گنجور

 
۴۰۶۱

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در توحید حضرت باریتعالی و موعظه

 

... در آب کوچه پدید آورنده از هر سو

به محض صنع مشبک کننده دریا

درآورنده موسی ز گرد راه به بحر ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۶۲

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - تجدید مطلع

 

... ولی ز خرج تو گر بحر و بر شود بهتر

که قطره ای ز کف ممسکت شود دریا

گه سخا مکن ابرو ترش ز عادت کبر ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۶۳

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - وله فی مدیح نواب ولی سلطان‌بن محمدخان

 

... دفتر احسان حاتم را سراسر برد آب

داور دارا حشم دریا کف صاحب کرم

سرور بیضا علم گردنکش گردون جناب ...

... کامکاری چون تو را از خسروان کامیاب

کاسه های هفت دریا از کف در پاش تو

خالیند و سرنگون و باد در کف چون حباب ...

... از ثبات خیمه گاه دشمن آرا که نه ای

روی دریا نیست پر از خیمه های بی طناب

تا عنان برتافتی زین بلده سرگردان شدند ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۶۴

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - فی مدح محراب بیک

 

... نصیب شد که رسد زان جهانستان به نصاب

بزرگ حوصله محراب بیک دریادل

که ابر همت او می دهد به دریا آب

مبارزی که چو تیعش علم شود در رزم ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۶۵

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - در مدح شاه طهماسب صفوی

 

... نهنگ سرکش کشتی شکن در روزگار او

به دریا بر سر کشتی به شکل بادبان لرزد

ز بیم آن که ننشیند خلاف رای او نقشی ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۶۶

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در ستایش جلال‌الدین محمد اکبر پادشاه فرماید

 

چو از جوزا برون تازد تکاور خسرو خاور

تف نعلش برآرد دود ازین دریای پهناور

فتد در معدنیان آتشی کز گرمی آهن ...

... کند پر ساقیان بزم شاهنشاه را ساغر

درین ملک از خرابیها نمی دیدند چون دریا

لبش خشک و کفش خالی و آهش سرد و چشمش تر ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۶۷

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱ - در مدح فرهاد بیک غلام حاکم دارالسلطنه اصفهان

 

... صد دست از نظاره حربش رود به کار

دریا سخاوتی که چو گرم سخا شود

بحر از کفش برآورد انگشت زینهار ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۶۸

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در مدح و منقبت حضرت امیرالمؤمنین علی‌ابن ابی‌طالب علیه‌السلام

 

... پشت گرمند بمانایی سنجاب و قنک

کف دریا شده از شدت سرما مشتاق

به گرانی که گر آید ز سر آب به تک ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۶۹

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - فی مدح خلاصه الوزراء میرزا عبدالله جابری

 

همایون باد شغل آصفی بر آصف عادل

چه آصف ظل ظل الله عبداله دریا دل

خداوندا کف به اذل که کرد آیات احسان را ...

... خراج هفت اقلیم است بهر کمترین سایل

تعالی الله از آن دریا که از وی این در یکتا

برای تاج شاهان روزگار آورده بر ساحل ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۷۰

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - قصیدهٔ در مدح یوسف عادل شاه فرماید

 

... بیرون رود سکون ز زمین نعل از خیال

دریا به لنگرش سپر خویش را به چرخ

باشد تحرکش چو زمین تا ابد محال ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۷۱

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علی‌ابن ابیطالب

 

... این رواق بیستون ایمن نبودی ز انهدام

آب دریا موج بر گردون زدی گر یافتی

قطره ای از لجه قدر تو با وی انضمام ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۷۲

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - ایضا فی مدیح ولیخان سلطان ترکمان

 

... قطره ای از لجه جودش توان کردن حساب

هفت دریا را اگر با هم توان داد انضمام

نیست باران بر زمین از آسمان باران که هست ...

... روز تا شب می پزد سودا ولی سودای خام

هست بر درگاهت ای دریادل مالک رقاب

حاتم طی یک گدا و خسرو چین یک غلام ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۷۳

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در مدح شاهزاده شهید سلطان حمزه میرزا

 

... سخره عالم شدند حاتم و نوشیروان

روز کم احسانیش نشیه دریا دلی

گرد برآرد ز بحر دود برآرد ز کان ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۷۴

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ - در مدح مرتضی نظام شاه پادشاه دکن

 

... گنجد اگر سکون تو در ساحت مکان

دریا درون قطره تواند گرفت جا

گر جا کند جلال تو در جوف آسمان ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۷۵

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - در مدح والی گیلان جمشید زمان گفته

 

... بس که جودش می دهد خاک ذخایر را به باد

خاک بر سر می کند از دست او دریا و کان

گوشمال از توشمالش خورده خوانسالار چرخ ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۷۶

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹ - در مدح شاه اسمعیل بن شاه طهماسب صفوی

 

... آن چه ریزد قرنها در بطین بحر از صلب ابر

بر گدایی ریزد آن ریزنده دریا و کان

گرچه آن رخشنده خورشید جهان آرا نگشت ...

... گرم تر ز آتش کند قطع و سبک تر از دخان

بگذرد در یک نفس کشتی ز دریای محیط

گر نگارد صورتش را ناخدا بر بادبان ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۷۷

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳ - در مدح شاه سلطان محمدبن شاه طهماسب صفوی انارالله برهانه

 

... صاحب عادل دل دین پرور دارا سپه

مالک دریا کف فرمان ده عالم پناه

حامی شرع معلی ملجاء دین نبی ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۷۸

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱

 

... در تن رمقی هنوز تا هست

دریاب و گرنه رفتم از دست

سوگند به خاکپای نواب ...

... شد جانب مادحان روانه

دریا زر از خزانه

یارب به شه سریر لولاک ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۷۹

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - مثنوی در مرگ حیرتی شاعر

 

... میسفت ز طبع خسروانه

دریا دریا در لی

در منقبت علی عالی ...

محتشم کاشانی
 
۴۰۸۰

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱ - وله ایضا

 

سپهر حوصله آن ابر دست دریا دل

که جیب و دامن پر زر به سایل افشاند ...

محتشم کاشانی
 
 
۱
۲۰۲
۲۰۳
۲۰۴
۲۰۵
۲۰۶
۳۷۳