خانه ای که صعلوکی باشد زهره ندارد دزد که گرد آن خانه گردد إن عبادی لیس لک علیهم سلطان
ای جوانمرد نکته ای بشنو که هزار جان ارزد آدم و حوا در بهشت بودند فرمان آمد که ای آدم و ای حوا از من مشغول مگردید و از ذکر من غافل مباشید که شیطان دزد است مترصد بنشسته تا چون راه زند بر شما یک طرفة العین قوت ذکر ازیشان وا ایستاد دزد درآمد و بر ایشان راه بزد از جناب جبروت عتاب آمد که ای آدم چرا عهد ما فراموش کردی آدم گفت بار خدایا امانم ده زینهارم ده تا جوابی بدهم خطاب آمد که ای آدم ترا امان دادم چه خواهی گفت آدم گفت إن فی ذلک لذکری لمن کان له قلب یادگار در دل توان داشت تو دل ببردی ذکروا دل بشد خانه خالی ماند دزد درآمد دستش گشاده شد فأزلهما الشیطان عنها خداوندا اکنون که کار افتاد کریم تویی بکرم خود این بیچاره را میزبانی کن
سدیگر جای که در قرآن صفت مردان گفت این آیت ورد است رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه مردانی که وفای عهد صفت ایشان صدق در قول و عمل سیرت ایشان در راه خدا از بهر اعزاز دین و اعلاء کلمه حق تن سبیل کردن و جان در خطر نهادن پیشه ایشان اینست که رب العالمین فرمود فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر صد هزار جان مقدس فدای آن ضربت قهر باد که در میدان وفا بر صفات آن مردان کار زاری روز احد فرو آمد رسول خدا ایشان را گفت زملوهم و دمایهم فانهم یبعثون یوم القیامة و اوداجهم تشخب دما اللون لون الدم و الریح ریح المسک فردا که ایشان را حشر کنند آن قطرهای خون از صفات ایشان در عرصات قیامت بر بساط عزت همی چکد و غرض از آن جلوه گری آن بود تا خلق بدانند که کشتگان راه خدا کدام اند
در خبر صحیح است که از رفتگان هیچ کس را بدین عالم فانی رغبتی نباشد مگر شهیدان راه حق را که خواهند که ایشان را بدین عالم سفلی باز فرستند تا در وفا و رضای او دیگر باره جان را فدا کنند عجب نیست گر آن جوانمردان در راه خدا تن سبیل میکردند و جان همی باختند که هر جا که نقطه صدق پیدا گردد حقیقت عشق مرگ از جانش برخیزد زیرا که وعده لقا بدر مرگ است انکم لن تروا ربکم حتی تموتوا و عزت قرآن درخواست این میکند که فتمنوا الموت إن کنتم صادقین اگر در صدق محبت قدمی داری یا در تمنی وصال او بیقرار گشته ای روز مرگ را بجان و دل استقبال کن که روز بار و هنگام وصال آن روز است و وعده لقا آنجا و در خبر است که لا راحة للمؤمن من دون لقاء ربه
آورده اند که موسی کلیم صلوات الله علیه عزراییل پیش وی آمد تا قبض روح وی کند موسی گفت نخست این پیغام من بحضرت عزت برسان که هیچ دوست دیدی که از دوست خود جان بستاند عزراییل آن پیغام بگزارد جوابش دادند که وا او بگو که هیچ دوست دیدی که دیدار دوست خود نخواهد من احب لقاء الله احب الله لقاه و من کره لقاء الله کره الله لقاه
لیجزی الله الصادقین بصدقهم فی الدنیا بالتمکین و النصرة علی العدو و اعلاء الرایة و فی الآخرة بجمیل الثواب و جزیل المآب و الخلود فی النعیم المقیم و التقدیم علی الامثال بالتکریم و التعظیم میگوید صادقان را پاداش کردار دهد هم در دنیا و هم در عقبی در دنیا ایشان را وقت خوش دهد بر استعمال علم و تعظیم امر و اتباع سنت و در عقبی ایشان را زندگانی خوش دهد میان سماع و شراب و دیدار عیشی بی عتاب و نعمتی بی حساب و دیداری بی حجاب و گفته اند جزاء صدق ایشان در دنیا آنست که کید شیطان و مکر دشمن از ایشان دفع کند بو یزید بسطامی را گفتند کار تو با ابلیس چونست گفت جیراننا فی امن منه همسایگان ما بحشمت ما از وساوس او بر آسوده اند سی سال گذشت تا ابلیس را یارای آن نبودست که قدم در کوی ما نهد قال الله تعالی إن عبادی لیس لک علیهم سلطان
ابراهیم خواص گوید وقتی در بادیه ره گم کردم شخصی را دیدم که آمد و مرا بس راه آورد گفتم تو کیستی گفت مرا نمی دانی منم آن سر بی دولتان که مرا ابلیس گویند گفتم چونست که کار تو آنست که مردم را از راه بری نه براه باز آری گفت من بیراهان را از راه برم اما آنان که بر سر راه حق باشند بایشان تقرب کنم و بخاک قدم ایشان تبرک نمایم
ای جوانمرد عنایت ازلی گوهر صادقان را رنگی دهد که هر که در ایشان نگرد اگر بیگانه بود آشنا گردد ور عاصی بود عارف گردد ور درویش بود توانگر گردد
ابراهیم ادهم گفت وقتی کشش روم در باطن من سر برزد گفتم آیا چه حال است این و از کجا افتاد این کشش در باطن من همی سر بزدم و رفتم تا بدار الملک روم در سرایی شدم جمعی انبوه آنجا گرد آمده آن زنارهای ایشان بدیدم غیرت دین در من کار کرد پیراهن از سر تا پای فرو دریدم و نعره ای چند کشیدم آن رومیان فراز آمدند و همی پرسیدند که ترا چه بود و در تو چه صفرا افتاد گفتم من این زنارهای شما نمی توانم دید گفتند همانا تو از محمدیانی گفتم آری من از محمدیانم گفتند کاری سهل است بما چنین رسید که سنگ و خاک بنبوت محمد گواهی میداد و از جمادیت این زنارهای ما حالت آن سنگ و خاک دارد اگر با تو صدقی هست از خدا بخواه تا این زنارهای ما بنبوت محمد گواهی بدهد تا ما در دایره اسلام آییم ابراهیم سر بر سجده نهاد و در الله زارید گفت خداوندا بر من ببخشای و حبیب خویش را نصرت ده و دین اسلام را قوی کن هنوز آن مناجات تمام ناکرده که هر زناری بزبانی فصیح میگفت لا اله الا الله محمد رسول الله ایشان چون آن حال دیدند زنارها بگسلانیدند و نعره های شوق زدند و گفتند لا اله الا الله محمد رسول الله
ای جوانمرد آثار نظر صادقان بهر خارستان خذلان که رسد عبهر دین بر آید برکات انفاس ایشان بهر شورستان ادبار که تابد عنبر عشق بوی دهد اگر بمفلس نگرند توانگر شود اگر بزنار دار نگرند مقبول درگاه عزت شود
إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت رب العالمین منت می نهد بر مصطفی عربی که خواست ما و حکم ما آنست که اهل بیت تو پاک باشند از هر چه آلایش خلقیت است و اوساخ بشریت تا از خانه بکدخدای ماند همه چیز الطیبات للطیبین و الطیبون للطیبات گفته اند که رجس ایدر افعال خبیثه است و اخلاق دنیه افعال خبیثه فواحش است ما ظهر منها و ما بطن و اخلاق دنیه هوی و بدعت و بخل و حرص و قطع رحم و امثال آن رب العالمین ایشان را بجای بدعت سنت نهاد و بجای بخل سخاوت و بجای حرص قناعت و بجای قطع رحم وصلت و شفقت آن گه فرمود و یطهرکم تطهیرا و شما را پاک می دارد از آنکه بخود معجب باشید یا خود را بر در الله دالتی دانید یا بطاعت و اعمال خود نظری کنید
پیر طریقت گفت نظر دو است نظر انسانی و نظر رحمانی نظر انسانی آنست که تو بخود نگری و نظر رحمانی آنست که حق بتو نگرد و تا نظر انسانی از نهاد تو رخت بر ندارد نظر رحمانی بدلت نزول نکند ای مسکین چه نگری تو باین طاعت آلوده خویش و آن را بدرگاه بی نیازی او چه وزن نهی خبر نداری که اعمال همه صدیقان زمین و طاعات همه قدسیان آسمان اگر جمع کنی در میزان جلال ذی الجلال پر پشه ای نسنجد لکن او جل جلاله با بی نیازی خود بنده را به بندگی می پسندد و راه بوی می نماید الله لطیف بعباده لطیف است به بندگان خویش میگوید لطف ما بین و رحمت از ما دان و نعمت از ما خواه و سیلوا الله من فضله
إن المسلمین و المسلمات رب العالمین درین آیت بندگان خود را در رفتن راه دین منازل روشن می نماید و آن گه ایشان را بلطف خود در آن روش می ستاید و برحمت خود مزد عظیم و ثواب کریم می دهد خود راه می نماید و خود بر روش میدارد و آن گه بنده را در آن می ستاید اینت کرم و لطافت اینت رحمت و رأفت إن المسلمین و المسلمات مسلمانان اند احکام شریعت را گردن نهاده و در راه حقیقت خویشتن را بیفکنده المؤمنین و المؤمنات مؤمنان اند با قرار زبان و تصدیق از میان جان و عمل بارکان و القانتین و القانتات طاعت گزاران اند و فرمان برداران بروز در کار دین و بشب در خمار شربت یقین و الصادقین و الصادقات راستان اند هم در گفتار هم در کردار هم در عقد و هم در عهد و الصابرین و الصابرات شکیبایان اند در نزول بلیات و مفاجات قضیات و الخاشعین و الخاشعات شکستگان اند در نزول بلیات و مفاجات قضیات و الخاشعین و الخاشعات شکستگان اند و فروتنان بحکم رضا داده و بقدم عجز پیش سلطان حقیقت ایستاده و المتصدقین و المتصدقات بخشندگان اند هم بمال و هم بنفس حق هیچ کس بر خود بنگذاشته و از راه خصومت با خلق برخاسته و الصایمین و الصایمات ممسکان اند از ناشایست خاموشان اند از ناپسند بحکم طریقت روزه داران بر وفق شریعت و الحافظین فروجهم و الحافظات پاس داران اند ظاهر خود را تا در حرام نیوفتند گوشوانان اند باطن خود را تا خلق نبینند و الذاکرین الله کثیرا و الذاکرات خدای را یاد کنندگان اند بزبان و یادداشتگان اند بدل
پیر طریقت گفت ای یادگار جانها و یاد داشته دلها و یاد کرده زبانها بفضل خود ما را یاد کن و بیاد لطفی ما را شاد کن ای قایم بیاد خویش و زهر یاد کننده بیاد خود پیش یاد تو است که ترا به سزا رسد و رنه از رهی چه آید که ترا سزد ...