گنجور

 
۲۱

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۱ - قصیده فتح سومنات و مدح یمین الدوله محمود غزنوی

 

... در راه عاشقی رقم مشکلات کرد

تا شاه خسروان سفر سومنات کرد

کردار خویش را علم معجزات کرد ...

... شاها تو از سکندر بیشی بدانجهت

کو هر سفر که کرد بدیگر جهات کرد

عین الرضای ایزد جویی تو در سفر

باز او سفر بجستن عین الحیات کرد

تو کارها به نیزه و تیر و کمان کنی ...

عسجدی
 
۲۲

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در ذکر مراجعت سلطان محمود از فتح سومنات گوید

 

... هزار بار بتن رنجکش تر از فرهاد

ز بسکه رنج سفر بر تن شریف نهاد

همی ندانم کان تن تنست یا پولاد ...

فرخی سیستانی
 
۲۳

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود

 

... تا ماه شب عید گرامی بود و دوست

چون رفته عزیزی که همی از سفر آید

با تاج و کمر باد و چنان باد که هر شاه ...

فرخی سیستانی
 
۲۴

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - در صفت لشکر سلطان محمود و خلعت دادن بدانان

 

... وز غنایم خانه شان چون کشتی آکنده ز بار

شاخ کرگانشان بود میخ طویله در سفر

چنگ شیرانشان بود تعویذ اسبان در شکار ...

فرخی سیستانی
 
۲۵

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - در ذکر سفر سومنات و فتح آنجا و شکستن منات و رجعت سلطان گوید

 

... بلی سکندر سرتاسر جهان را گشت

سفر گزید و بیابان برید و کوه و کمر

ولیکن او ز سفر آب زندگانی جست

ملک رضای خدا و رضای پیغمبر ...

... همه حدیث سکندر بدان بزرگ شده ست

که دل به شغل سفر بست و دوست داشت سفر

اگر سکندر با شاه یک سفر کردی

ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر

درازتر سفر او بدان رهی بوده ست

که ده زده نگسسته ست و کردر از کردر ...

... شمیده گردد و گمراه و عاجز و مضطر

چنین سفر که شه امسال کرد در همه عمر

خدای داند کو را نیامده ست به سر ...

... پیادگان را یک یک بخواند و اشتر داد

بتوشه کرد سفر بر مسافران چو حضر

جمازه ها را در بادیه دمادم کرد ...

... چنان که زو بگریزند صد هزار دگر

نگاه کن که بدین یک سفر که کرد چه کرد

خدایگان جهان شهریار شیر شکر ...

... بوقت آنکه همه خلق گرم خواب شوند

تو در شتاب سفر بوده ای و رنج سهر

تو آن شهی که ز بهر غزات رایت تو ...

فرخی سیستانی
 
۲۶

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در ذکر وفات سلطان محمود و رثاء آن پادشاه گوید

 

... هیچکس خفته ندیده ست تو را زین کردار

خوی تو تاختن و شغل سفر بود مدام

بنیاسودی هر چند که بودی بیمار

در سفر بودی تا بودی و در کار سفر

تن چون کوه تو از رنج سفر گشته نزار

سفری کآنرا بازآمدن امید بود

غم او کم بود هر چند که باشد دشوار

سفری داری امسال شها اندر پیش

که مر آنرا نه کرانست پدید و نه کنار ...

فرخی سیستانی
 
۲۷

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در تهنیت عید فطر و مدح امیر محمد بن محمود گوید

 

... بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم

رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر

سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت

تا نگویند فروهشت بر ما لنگر ...

فرخی سیستانی
 
۲۸

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - در صفت شکار جرگه میر ابواحمد محمدبن محمود گوید

 

... ناوک او چو برون جستی از پهلوی رنگ

سفری کردی چندان که کند چشم سفر

عزم دیدم چو خسک کرده ز بس پیکان پشت ...

فرخی سیستانی
 
۲۹

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف و تهنیت ولادت پسری از وی

 

مرا بپرسید از رنج راه و شغل سفر

بت من آن صنم ماهروی سیمین بر ...

فرخی سیستانی
 
۳۰

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین گوید

 

... چون توان برد چنین روز بسر

عشق با من سفری گشت و بماند

مونس من به حضر خسته جگر ...

... خبری یابم از دوست مگر

سفر از دوست جدا کرد مرا

گم شود از دو جهان نام سفر

من شفاعت کنم امسال ز میر ...

فرخی سیستانی
 
۳۱

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - در مدح سلطان مسعود ولیعهد سلطان محمود گوید

 

... حشم و لشکر بیدل شده بودند همه

از غم وانده دیر آمدن او ز سفر

شکر ایزد را کان انده و آن غم بگذشت ...

فرخی سیستانی
 
۳۲

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - نیز در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود گوید

 

... بتن آسانی بر بالش دولت بنشین

چه کنی تاختن و تافتن رنج سفر

بندگان دادم اندر خور تو کار ترا ...

فرخی سیستانی
 
۳۳

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - نیز در مدح شمس الکفاة ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی وزیر گوید

 

... شغلکی سازم بر دست که از موقف آن

هم مرا ساز سفر باشد و هم ساز حضر

بنده را مایگکی ده که همه عمر ترا ...

فرخی سیستانی
 
۳۴

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - در مدح ابوبکر عبدالله بن یوسف حصیری سیستانی ندیم سلطان محمود گوید

 

... پیل او پای همی بر سر صد شیر نهد

ورچه پیلش به سفر باشد و شیران به حضر

همچنین باد همه ساله بکام دل خویش ...

فرخی سیستانی
 
۳۵

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری عبدالله بن یوسف سیستانی ندیم گوید

 

چند روزست که از دوست مرا نیست خبر

من چنین خامش و جان و جگر من به سفر

در چنین حال و چنین روز همی صبر کند ...

فرخی سیستانی
 
۳۶

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - در مدح خواجه ابوسهل دبیر، عبدالله بن احمد بن لکشن گوید

 

... مجلس او ز پی اهل ادب

به سفر ساخته همچون به حضر

بر او بوده به هر جای مقیم ...

فرخی سیستانی
 
۳۷

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - در مدح خواجه عمید اسعد کدخدای امیر ابوالمظفر والی چغانیان

 

بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر

ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر ...

فرخی سیستانی
 
۳۸

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۶ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غازی غزنوی

 

... کس در جهان همی نبرد نام روستم

از بهر قدر و نام سفر کرد و تیغ زد

قدر بلند و نام نکو یافت لاجرم ...

... یک خانه بردگان نو آیین به ده درم

زینسان رقم زده که بگفتم بدین سفر

زینسان زنند بر سفرش بخردان رقم

این زو مرا شگفت نیاید بهیچ حال ...

فرخی سیستانی
 
۳۹

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۸ - در مدح امیر ابویعقوب یوسف برادر سلطان محمود

 

همی روم سوی معشوق با بهار بهم

مرا بدین سفر اندر چه انده ست و چه غم

همه جهان را سر تا بسر بهار یکیست ...

فرخی سیستانی
 
۴۰

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۳ - در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی گوید

 

... بکار برده بکف کرده ای حلال و حرام

نه با تو زینت خانه نه با تو ساز سفر

بساز ساز سفر پس بفال نیک خرام

بسا که تو بره اندر ز بهر دانگی سیم ...

فرخی سیستانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۸۰