میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۹۵ - ۲۹ - النوبة الثانیة
... و إذا قیل لهم اتبعوا الآیة این ها و میم کنایت از آن ناس است که ایشان را بر عموم گفت یا أیها الناس و مراد بدین آن حلال و حرام کنندگان اند یعنی که چون ایشان را گویند بر پی آن روید که الله فرستاد و آنچه بر خود حرام کردید حلال دارید و گشاده ایشان گویند نه بل که بر پی آن رویم که پدران خود را ور آن یافتیم از تحریم و تحلیل و دین و طریقت
پس الله تعالی ایشان را پاسخ کرد گفت أ و لو کان آباؤهم الف استفهام است و لو کلمه جواب یعنی که میگویند بر پی آن رویم که پدران خود را وران یافتیم باش و گر پدران ایشان چیزی در نمی یافتند و راه راست نمی شناختند هم و نظیر این آنست که از قول شعیب علیه السلام گفت أ و لو کنا کارهین چون فرا شعیب گفتند که از دین خویش و از آی جواب داد أ و لو کنا کارهین الف استفهام و لو کلمه جواب میگوید و اگر ما ناخواه و ناپسندیم این را هم و این لفظ در پارسی هم بغنه باید راند بر جای استفهام
گفته اند فایده این دو لفظ که جمع کرد یعنی لا یعقلون و لا یهتدون آنست که عقل اضافت با علم و معرفت کنند و اهتداء اضافت با عمل کنند میگوید ایشان را نه علم درست است نه عمل مستقیم ابن کیسان گفت خدای تعالی درین آیت ذم تقلید کرد و ایشان را بر نظر خواند یعنی تقلید پدران خویش مکنید بل که بگفتار و کردار ایشان نظر کنید تا بدانید که ایشان را نه عقل بود نه هدایت نه قول راست نه عمل درست
اما مسألة تقلید شرح آن درازست و سخن در آن فراوان و ما بر سبیل ایجاز آنچه لا بد است بگوییم و باصول آن اشارت کنیم بدانک معنی تقلید آنست که سخن کسی قبول کنی و حکم وی بی دلیل و بی حجت بپذیری و صواب و خطا در آن حکم در گردن وی افکنی و احکام درین باب از سه قسم بیرون نیست بعضی آنست که تقلید در آن بهیچ حال روانیست نه عالم را و نه عامی را و بعضی آنست که عامی را رواست و عالم را نه و بعضی آنست که علما در آن مختلف اند علی ما یأتی شرحه اما آنچه تقلید در آن بهیچ حال روا نیست اصول توحید است و اثبات رسالت و نبوت و احکام غیبی چون بعث و نشور و حساب و بهشت و دوزخ و امثال آن هر چه ازین باب اند واجب است بر هر مسلمانی که بیقین بداند و بشناسد و بآن ایمان دهد و تقلید در آن روا ندارد که الله تعالی قومی را درین تقلید عیب کرد گفت و قال الذین کفروا للذین آمنوا اتبعوا سبیلنا و لنحمل خطایاکم و ما هم بحاملین من خطایاهم من شی ء إنهم لکاذبون الآیة و قال تعالی إنا وجدنا آباءنا علی أمة و راه این روشن است که اگر الله تعالی توفیق دهد بنده را تا نظر کند در محدثات و مکونات و در عجایب بر و بحر و آیات و روایات قدرت حق در زمین و آسمان و در معجزات و خرق عادات که بر دست انبیا رود معرفت وحدانیت به حق او را حاصل شود و صدق نبوت و رسالت بداند پس تقلید را در آن جای نماند اما آنچه نقل کرده اند از ایمه سلف چون احمد و اوزاعی و جماعتی که ایشان تقلید در دین روا داشته اند آن نه محض تقلید است که آن فرمودن اتباع سلف است در آنچه نقل کرده اند از کتاب و سنت و حذر نمودن از استبداد و بدعت و کسی که اتباع سلف کند به پذیرفتن کتاب و سنت از ایشان آن را تقلید نگویند که تقلید پذیرفتن قول است بی دلیل و این خود پذیرفتن عین دلیل است بلی بوسیلت اتباع سلف اتباع دلیل میکند همچنانک مأموم در صف آخر بوسیلت صفوف که در پیش دارد اتباع امام می کند نه اتباع صفوف همچنین کتاب و سنت امام است صحابه دیدند و پذیرفتند و پس روان قرنا فقرنا شنیدند و پذیرفتند
پس معلوم شد که آن عین اتباع است و پذیرفتن دلیل نه محض تقلید و شافعی از اینجا گفت لا تقلدونی و اذا بینت الدلیل فقبلتم قولی فانما قبلتم الدلیل و اتبعتموه دون قولی و قال اذا وجدتم فی کتابی خلاف ...
... و روی ابو هریره ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال ان الله طیب و لا یقبل الا الطیب و ان الله امر المؤمنین بما أمر به المرسلین فقال یا أیها الرسل کلوا من الطیبات یا أیها الذین آمنوا کلوا من طیبات ما رزقناکم ثم ذکر الرجل لطیل السفر اشعث اغبر یمد یدیه الی السماء بیا رب یا رب و مطعمه حرام و مشربه و ملبسه حرام فأنی یستجاب له
و قال سعد بن ابی وقاص لرسول الله ادع الله ان یستجیب دعایی فقال یا سعد اطب طعمتک تستجب دعوتک قوله و اشکروا لله إن کنتم إیاه تعبدون شکر نعمت است که خدای از بندگان می درخواهد میگوید مرا سپاس داری کنید که شما را بدین اسلام راه نمودم و احکام اسلام از حلال و حرام و شبهات بیان کردم چون مرا خدای خود میدانید و میپرستید و نعمت هم از من می بینید شکر از من کنید که شکر منعم لا محاله بر بندگان واجب است
آن گه بعضی محرمات یاد کرد و گفت إنما حرم علیکم المیتة و الدم آنچه الله ببست بر شما و حرام کرد مردار است و خون یعنی خون روان که جای دیگر تقلید کرد گفت أو دما مسفوحا و سنت مستثنی کرد از مردار ملخ و ماهی وز خون جگر و سپرز مفسران گفتند از منسوخات این سورة یکی این آیت است که سنت بعضی مردار و خون منسوخ کرد تا حلال گشت و حکم تحریم از آن برخاست و ذلک فی ...
... ذلک بأن الله ای ذلک العذاب بأن الله نزل الکتاب بالحق فاختلفوا فیه آن پاداش کردن ایشان را و عذاب نمودن بآنست کی خدای تعالی توریة را که فرستاد و ذکر محمد ع و نعت وی در آن و قرآن که به محمد فرستاد بد از فرستاد و راستی و سزا و ایشان در آن بخلاف افتادند
آن گه گفت و إن الذین اختلفوا فی الکتاب لفی شقاق بعید آنان که در آن بخلاف افتادند و سخن جدا جدا گفتند بعضی استوار گرفتند و بعضی نگرفتند ایشان از حق دور افتادند و در ستیز بماندند و قال بعضهم ذلک بأن الله نزل الکتاب ای فعلهم الذی هو الکفر و الاختلاف و الاجتراء من اجل ان الله نزل الکتاب بالحق فآیسهم به عن الایمان و اخبر عنهم بالحرمان و ذلک فی قوله تعالی إن الذین کفروا سواء علیهم الآیة میگوید این اختلاف و کفر که در ان افتادند از آنست کی خدای تعالی به بی راهی و ناگرویدن ایشان حکم کرد و بآن حکم کتاب فرستاد گفت سواء علیهم أ أنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون ختم الله علی قلوبهم الآیة
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۹۶ - ۲۹ - النوبة الثالثة
قوله تعالی یا أیها الناس کلوا مما فی الأرض یا حرف ندا است و ای منادی و ها تنبیه میگوید بیدار باشید ای مردمان چیزی که خورید حلال خورید و پاک و گرد خیانت و محرمات مگردید تا از وساوس شیطان و هواجس نفس برهید و گفت و کرد شما پاک شود و دل روشن مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت دل وی روشن گرداند و چشمهای حکمت ازو بگشاید و دوستی دنیا از دل وی ببرد هر آفت کی در راه دینست و هر فتنه که خاست از دوستی دنیا خاست حب الدنیا رأس کل خطییة
و این دوستی دنیا از حرام خوردن پدید آید پس هر که پرهیزگار شود و در محرمات بر خود ببندد این دوستی دنیا از دل وی بکاهد و گفتار و کردار وی پاک شود و دعاء وی باجابت مقرون گردد
مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت بسیار کس است که غذا و طعام و جامه وی که بکار دارد حرامست و در آن احتیاط نکند آن گه دست برداشته و دعا می کند این چنین دعا کی مستجاب بود
و یکی از بزرگان طریقت گفت گفتار پاک که بخداوند پاک رسد آنست کی از حلق پاک برآید و حلق پاک آنست که جز غذاء پاک بخود راه ندهد و غذاء پاک آنست که در حال اکتساب یا ذکر و یادداشت حق در آن فرو نگذارد و فراموش نکند و شکر ولی نعمت بحکم فرمان در آن بجای آرد
چنانک خدای تعالی گفت کلوا من طیبات ما رزقناکم و اشکروا لله و حقیقت شکر آنست که تا قوت نعمت در باطن می یابد خود را بر طاعت ولی نعمت بظاهر میدارد ...
... گفت تا خدای را شکر و سپاس داری کنم که آنچه گذشت در طلب مغفرت بودم و از این پس شکر را باشم قال فبسط الملک جناحه و حمله الی السماء و قیل التزم الحسن بن علی ع الرکن فقال الهی انعمتنی فلم تجدنی شاکرا و ابتلیتنی فلم تجدنی صابرا فلا انت سلبت النعمة بترک الشکر و لا ادمت الشدة بترک الصبر الهی ما یکون من الکریم الا الکرم
اگر کسی گوید یا أیها الناس کلوا مما فی الأرض از روی ظاهر این خطاب همان فایده داد که یا أیها الذین آمنوا کلوا من طیبات ما رزقناکم پس فایده اعادت چیست جواب آنست که اهل تحقیق گفتند یا أیها الناس نداء عام است و بر قدر روش عامه این خطاب با ایشان رفت نبینی که جمله مباحات فرا پیش ایشان نهاد و جز از حرام محض ایشان را باز نزد و این منزلت عوام است کی از حرام بحلال گریزند و از محظورات با مباحات کردند آن گه بر عقب آن از اتباع شیطان نهی کرد که ایشان بر شرف فرمان برداری شیطان اند باز آیت دیگر یا أیها الذین آمنوا خطاب اهل خصوصست ایشان را فرمود تا در تناول مباحات و بکار داشت محلات توسع نکنند بلکه از مباحات حلال محض گزینند و از حلال محض طیبات رزق گزینند این همانست که روایت کنند از بعضی صحابه که گفت ما از ده باب حلال نه باب بگذاشتیم و یکی بر کار گرفتیم از بیم شبهت آن گه بجای آنکه عوام را از اتباع شیطان احتراز فرمود اینجا بشکر خدای فرمود آن کس که خداوند ذوق است داند که میان این دو خطاب چه فرقست آن ابتداء روش مسلمانان است و این غایت کشش عارفان این همان عدل و احسان است که گفت إن الله یأمر بالعدل و الإحسان هر کس که از حرام محض پرهیزد وی را عادل گویند و هر که از عین حلال پرهیزد او را محسن گویند عدالت ظاهر مسلمانی است و احسان آنست که مصطفی گفت الاحسان ان تعبد الله کانک تراه
و هو عبارة عن مکاشفة العارفین و نهایة رتبة الصدیقین
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۹۷ - ۳۰ - النوبة الاولى
قوله تعالی لیس البر نیکی و پارسایی نه همه آنست أن تولوا وجوهکم که رویهای خویش فرا دارید در نماز قبل المشرق و المغرب سوی مشرق که بر آمدن گاه آفتابست و مغرب که فرو شدن گاه است و لکن البر من آمن بالله و لکن نیک مردی آن کس است که بگرود بخدای و الیوم الآخر و روز رستاخیز و الملایکة و فریشتگان و الکتاب و کتاب خدای و النبیین و پیغامبران و آتی المال و مال دهد علی حبه بر دوستی او ذوی القربی درویشان خویشاوندان را و الیتامی و نارسیدگان پدر مردگان را و المساکین و درویشان تنگ دستان را و ابن السبیل و راه گذریان را و السایلین و خواهندگان را و فی الرقاب و در آزادی بردگان را و أقام الصلاة و نماز بپای دارد بهنگام و آتی الزکاة و از مال خود زکاة دهد و الموفون بعهدهم و باز آمدگان به پیمان خویش با خدای و با خلق إذا عاهدوا هر گه که پیمان بندند و الصابرین فی البأساء و الضراء و شکیبایان در بیمناکیها و در تنگیها و حین البأس و در وقت جنگ أولیک الذین صدقوا ایشانند که چون گفتند که نیکانیم راست گفتند و أولیک هم المتقون ۱۷۷ و باز پرهیزندگان از خشم و عذاب خدای تعالی ایشانند
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۹۸ - ۳۰ - النوبة الثانیة
... و الیوم الآخر و از ابواب بر یکی ایمان برستخیز است یعنی یصدق بالبعث بعد الموت باز انگیختن و دیگر بار زنده گردانیدن بعد از مرگ براست دارد و آیات که بدان ناطق است استوار گیرد و در قرآن از آن فراوان است منها قل الله یحییکم ثم یمیتکم ثم یجمعکم إلی یوم القیامة لا ریب فیه منها قل یحییها الذی أنشأها أول مرة ثم ردوا إلی الله مولاهم الحق إلیه مرجعکم جمیعا منها وعد الله حقا و منها و أن علیه النشأة الأخری و منها ثم الله ینشی النشأة الآخرة و قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم یقول الله تعالی شتمنی ابن آدم و ما ینبغی له ان یشتمنی و کذبنی و ما ینبغی له ان یکذبنی اما شتمه ایای فیقول ان لی ولدا و اما تکذیبه فیقول لن یعیدنی کما بدأنی
و الملایکة و از ابواب بر ایمان دادن است بفریشتگان که بندگان و رهیکان خدااند نه فرزندان و دختران چنانک کافران گفتند و خدای از ایشان شکایت کرد گفت و یجعلون لله البنات سبحانه و قالوا اتخذ الله ولدا سبحانه جای دیگر گفت و قالوا اتخذ الرحمن ولدا سبحانه بل عباد مکرمون این رد است بر آن کافران که گفتند رحمن فرزند گرفت و فریشتگان دختران اند خدای گفت سبحانه پاکی و بی عیبی او را این فریشتگان نه دختران اند بلکه بندگان نواختگان اند بی دستوری خدای سخن نگویند و بفرمان او کار کنند بعضی در آسمان بحضرت عزت و در حجب هیبت بداشته سرها در پیش افکنده چون دستوری سخن یابند گویند لا إله إلا أنت و بعضی ازیشان از برف و آتش بهم آفریده یک نیمه ایشان آتش و یک نیمه برف چون دستوری سخن یابند گویند یا من یؤلف بین الثلج و النار الف بین قلوب المؤمنین من عبادک و بعضی ازیشان کروبیان اند ایشان را سروها است و از زیر پای ایشان تا بکعب پانصد ساله راه و بعضی ازیشان رسولان اند و نواختگان اند چون جبرییل و میکاییل و اسرافیل و عزراییل هر یکی بر کاری داشته و بر شغلی گماشته جبرییل بر وحی و بر عذاب میکاییل بر باران و روزی و نبات اسرافیل بر صور و لوح و یک رکن از ارکان عرش بر دوش وی عزراییل بر قبض ارواح از شعبی و ضحاک روایت کردند که از راست عرش جویی روانست از نور چندانک هر هفت آسمان و هفت زمین و هفت دریا و جبرییل هر وقت سحر در آن جوی شود و غسلی بر آرد و در نور جمالش بیفزاید و ششصد پر خویش در آن آب زند تا آب بر گیرد آن گه بیفشاند و بعدد هر قطره که از آن بیفتد رب العالمین چندین هزار فریشته بیافریند که هفتاد هزار از آن هر روز در بیت المعمور شوند و هفتاد هزار در کعبه و تا بقیامت نوبت با ایشان نیاید
و الکتاب و النبیین و از ابواب بر است ایمان دادن و پذیرفتن همه کتابهای خدای عز و جل که به پیغامبران فرو فرستاد آنچه خلق دانند و آنچه ندانند و پیغامبران ایشان را که دانند و شناسند و آن را که نشناسند که نه همه را شناسند و لذلک قال تعالی و رسلا لم نقصصهم علیک ...
... و قال صلی الله علیه و آله و سلم لیس المسکین بالطواف الذی ترده الأکلة و الأکلتان و التمرة و التمرتان و لکن المسکین الذی لا یسیل الناس و لا یفطن له فیتصدق علیه
و ابن السبیل و راه گذریان و مهمانان کی بتو فرود آیند قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه
و در آثار بیارند که امیر المؤمنین علی علیه السلام روزی می گریست او را گفتند ای مهتر دین چرا می گریی گفت چرا نگریم و هفت روز است تا هیچ مهمان بمن فرو نیامد بر خود می بترسم و از آن می گریم که اگر خدای بمن اهانتی خواستست که چندین روز مهمان از من وا گرفت و انس بن مالک گفت زکاة الدار ان یتخذ فیها بیت للضیافة ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۹۹ - ۳۰ - النوبة الثالثة
قوله تعالی لیس البر أن تولوا وجوهکم الآیة از روی ظاهر درین آیت آنچه شرط شریعت است بشناختی اکنون از روی باطن بزبان اشارت آنچه نشان حقیقت است بشناس که حقیقت مر شریعت را چون جان است مر تن را تن بی جان چون بود شریعت بی حقیقت هم چنان بود شریعت بیت الخدم است همه خلق درو جمع و عمارت آن بخدمت و عبادت و حقیقت بیت الحرم است عارفان درو جمع و عمارت آن بحرمة و مشاهدت و از خدمت و عبادت تا بحرمت و مشاهدت چندانست که از آشنایی تا دوست داری آشنایی صفت مزدور است و دوستداری صفت عارف مزدور همه ابواب بر که در آیت بر شمردیم بیارد آن گه گوید آه اگر باد بر ان جهد یا از آن چیزی بکاهد که آن گه از مزد باز مانم و عارف آن همه بشرط خویش بتمامی بگزارد آن گه گوید آن اگر از آن ذره بماند که آن گه از دولت باز مانم
بهرچ از راه باز افتی چه کفر آن حرف و چه ایمان
بهر چه از دوست و امانی چه زشت آن نقش و چه زیبا ...
... آن گه رب العالمین در سیاق این آیت بیان کرد همان اعتقاد و همین اعمال گفت من آمن بالله و الیوم الآخر و الملایکة و الکتاب و النبیین تا اینجا بیان اعتقاد است و تمهید قواعد اصول و ازینجا ذکر اعمال در گرفت و آن گه بر دو قسم نهاد یک قسم مراعات مردم است در معاشرت ایشان و نواخت دور و نزدیک و مواساة با ایشان چنانک گفت و آتی المال علی حبه ذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل و السایلین و فی الرقاب اول ابتدا بخویشان کرد که حق ایشان مقدم است بر حقوق دیگران و لهذا
قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم لا یقبل الله صدقة و ذو رحم محتاج پس یتیمان که ایشان عاجزترین خلق اند و بی کسان اند پس بدرویشان که هیچ مال ندارند نه مال حاضر نه مال غایب پس براه گذری که هیچیز در دست ندارد اما باشد که وی را مال غایب بود پس بسایلان که درویشان هم راست گویان باشند و هم دروغ زنان پس به بردگان که خواجگان دارند که مراعات ایشان کنند و تیمار برند رب العالمین ترتیب حاجت و دربایست بریشان نگه داشت هر که درمانده تر و حاجت وی بیشتر و صدقه را مستحق تر ذکر وی فرا پیش داشت که حق وی تمامتر کریما خداوندا که هر کسرا بجای خویش بدارد و استحقاق هر کس چنانک باید برساند یقول تعالی ادبر عبادی بعلمی انی بعبادی خبیر بصیر قسمی دیگر از اعمال بمتعبد مخصوص است که از وی بدیگری تعدی نکند چون نماز بپای داشتن و صدق و اخلاص در اعمال بجای آوردن و بوفاء عهد باز آمدن و در بلیات صبر کردن
اینست که رب العالمین گفت و أقام الصلاة الی قوله و حین البأس آن گه گفت أولیک الذین صدقوا و أولیک هم المتقون اینان اند که در آن یک نیمه بر که اعتقاد است صدق بجای آوردند و در آن نیمه که اعمال است تقوی کار فرمودند و صدق و تقوی کمال ایمانست و هم الذین قال الله تعالی أولیک هم المؤمنون حقا الآیة و تمامتر خبری از مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم که لایق است باین آیت و ابواب بر درو جمع هم قسم اعتقاد و هم قسم اعمال و هم مکارم الاخلاق خبر سوید حارث است قال و فدت علی رسول الله سابع سبعة من قومی فلما دخلنا علیه و کلمناه اعجبه ما رای من سمتنا و زینا فقال ما انتم قلنا مؤمنون فتبسم رسول الله و قال لکل قول حقیقة فما حقیقة قولکم و ایمانکم قال سوید فقلت خمس عشرة خصلة خمس منها أمرتنا رسلک ان نؤمن بها و خمس منها امرتنا رسلک ان نعمل بها و خمس منها تخلقنا بها فی الجاهلیة و نحن علی ذلک الا ان تکره منها شییا فقال رسول الله فما الخمس الخصال التی أمرتکم رسلی ان تؤمنوا بها قلنا امرتنا رسلک ان نؤمن بالله و ملایکته و کتبه و رسله و البعث بعد الموت قال فما الخمس التی امرتکم ان تعملوا بهن قلنا امرتنا رسلک ان نقول جمیعا لا اله الا الله و أن محمدا رسول الله و ان نقیم الصلوات و نؤتی الزکاة و نحج البیت من استطاع الیه سبیلا و نصوم شهر رمضان و نحن علی ذلک قال فما الخمس الخصال التی تخلقتم بها قلنا الشکر عند الرخاء و الصبر عند البلاء و الصدق عند اللقاء و الرضا بمواقع القضا و مناجزة الاعداء فتبسم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و قال ادباء فقهاء عقلاء حکماء کادوا من فقههم ان یکونوا انبیاء یا لها من خصال ما اشرفها و ازینها و اعظم ثوابها ثم قال رسول الله اوصیکم بخمس خصال لتکمل عشرون خصلة قلنا اوصنا یا رسول الله فقال ان کنتم کما تقولون فلا تجمعوا مالا تأکلون و لا تبنوا ما لا تسکنون و لا تنافسوا فی شی ء عنه تزولون و ارغبوا فیما علیه تقدمون و فیه تخلدون و اتقوا الله الذی الیه ترجعون و علیه تعرضون
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۰۲ - ۳۱ - النوبة الثالثة
... و ز پی تر دامنی اندک حیاة آمد سمن
جان فشان و راه کوب و راد زی و مرد باش
تا شوی باقی چو دامن بر فشانی زین دمن ...
... پر باد دو دستم و پر از خاک سرم
بشر حافی را همین حال بود بوقت رفتن گریستن و زاری در گرفت گفتند یا ابا نصر أ تحب الحیاة مگر زندگی می دوست داری و مرگ را کراهیت گفت نه و لکن القدوم علی الله شدید بر خدای رسیدن کاری بزرگ است و سهمگین این حال گروهی است که بوقت رفتن هیبت و دهشت بر ایشان غالب شود از تجلی جلال و عزت حق و تا نداء ألا تخافوا نشنوند نیارامند باز قومی دیگرند که بوقت رفتن ایشان را تجلی جمال و لطف حق استقبال کند و برق انس تابد و آتش شوق زبانه زند چنانک پیر اهل ملامت عبد الله منازل یکی پیش وی در شد گفت ای شیخ مرا در خواب نمودند که ترا یک سال زندگی مانده است شیخ یکی بر سر زد گفت آه که یک سال دیگر در انتظار ماندیم آن گه برخاست و در وجد و جدان خویش بجنبید و اضطرابی بنمود از خود بیخود شد و گفت آه کی بود که آفتاب سعادت برآید و ماه روی دولت در آید
کی باشد کین قفص به پردازم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۰۳ - ۳۲ - النوبة الاولى
... أیاما معدودات روزی چند شمرده فمن کان منکم مریضا هر کس که از شما بیمار بود أو علی سفر یا در سفری فعدة من أیام أخر هام شمار آن در روزگاری دیگر روزه باز دارد و علی الذین یطیقونه و بریشانست که توانند که روزه دارند و خواهند که ندارند فدیة باز خریدن آن طعام مسکین بطعام دادن درویشی هر روز را مدی فمن تطوع خیرا هر که بر مد بیفزاید بطوع دل فهو خیر له آن وی را به است و أن تصوموا خیر لکم و اگر روزه دارید شما را خود به إن کنتم تعلمون اگر دانید
شهر رمضان ماه رمضان الذی أنزل فیه القرآن آن ماه که قرآن در آن فرو فرستادند هدی للناس راه نمونی مردمان را و بینات و نشانها نمودن ایشان را من الهدی از راه نمونی حق و الفرقان و جدای نمودن میان حق و باطل فمن شهد منکم الشهر هر که حاضر و مقیم بود از شما در ماه رمضان فلیصمه گوی روزه دارد و من کان مریضا أو علی سفر و هر که بیمار بود یا در سفری فعدة من أیام أخر گوی میخور و هام شمار آن در روزگاری دیگر روزه باز دار یرید الله بکم الیسر الله بشما آسانی میخواهد و لا یرید بکم العسر و دشواری نمیخواهد و لتکملوا العدة و فرمود تا شمار تمام کنید و لتکبروا الله و خداوند خویش را به بزرگی بستایید علی ما هداکم بآنکه شما را راه نمود و لعلکم تشکرون و مگر تا از وی آزادی کنید
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۰۴ - ۳۲ - النوبة الثانیة
... کما کتب علی الذین من قبلکم سخنی مجمل است دو وجه احتمال کند یکی آنست که بر پیشینیان همین ماه رمضان بقدر و وقت و عدد و روزگار واجب کرده بودند اما فرق آنست که اندر شرع ایشان روا نبودی اندر شبهای ماه روزه جز یک بار باول شب طعام خوردن و شراب و باز اندرین شرع مقدس رب العالمین تیسیر ارزانی داشت و همه شب شراب و طعام و تمتع مباح کرد ازینجا گفت مصطفی ع فضل ما بین صیامنا و صیام اهل الکتاب اکلة السحر
و دیگر وجه آنک اصل روزه و حدود کیفیت آن واجب کرده بودند اما نه بوقت ماه رمضان و نه عدد سی روز اگر وجه اول گوییم آنست که حسن بصری و سدی و جماعتی گفتند که بر ترسایان پیشینیان ماه رمضان واجب کردند و بودی که رمضان بتابستان گرم بودی یا بزمستان سرد ایشان تغییر کردند و بافصل ربیع گردانیدند و کفارت آن تغییر را ده روز در افزودند و بعد از آن پادشاه ایشان ده روز دیگر در افزود عارضی را که رسیده بود او را تا به پنجاه روز قرار گرفت شعبی گفت اگر همه سال روزه دارم به روز شک ندارم که این سنت ترسایان است که ماه رمضان بریشان واجب کردند و ایشان باول ماه یک روز در افزودند و بآخر یک روز یعنی که احتیاط میکنیم تا هیچ روز فوت نشود پس هر قرنی که آمدند پیش روان خود را متابعت کردند و باول ماه یک روز می افزودند و بآخر یک روز تا به پنجاه روز قرار گرفت اینست که خدای گفت کما کتب علی الذین من قبلکم و مصطفی ع ازینجا گفته که بر ماه رمضان پیشی مکنید بروزه داشتن یک روز یا دو روز روزه دارید چون ماه بینید و روزه گشایید چون ماه به بینید اگر ماه پوشیده باشد شعبان سی روز بشمرید پس روزه گیرید اکنون بحکم این خبر نشاید روز شک روزه داشتن به نیت روزه ماه رمضان که این خود درست نیاید اصلا و همچنین نشاید به نیت فریضه قضایا نذر یا کفارت روزه داشتن درین روز که کراهیت است اما اگر به نیت تطوع روزه دارد اگر پیش از آن رجب و شعبان روزه داشته است یا وی را عادتی مستمر بوده بر وفق آن عادت رواست و اگر عادتی نبوده و در اول شعبان روزه نداشته پس البته روا نیست و معصیت است لما روی عن عمار بن یاسر رض انه قال من صام الیوم الذی یشک فیه فقد عصی ابا القاسم صلی الله علیه و آله و سلم
اما وجه دوم که احتمال میکند آنست که اصل روزه داشتن و حدود آن بشناختن بر شما نبشتند چنانک بر پیشینیان نبشتند و بر پیشینیان روزه روز عاشورا و ایام البیض واجب بود و اول کسی که روزه داشت آدم بود قال علی بن ابی طالب علیه السلام لما اهبط آدم ع من الجنة الی الارض احرقته الشمس فاسود جسده فاتاه جبرییل فقال یا آدم أ تحب ان یبیض جسدک قال نعم قال فصم من الشهر ثلاثة ایام ثلاثة عشر و اربعة عشر و خمسة عشر فصام آدم اول یوم فابیض ثلث جسده و صام الیوم الثانی فابیض ثلثا جسده و صام الیوم الثالث فابیض جسده کله فسمیت ایام البیض ...
... معنی دیگر گفته اند کما کتب علی الذین من قبلکم میگوید روزه بر شما چنان نبشتند که بر جهودان و ترسایان و بر اهل ملتها که شبهای روزه چون بخفتندید بر ایشان طعام و شراب و مباشرت اهل حرام بودی میگوید بر شما هم چنان حرام است بعد از نماز خفتن و خواب و این در ابتداء اسلام بود پس منسوخ شد بآن آیت که أحل لکم لیلة الصیام الآیة
آن گه گفت لعلکم تتقون روزه بدان فرمود تا به پرهیزید از طعام و شراب و مباشرت در حال روزه داشتن و این تنبیهی عظیم است خلق را که چون روزه دار را بحکم روزه از ملک مباح و شهوت راندن حلال می باز دارند از ملک دیگران و حرامها اولی تر که باز ایستند و از شهوت راندن بآن معنی باز داشتند تا مسالک شیطان در باطن روزه دار بسته شود و راه بوی فرو گیرد تا وسوسه نکند و الیه الاشارة
بقول النبی صلی الله علیه و آله و سلم ان الشیطان لیجری من ابن آدم مجری الدم فضیقوا مجاریه بالجوع
و قال صلی الله علیه و آله و سلم الصوم جنة
أیاما معدودات ای کتب علیکم الصیام فی أیام معدودات روزه بر شما نبشتند روزی چند شمرده سی روز یا بیست و نه روز و این معدودات صیغتی است تقلیل را عرب چیزی که در ذکر اندک فرا نمایند گویند معدوده و در قرآن دراهم معدودة و أیاما معدودة بر این طریق است ارباب معانی گویند أیاما معدودات تخفیفی است که فرا پی تکلیف داشت چون بندگان را بر روزه تکلیف کرد و این بار حکم بریشان نهاد ایاما معدودات بگفت تا بر بنده آن تکلیف گران نیاید و نظیره قوله تعالی و جاهدوا فی الله حق جهاده ثم قال بعده و ما جعل علیکم فی الدین من حرج
فمن کان منکم مریضا هر که از شما بیمار بود و طاقت روزه ندارد یا در سفری باشد و روزه بگشاید در آن سفر بر وی است که هام شمار آن در روزگاری دیگر روزه باز دارد اگر پیوسته خواهد و اگر گسسته هر دو رواست وجوه و نظایر مرض در قرآن چهار است یکی بمعنی شک چنانک در اول سورة البقرة گفت فی قلوبهم مرض ای شک و در سورة التوبة و أما الذین فی قلوبهم مرض ای شک و در سورة محمد صلی الله علیه و آله و سلم رأیت الذین فی قلوبهم مرض ای شک وجه دوم مرض بمعنی فجور است چنانک در سورة الاحزاب بدو جایگه گفت فیطمع الذی فی قلبه مرض لین لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ای فجور وجه سیم مرض بمعنی جراحت است چنانک در سورة النساء و در سورة المایدة گفت و إن کنتم مرضی ای جرحی وجه چهارم مرض بیماری است بعینه چنانک درین آیت گفت فمن کان منکم مریضا و در آن آیت دیگر و من کان مریضا ای من جمیع الاوجاع در سورة النور و در سورة الفتح گفت و لا علی المریض حرج و در سورة التوبة لیس علی الضعفاء و لا علی المرضی یعنی من کان فی شی ء من مرض ...
... این حکم روزه فرض است اما روزه نافله روا باشد که بروز نیت کند تا بوقت زوال
فریضه سوم آنست که هیچیز بقصد بباطن نرساند و باطن آنست که قرارگاه چیزی باشد چون دماغ و شکم و معده و مثانه و اگر نه بقصد باشد چون مگس که در حلق پرد یا غبار راه یا آب مضمضه که با کام جهد یا حجامت کند یا سرمه در چشم کشد و میل در گوش برد و پنبه در احلیل کند و این هیچ چیز روزه باطل نکند و روزه باطل نشود
فریضه چهارم آن است که مباشرت اهل نکند چندان که غسل واجب کند و اگر بحال نسیان افتد روزه باطل نشود مصطفی ع گفت رفع عن امتی الخطاء و النسیان و ما استکرهوا علیه ...
... شهر رمضان الآیة بنصب و رفع هر دو خوانده اند نصب است بر آن معنی که صوموا شهر رمضان و رفع است بر آن معنی که میقات صیامکم شهر رمضان آن گه رمضان را به بزرگ تر چیز آیین نهاد گفت آن ماه که قرآن در آن فرو فرستادند اینجا دو قول است یکی آنک قرآن در ماه رمضان شب هفدهم که بامداد آن جنگ بدر بود از حضرت خدای بآسمان دنیا فرو فرستادند و در خزانه نهادند در بیت العزة آن گه به بیست و سه سال نجم نجم سورة سورة و آیت آیت چنانک لایق حال بود و در خورد وقت بزمین میفرستادند همانست که جای دیگر گفت إنا أنزلناه فی لیلة القدر إنا أنزلناه فی لیلة مبارکة گفته اند که این شب مبارک شب قدر است شب بیست و هفتم
و روی عن واثلة بن الاسقع ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال انزلت صحف ابراهیم اول لیلة من رمضان و انزلت التوریة لست مضین من رمضان و انزل الانجیل لثلث عشرة خلت من رمضان و انزل الزبور لثمانی عشرة خلت من رمضان و انزل القرآن لاربع و عشرین خلت من رمضان
قول دیگر آنست که انزل فیه القرآن ای انزل القرآن بفرضه و فضله میگوید ماه رمضان آنست که قرآن فرستادند بفضل آن و فریضه گردانیدن آن بر مسلمانان
و قال داود بن ابی هند قلت للشعبی شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن اما کان ینزل علیه فی سایر السنة قال بلی و لکن جبرییل کان یعارض محمدا صلی الله علیه و آله و سلم فی رمضان ما نزل الله فیحکم الله ما یشاء و یثبت ما یشاء و ینسی ما یشاء
و اشتقاق قرآن از قرء است و معنی قرء با هم آوردن است چیزی متفرق را یعنی که قرآن سور و آیات و کلمات با هم آرد و جمع کند این خود از روی ظاهر است اما از روی حقیقت قرآن بدان خواندند که هر چه مردم را بدان حاجت است از کار این جهانی و آن جهانی و ترتیب معاش و معاد ایشان جمع کند و ایشان را بآن راه نماید
اینست که گفت هدی للناس ای هادیا للناس و بینات من الهدی ای و آیات واضحات من الحلال و الحرام و الحدود و الاحکام این قرآن سبب آشنایی و روشنایی است و سبب راه بردن و راه یافتن الله بحقیقت راهنمای مؤمنانست و قرآن سبب راه یافتن ایشانست که در آن بیان حلال و حرام است و شرح حدود و احکام است و جدا کردن میان حق و باطل و فایده تکرار لفظ هدی بر مذاق اهل تحقیق آنست که گفته اند هدی بر دو ضرب است یکی هدایت عام بواسطه راه چنانک گفت ادع إلی سبیل ربک دیگر هدایت خاص بی واسطه که در میان آید چنانک گفت عز جلاله ادعوا الله اول اشارت بمنزل است و آخر اشارت بمقصد اول نشان راه رفتن است و راه بردن و آخر نشان رسیدن و بیاسودن
فمن شهد منکم الشهر فلیصمه ای من حضر منکم بلده فی الشهر فلیصم ما شهد منه و ان سافر فله الافطار میگوید هر که ماه رمضان بوی درآید و در شهر خویش مقیم باشد چندانک مقیم باشد از ماه تا روزه دارد و اگر در میانه ماه سفر کند بگشاید که رواست تأویل درست اینست و اختیار ابن عباس رض یدل ما ...
... و لتکملوا العدة و فرمود تا شما را تمام کنید که مسلمانی بر پنج چیز بنا کرده اند شهادت و نماز و زکاة و روزه و حج تا شما را این پنج رکن تمام کنید معنی دیگر و لتکملوا العدة فرمود تا شمار سی روز رمضان بروزه تمام کنید یا شب سییم ماه بینید سدیگر معنی و لتکملوا العدة فرمود تا شمار آنچه بعذر بیماری و سفر روزه گشادید قضاء آن بوقت خویش تمام کنید و لتکملوا
بتشدید و لتکملوا بتخفیف هر دو خوانده اند بتشدید قراءة بو بکر و یعقوب است باقی بتخفیف خوانند و تشدید در لفظ تأکید است در معنی و لتکبروا الله علی ما هداکم این تکبیر شب فطر است که ماه نو شوال بینند تا آن گه که امام در نماز عید شود و لعلکم تشکرون میگوید خداوند خویش را به تکبیر در عید ببزرگی بستایید و به بی عیبی یاد کنید و بر راه نمونی وی و یاری دادن وی از وی آزادی کنید
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۰۶ - ۳۳ - النوبة الاولى
قوله تعالی و إذا سألک و چون پرسند ترا عبادی عنی رهیکان من از من فإنی قریب من نزدیک ام أجیب پاسخ میکنم دعوة الداع خواندن خواننده را اذا دعانی هر گه که مرا خواند فلیستجیبوا لی ایدون بادا که پاسخ کنند رهیکان من چون ایشان را فرمایم و لیؤمنوا بی و بمن بگروند چون ایشان را خوانم لعلهم یرشدون ۱۸۶ تا بر راستی و راه راست بمانند
أحل لکم حلال کرده آمد شما را لیلة الصیام در آن شب که دیگر روز آن روزه خواهید داشت الرفث إلی نسایکم رسیدن بزنان خویش هن لباس لکم ایشان آرام شمااند و أنتم لباس لهن و شما آرام ایشانید علم الله بدید خدا و بدانست و خود دانسته بود أنکم کنتم تختانون أنفسکم که شما کژ رفتید در خویشتن فتاب علیکم توبه داد شما را بر آنچ کردید و عفا عنکم و عفو کرد شما را فالآن از اکنون باشروهن می رسید بایشان و ابتغوا و می جویید ما کتب الله لکم آنچ خدای شما را روزی نبشت و کلوا و اشربوا و میخورید و می آشامید حتی یتبین لکم تا آن گه که پیدا شود شما را الخیط الأبیض تیغ روز من الخیط الأسود از دامن شب من الفجر از بام که شکافد از شب ثم أتموا الصیام إلی اللیل پس آن گه روزه خویش تمام کنید تا شب و لا تباشروهن و بزنان خود می رسید و أنتم عاکفون فی المساجد تا معتکف باشید در مسجدها تلک حدود الله این اندازهاست که خدای نهاد در دین خویش فلا تقربوها گرد آن مگردید بدر گذاشتن کذلک یبین الله چنین پیدا میکند الله آیاته للناس نشانهای پسند خویش مردمان را لعلهم یتقون ۱۸۷ تا از خشم و ناپسندی وی باز پرهیزند
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۰۸ - ۳۳ - النوبة الثالثة
... ای جان جهان تو کفر و ایمان منی
فإنی قریب أجیب دعوة الداع میگوید من به بندگان نزدیکم نزدیکان را دوست دارم خوانندگان را پاسخ کنم جویندگان را بخود راه دهم متقربان را بپسندم بنده من بمن نزدیک شو تا بتو نزدیک شوم من تقرب الی شبرا تقربت الیه ذراعا بنده من تو مرا میخوانی من اجابت میکنم من نیز ترا بر نصرت دین خود میخوانم و بر پذیرفتن رسالت رسول خود میخوانم اجابت کن بنده من دری بر گشای تا دری بر گشایم در دعا بر گشای تا در اجابت برگشایم ادعونی أستجب لکم در انابت بر گشای تا در بشارت بر گشایم و أنابوا إلی الله لهم البشری در هزینه بر گشای تا در خلف بر گشایم و ما أنفقتم من شی ء فهو یخلفه در مجاهدت بر گشای تا در هدایت بر گشایم و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا در توکل بر گشای تا در کفایت بر گشایم و من یتوکل علی الله فهو حسبه در استغفار بر گشای تا در مغفرت بر گشایم ثم یستغفر الله یجد الله غفورا رحیما
آن گه گفت لعلهم یرشدون این بار حکم که بر تو نهادم مصلحت ترا و ساختن کار ترا نهادم تا بر راه راست بمانی و بنعیم جاودانه رسی و از ما بر سود باشی که ما خلق را نه بدان آفریدیم تا بریشان سود کنیم بلکه تا ایشان بر ما سود کنند
ما خلقت الخلق لاربح علیهم و انما خلقتهم لیربحوا علی ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۰۹ - ۳۴ - النوبة الاولى
... یسیلونک ترا می پرسند عن الأهلة از نو ماهها قل بگوی هی مواقیت للناس آن هنگامهای ساخته و نهاده خدای است مردمان را و الحج و ساخت حج را و لیس البر و پارسایی و نیکی آن نیست بأن تأتوا البیوت من ظهورها که بخانه های خود از بام درآیید و لکن البر من اتقی لکن پارسایی پارسایی آن کس است که از خشم الله بپرهیزد و أتوا البیوت من أبوابها بخانه ها که آیید از در درآیید و اتقوا الله و از خشم و عذاب الله بپرهیزید لعلکم تفلحون تا مگر با نیکویی جاوید بمانید
و قاتلوا و کشتن کنید فی سبیل الله در راه خدای و در آشکارا کردن دین اسلام الذین یقاتلونکم بآن کسها که با شما جنگ میکنند در سبیل باطل و مه آوردن دین کژ و لا تعتدوا و اندازه در مگذارید و افزونی مجویید إن الله لا یحب المعتدین که الله دوست ندارد اندازه در گذارندگان را
و اقتلوهم و کشید ایشان را حیث ثقفتموهم هر جای که شان دریابید و أخرجوهم و ایشان را از مکه بیرون کنید من حیث أخرجوکم چنانک شما را از مکه بیرون کردند و الفتنة أشد من القتل و شرک آوردن ایشان سخت ترست به نزدیک خدا از کشتن شما ایشان را و لا تقاتلوهم و با ایشان کشتن مکنید عند المسجد الحرام به نزدیک مسجد حرام حتی یقاتلوکم فیه تا آن گه که با شما کشتن کنند همان جای فإن قاتلوکم ور پس آنجا با شما کشتن کنند فاقتلوهم همانجای کشید ایشان را کذلک جزاء الکافرین چنانست پاداش کافران به نزدیک خدای ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۱۰ - ۳۴ - النوبة الثانیة
... یسیلونک عن الأهلة الآیة معاذ جبل و ثعلبة بن غنم هر دو از رسول خدا پرسیدند که این ماه نو چونست که می افزاید و می کاهد و بر یک صفت نمی پاید
رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد قل هی مواقیت للناس گفت ایشان را جواب ده که حکمت در زیادت و نقصان ماه نو آنست که تا هنگامها و وقتها بر مردم روشن شود و راه برند بمزد مزدوران و عدت زنان و مدت باروران و محل دینها و تحقیق شرطها و نیز ماه رمضان و فطر و روزگار حج و ترتیب آن باین روشن میشود و بر خلق آسان
قال ابو هریره بلغ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ان الناس یتقدمون الشهر بصیام یوم و یومین فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ان الله جعل الاهلة مواقیت اذا رأیتموها صوموا و اذا رأیتموها فافطروا فان غم علیکم فأتموا ثلثین
گفته اند که هلال اول ماه است تا دو شب بگذرد و بقول بعضی سه شب و بقول بعضی هفت شب پس قمر گویند تا آخر ماه
و لیس البر بأن تأتوا البیوت من ظهورها حمزه و کسایی و بو بکر و قالون البیوت بکسر با خوانند باقی قرا بضم با فالکسر لمکان الیاء و الضم علی الاصل مفسران گفتند که در جاهلیت عادت داشتند که از حج باز آمد ندید از بام سرای خویش در سرای آمد ندید نه از در سرای و بآن تعظیم حج میخواستند و کراهیت داشتندی پشت بر گردانیدن از آن رب العالمین ایشان را فرمود تا این سنت و عادت جاهلیت دست باز دارند و ایشان را خبر کرد که این نه نیکی و پارسایی است اگر نیکی و پارسایی میخواهید بآن پس بیان کرد که پارسایی و نیکی چیست گفت و لکن البر من اتقی پارسایی و نیکی آنست که آزرم الله نگه دارید و از خشم او بپرهیزید و قیل معناء و لکن البر بر من اتقی لکن پارسایی پارسایی آن کس است که از خشم و عذاب خدای بپرهیزید
و أتوا البیوت من أبوابها و بخانه ها که در آیید از در درآیید و آزرم الله نگه دارید و از خشم او بپرهیزید تا به نیکی دو جهان رسید و اتقوا الله چون بر الله رسید لعلکم تفلحون به پیروزی و رستگاری و خشنودی بروی رسید ...
... و یکون الدین لله و میکشید تا آن گه که بر زمین جز الله را دین نماند در خبر می آید که لا یبقی علی ظهر الارض بیت مدر و لا وبر الا ادخله الله عز و جل کلمة الاسلام اما بعز عزیزا و بذل ذلیل اما ان یعزهم الله فیجعلهم من اهله فیعزوا به و اما ان یذلهم فیدینوا له
فإن انتهوا فلا عدوان ای لا سبیل به و لا حجة لقوله تعالی ایما الاجلین قضیت فلا عدوان علی ای لا سبیل علی میگوید اگر از شرک آوردن و افزونی جستن باز ایستند شما را بر ایشان راهی نیست و حجتی نیست که با ایشان در حرم کشتن کنید إلا علی الظالمین مگر بر ایشان که ابتدا کنند و با شما در حرم کشتن کنند قال عکرمه الظالم الذی ابی ان یقول لا اله الا الله
الشهر الحرام بالشهر الحرام رسول خدا سریه فرستاد در ماه حرام بقومی مشرکان ایشان گفتند که در ماه حرام جنگ می کنید این جواب آنست میگوید که ایشان نیز ترا از مکه در ماه حرام برگردانیدند یعنی در صلح حدیبیه که رسول خدای را بر گردانیدند و با وی پیمان بستند که دیگر سال باز آید این بر گردانیدن هم در ماه حرام بود و مشرکان آزرم نداشتند رب العالمین گفت این ماه حرام بآن ماه حرام و این شکستن آزرم بآن شکستن آزرم ...
... و أنفقوا فی سبیل الله و لا تلقوا بأیدیکم إلی التهلکة التهلکة الهلاک و المراد بالایدی الانفس فعبر الله بالید عن النفس کقوله قدمت یداک
این آیت را تأویلها گفته اند یکی آنست که اگر هزینه نکنید در راه خدای و در آن نکوشید و بصفت بخل آلوده گردید هلاک شوید هم از روی ظاهر و هم از روی باطن باطن خراب شود بسبب بخل و ظاهر هلاک گردد بدست دشمن این جواب آنست که چون فرمان آمد بانفاق قوی گفتند اگر ما هزینه کنیم درویش و مفلس بمانیم و در کار روزی ظن بد بردند بخدای عز و جل رب العالمین گفت نفقه کنید و خود را هلاک مکنید و تنهای خویش ببیم درویشی و ترسیدن بر گسستن روزی سوی تباهی میفکنید و احسنوا الظن بالله فی الثواب و الاخلاف بخدای عز و جل ظن نیکو برید بپاداش نیکو کردن در آن جهان و درین جهان بدل مال دادن و روزی فراخ همانست که گفت و ما أنفقتم من شی ء فهو یخلفه و هو خیر الرازقین
قال رسول الله من ارسل نفقة فی سبیل الله و اقام فی بیته فله بکل درهم سبعمایة درهم و من غزا بنفسه فی سبیل الله و انفق فی وجهه ذلک فله بکل درهم یوم القیمة سبعمایة الف درهم ثم تلا هذه الآیة و الله یضاعف لمن یشاء
زید اسلم گفت این در شأن قومی آمد که با غازیان بیرون می شدند بی برگ و بی ساز و توانایی آن نداشتند پس براه در منقطع می شدند پس و بال و عیال دیگران می بودند رب العزة فرمود که در راه خدا بر خود نفقه کنید و اگر چیزی ندارید خود بیرون مشوید و خود را در تهلکة میفکنید و تهلکه آن بود که به گرسنگی و تشنگی یا از ماندگی در رفتن هلاک می شدند آن گه دیگران را گفت که توانایی داشتند و أحسنوا إن الله یحب المحسنین و قیل التهلکة عذاب یقول الله عز و جل و لا تترکوا الجهاد فتعذبوا
میگوید جهاد فرومگذارید که اگر بگذارید بعذاب خدا رسید همانست که جای دیگر گفت إلا تنفروا یعذبکم عذابا ألیما و قیل التهلکة القنوط من رحمة الله ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۱۱ - ۳۴ - النوبة الثالثة
... یسیلونک عن الأهلة زیادت و نقصان قمر و افزودن و کاستن آن اشارتست بقبض و بسط عارفان و هیبت و انس محبان و قبض و بسط مر خواص را چنانست که خوف و رجا مر عوام راست چندان که قبض و بسط از خوف و رجا برتر آمد هیبت و انس از قبض و بسط برتر آمد خوف و رجا عوام راست و قبض و بسط خواص را هیبت و انس خاص الخاص را اول مقام ظالمان است دیگر مقام مقتصدان سدیگر مقام سابقان و غایت همه انس محبان است و مرد در حالت انس بغایتی رسد که اگر در میان آتش شود از آتش خبر ندارد و حرارت آتش روح انس او را هیچ اثر نکند چنانک بو حفص حداد رحمه الله آهنگر بود و آتشی بغایت تیزی بر افروخته و آهن در آن نهاده چنانک عادت آهنگران باشد کسی بگذشت و آیتی از قرآن بر خواند شیخ را بآن آیت وقت خوش گشت و حالت انس بر وی غالب شد دست در کوره برد و آهن گرم بدست بیرون آورد و هم چنان میداشت تا شاگرد در وی نگرست و گفت یا شیخ این چیست که آهن گرم بر دست نهاده شیخ از سر آن برخاست و حرف بگذاشت گفت چندین بار ما حرفت بگذاشتیم باز دیگر باره بسر آن باز شدیم تا این بار که حرفت ما را بگذاشت
و قاتلوا فی سبیل الله الآیة بزبان عارفان و طریق جوانمردان این قتل و قتال منزلی دیگرست ره روان را و حالتی دیگر است محبان را اما تا بشمشیر مجاهدت در راه شریعت کشته نشوی و بآتش محبت سوخته نگردی مسلم نیست که درین باب شروع کنی و نگر تا اعتقاد نکنی که آتش همین چراغست که تو دانی و بس یا کشتن خود این حالت که تو شناسی که کشتگان حق دیگرانند و کشتگان حلق دیگر و سوختن بآتش عقوبت دیگر است و سوختن بآتش محبت دیگر چنانک آن پیر بزرگوار گفت من چه دانستم که این دود آتش داغ است من پنداشتم که هر جا که آتشی است چراغ است من چه دانستم که در دوستی کشته را گناهست و قاضی خصم را پناهست من چه دانستم که حیرت بوصال تو طریق است و ترا او بیش جوید که در تو غریق است شبلی رحمه الله روزی بصحرا بیرون شد چهل کس را دید از والهان و عاشقان که درد این حدیث ایشان را فرو گرفته بود و در آن صحرا همه افتاده هر یکی خشتی در زیر سر نهاده و جان بچنبر گردن رسیده رقت جنسیت در سینه وی پدید آمد گفت الهی ازیشان چه میخواهی بار درد بر دلشان نهادی آتش عشق در خرمن شان زدی بعاقبت ایشان را بتیغ غیرت می بکشی خطاب آمد بسر شبلی که ایشان را بکشم چون کشته باشم دیت شان بدهم شبلی گفت دیت ایشان چه باشد
خطاب آمد که من کان قتیل سیف جلالنا فدیته لقیا جمالنا هر که کشته تیغ جلال ما باشد دیت او دیدار جمال ما باشد ...
... مر کشته عشق را دیت دیدار است
و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة الآیة قتال کنید ای مسلمانان در راه دین که الله جنگیان و غازیان را دوست دارد إن الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا دوست دارد خدای آن مردان مبارزان خون ریزان در مقام جهاد و قتال و در معارک ابطال ایستاده جان بذل کرده و تن سبیل و دل فدا از بهر اعزاز دین و اعلاء کلمه حق و حفظ بیضه جماعت و ذب از حریم شرع مقدس روی بمعاندان دین آورده و روی عزیز نشانه تیر کرده و سینه منور بنور اسلام سپر ساخته
شراب از خون و جام از کاسه سر ...
... و أنفقوا فی سبیل الله توانگران مال از کیسه بیرون کنند و درویشان توانگران از دل بیرون کنند و موحدان جمله خلایق از سر بیرون کنند و الیه الاشارة بقوله عز و جل قل الله ثم ذرهم کیسه از مال وا پردازند ثواب آن جهانی را دل از توانگران وا پردازند دین ربانی را سر از خلق وا پردازند دیدار سبحانی را توانگران از مال هزینه کنند بزکاة و صدقات تا از دوزخ برهند عابدان از نفس هزینه کنند بوظایف عبادات تا به بهشت رسند عارفان از جان و دل هزینه کنند بحقایق شهود تا بوصال حق رسند
و أحسنوا إن الله یحب المحسنین مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت الاحسان ان تعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک
احسان آنست که خدای را در بیداری و هشیاری پرستی چنانک گویی در وی می نگری و خدمت که کنی چنان کنی که وی را می بینی این حدیث اشارت است بملاقات دل با حق و معارضه سر با غیب و مشاهده جان با مولی و حث کردن بر اخلاص عمل و کوتاهی امل و وفا کردن به پذیرفته روز اول پذیرفته روز اول چیست شنیدن أ لست بربکم و گفتن بلی وفاء آن پذیرفته چیست خدمت مولی کوتاهی امل در چیست در کانک تراه اخلاص عمل در چیست در فانه یراک آن دیده که او را دید بملاحظه اغیار کی پردازد و آن جان که با وی صحبت یافت با آب و خاک چند سازد از آنست که خطاب ارجعی با روح پاک است که منزل او در قالب آب و خاک است خو کرده در آن حضرت مذلت حجاب چند برتابد والی بر شهر خویش در غربت عمر چون بسر آرد
جان در صفت بقاست و آب و خاک فانی او که بحق زنده نه چون زنده این جهانی
از سر حق محقق آگاهست حق دیدنی است و کانک تراه در خبر برین گواه است
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۱۲ - ۳۵ - النوبة الاولى
... الحج ساختن حج را و بر خود فریضه کردن را أشهر ماههایست معلومات شناخته و دانسته فمن فرض فیهن الحج هر که در آن ماهها باحرام گرفتن بر خویشتن حج فریضه کرد فلا رفث نه مباشرت کردن شاید و نه از آن گفتن و لا فسوق و نه از ناشایست هیچیز و لا جدال و نه با مسلمانان و با زینهاریان جنگ شاید فی الحج در حج کردن و ما تفعلوا من خیر و هر چه کنید از نیکی یعلمه الله میداند خدای آن را و تزودوا و زاد برگیرید فإن خیر الزاد التقوی و بهتر زاد آزرم داشتن است از من و پرهیزیدن از خشم من و اتقون و به پرهیزید از خشم من یا أولی الألباب ۱۹۷ ای خداوندان خردها
لیس علیکم جناح بر شما تنگی نیست أن تبتغوا که جویید فضلا روزی من ربکم از خداوند خویش فإذا أفضتم من عرفات چون باز گردید از عرفات فاذکروا الله یاد کنید خدای را عند المشعر الحرام نزدیک مشعر حرام و اذکروه کما هداکم و یاد کنید وی را چنانک شما را راه نمود و إن کنتم من قبله لمن الضالین ۱۹۸ و پیش از آن نبودید مگر از گمراهان
ثم أفیضوا من حیث أفاض الناس پس باز گردید از آن راه که مردمان می بازگردند و استغفروا الله و آمرزش خواهید إن الله غفور رحیم ۱۹۹ که خدای آمرزگارست و بخشاینده
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۱۳ - ۳۵ - النوبة الثانیة
... قال رسول الله یأتی علی الناس زمان یحج اغنیاء الناس للنزهة و اوساطهم للتجارة و قراؤهم للریاء و السمعة و فقراؤهم للمسألة
و در لغت عرب عمره زیارت است و حج آهنگ اگر کسی پرسید چرا حج و عمره را گفت الله و نماز و زکاة را نگفت و اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة لله جواب آنست که حج و عمره در جاهلیت کاری معروف و مشهور بود و مشرکان حج و طواف که میکردند و تلبیه که میگفتند بتان را در آن می گرفتند و میگفتند اینان انبازان خدای اند تعالی الله عن ذلک پس رب العالمین مسلمانان را فرمود که شما خالصا الله حج کنید و کس را با من در آن انباز مگیرید تا مشرکان را تنبیهی باشد و براه توحید راه نمونی کنید نظیر این آنست که گفت و أن المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا جهودان و ترسایان کلیسیاها و کنیسها میساختند و میگفتند این خدایراست آن گه خدای را عز و جل به یگانگی و بی همتایی در آن نمی پرستیدند و بدان اقرار نمی دادند رب العالمین مسلمانان را گفت شما مرا در آن باخلاص پرستید و دیگری را با من در آن مخوانید تا ایشان بدانند که در گمراهی اند و براه باز آیند
فإن أحصرتم فما استیسر من الهدی احصار منع است و حصر حبس جعلنا جهنم للکافرین حصیرا ای محبسا و هدی و هدی هر دو یکی است چون میت و میت و لین و لین و آن را هدی نام کردند از بهر آن که آن را به منا برند و آنجا بکشند و بدرویشان دهند و بخدای عز و جل بدان تقرب کنند همچنانک کسی هدیه برد بدوستی و در آن بوی تقرب کند و خلافست میان علما در معنی احصار که آن سبب تحلل است قومی گفتند هر مانعی که پدید آید و او را از اعمال حج باز دارد چون بیماری و ماندگی و ترس و بیم دشمن و نرسیدن نفقه و گم شدن شتر و مانند این هر چه ازین عذرها بود چون پدید آید بر جای بیستد محرم و گوسپندی بمنا فرستد تا بکشد آن گه از احرام بیرون آید و حلال شود و جماعتی از محققان گفتند که آن احصار که مبیح تحلل است منع است از جهت دشمن یا از جهت سلطان قاهر چنانک مصطفی را بیفتاد در حدیبیه و دیگر عذرها چون بیماری و جز آن سبب تحلل نیست پس چون باز داشته شد از جهت دشمن یا سلطان قاهر گوسپندی بکشد همانجای که محصر شود اگر در حل باشد یا در حرم آن گه از احرام بیرون آید و بر وی قضا نه الا اگر نسک واجب باشد ...
... ای اوجبنا علیهم و کذلک قوله تعالی فمن فرض فیهن الحج ای اوجب فیهن الحج فاحرم به میگوید هر که درین ماهها حج بر خود فریضه گرداند یعنی باحرام و تلبیه و احرام آن باشد که چون بمیقات رسد غسل کند آن گه از اری سپید در بندد و ردایی سپید بر افکند و نعلین در پوشد و بوی خوش بکار دارد و دو رکعت نماز کند آن گه در دل نیت حج کند و حقیقت احرام این نیت است پس اگر راکب باشد بر نشیند و چون اشتر برخیزد و رفتن را راست بیستد تلبیه کند و گوید لبیک اللهم لبیک لبیک لا شریک لک لبیک ان الحمد و النعمة لک و الملک لا شریک لک و ازین جمله خود احرام فریضه است آن دیگر همه سنن و هیأت است
و علی الجملة فرایض و ارکان حج پنج چیز است احرام و طواف و سعی بعد از طواف و وقوف بعرفات و موی سر ستردن بیک قول اگر یکی ازین ارکان بگذارد حج درست نیاید و ارکان عمره همین است الا وقوف بعرفات که آن در عمره نیست و واجبات حج شش چیز است احرام گرفتن در میقات و بعرفات بیستادن تا فرو شدن آفتاب و بشب مقام کردن در مزدلفه و همچنین در منا مقام کردن بشب و طواف وداع و سنگ انداختن اگر یکی ازین شش بگذارد حج باطل نشود اما گوسپندی لازم آید که بقربان کند و محظورات حج که محرم را از آن پرهیز باید کرد هم شش چیز است جامه پوشیدن چون پیراهن و ازار پای و موزه و دستار دوم بوی خوش بکار داشتن سیم موی سر و ناخن باز کردن چهارم با اهل خویش مباشرت کردن پنجم مقدمات مباشرت چون لمس و تقبیل و مانند آن و همچنین نکاح نشاید نه خود را و نه دیگری را اگر کند درست نباشد ششم صید بر نشاید محرم را اگر کند جزا لازم آید ماننده آن صید که کشته بود از شتر و گاو و گوسپند
فمن فرض فیهن الحج هر که درین ماههای حج احرام گرفت و حج بر خود فریضه کرد ...
... روی ابو هریرة عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال من حج هذا البیت فلم یرفث و لم یفسق خرج من ذنوبه کیوم ولدته امه و عن وهیب بن الورد قال کنت اطوف أنا و سفیان الثوری لیلا فانقلب سفیان و بقیت فی الطواف قد خلت الحجر فصلیت تحت المیزاب فبینما انا ساجد اذ سمعت کلاما بین استار البیت و الحجارة و هو یقول یا جبرییل اشکو الی الله ثم الیک ما یفعل هؤلاء الطایفون حولی من تفکههم فی الحدیث و لغطهم و سومهم قال وهیب فاولت ان البیت یشکو الی جبرییل
ابن عمر گفت فسوق درین آیت به کار داشتن محظورات حج است در حال احرام چون قتل صید و موی سر و ناخن گرفتن و مانند آن و جدال آنست که قریش با یکدیگر در منا خصومت می گرفتند و خود را بر یکدیگر به می آوردند این میگفت حج من بهتر و نیکوتر و آن میگفت حج من تمامتر و بکار آمده تر و نیز در مواقف مختلف شدند هر قومی را موقفی بود و میگفتند که این موقف ابراهیم است پس رب العالمین ایشان را ازین مجادلت باز زد و پیغامبر خود را خبر کرد از موقف ابراهیم و مشاعر و مناسک حج و پیغامبر ایشان را بیان کرد و باز نمود و گفت خذوا عنی مناسککم و لا تجادلوا
و آن کس که فلا رفث و لا فسوق و لا جدال بر قراءة مکی و بصری خواند جدال از نظم اول آیت جدا کند و معنی آنست که لا شک فی الحج انه فی ذی الحجة شک نیست در حج که آن در ذی الحجة است و موقف عرفات و نسی ء باطل و به قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی حجة الوداع ان الزمان قد استدار کهییة یوم خلق الله السماوات و الارض السنة اثنی عشر شهرا منها اربعة حرم ثلاثة متوالیات ذو القعدة و ذو الحجة و المحرم و رجب شهر مضر الذی بین جمادی و شعبان
و ما تفعلوا من خیر یعلمه الله این لفظیست از الفاظ وعده چنانک گویند گوید اگر مرا ایدون کنی بدانم آن از تو یعنی پاداش کنم و تزودوا و قومی از عرب یمن بحج می آمدند بی زاد و تکیه ایشان بر صدقات حاج بود رب العالمین ایشان را گفت و تزودوا زاد بر گیرید تا بر دل مردمان گران نباشید و وبال ایشان نگردید آن گه سفر آخرت با یاد ایشان داد و زاد آن سفر بر زاد این سفر دنیا افزونی نهاد و شرف داد و گفت فإن خیر الزاد التقوی بهتر زادی زاد سفر آخرت است یعنی تقوی قال سهل بن عبد الله لا معین الا الله و لا دلیل الا رسول الله و لا زاد الا التقوی بو مطیع بلخی حاتم اصم را گفت که بما چنان رسید که تو بی زاد بادیه باز می بری جواب داد که من در بادیه بی زاد نباشم اما زاد من چهار چیز است اول آنست که همه دنیا ملک و ملک الله دانم دیگر همه خلق را بندگان و رهیکان الله دانم سدیگر هر چه مخلوقات و محدثات است همه در ید الله دانم چهارم قضاء الله در همه زمین روان دانم بو مطیع گفت نیکو زادی که زادتست بادیه قیامت باین زاد توان بریدن
لیس علیکم جناح أن تبتغوا فضلا من ربکم قومی از اعراب بحج می آمدند و براه در تجارت روا نمی داشتند گفتند حج خویش بمنفعت دنیوی نیامیزیم در دهه ذی الحجة دست از بیع و شری باز گرفتند و در بازار و معاملت بخود در بستند رب العالمین آن بر ایشان فراخ کرد و رخصت تجارت بداد و مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ایشان را بمغفرت امید داد و خبر کرد فقال صلی الله علیه و آله و سلم اذا کان یوم عرفة غفر الله للحاج الخلص و اذا کان لیلة عرفه غفر الله للتجار و اذا کان یوم منا غفر الله للجمالین و اذا کان عند جمرة العقبة غفر الله للسؤال و لا یشهد ذلک الموقف خلق ممن قال لا اله الا الله الا غفر له فإذا أفضتم من عرفات خلافست میان علما که موقف چه معنی را عرفات گویند و آن روز چرا عرفه گویند قومی گفتند از بهر آنک ترویه ابراهیم را نمودند در خواب که فرزند را قربان کن پس همه روز در ترویه و تفکر بود تا این خواب از حق است یا از شیطان ازین جهت است که آن روز را ترویه گویند و ترویه تفکر باشد پس شب عرفه دیگر باره او را نمودند و روز عرفه بشناخت که آن خواب نموده حق است نه نموده شیطان ازین جهت آن روز را عرفه نام نهادند و آن بقعه را عرفات و گفته اند که ترویه از آب دادن است یعنی که رب العزة روز ترویة چشمه زمزم پدید کرد و اسماعیل از آن سیراب شد فسمی الترویة لذلک و عرفات از آنست که جبرییل فرو آمد و ابراهیم را مناسک و مشاعر می نمود و ابراهیم پذیرفت و میگفت قد عرفت قد عرفت پس بدین معنی عرفات خواندند ضحاک گفت آدم که بزمین آمد بهندوستان فرو آمد و حوا بجده و هر دو یکدیگر را می جستند تا بعرفات بر یکدیگر رسیدند و یکدیگر را وا شناختند ازین جهت او را عرفات گویند و گفته اند که اعتراف آدم بگناه خویش درین روز بود اندر آن بقعه و از خداوند عز و جل مغفرت خواست بآن که گفت ربنا ظلمنا أنفسنا و مردم نیز که بآن موقف رسند اتباع سنت آدم را همه بگناه خویش معترف شوند و می تضرع و زاری کنند پس عرفه و عرفات از اعتراف گرفته اند یعنی که گناهکاران در آن موقف ایستاده بگناه خویش معترف شوند و گفته اند که عرفات از آنست که دوستان خدای آن روز در آن موسم بر یکدیگر رسند و یکدیگر را بشناسند پیر بزرگ بو علی سیاه قدس الله روحه گفت در موسم ایستاده بودم و مردمان را دیدم که اندر عرفات کاری از پیش نمی بردند برگشتم و روی بکوه نهادم چندان بر شدم که گفتم مگر اینجا هرگز کس نرسیدست گفتا چون بر سر ان کوه شدم عالم خود بر آنجا دیدم چنانک صحرا سر کوه بود همه جوانان دیدم موسی سرشان تا سفتشان فرو آمده و چنان مراقب حق بودند که اگرشان بجنبانیدندی آگاهیشان نبودی و آفتاب صورت را هیچ شعاع نمانده بود از شعاع آفتاب معرفت ایشان کسی سؤال کرد از پیر بزرگ که ای شیخ هر که بر آن کوه شود ایشان را بیند گفت اگر بدیدندیشان فرود آرندیشان نه هر چشمی ایشان را بیند و نه هر کسی بایشان رسد گفت چون آفتاب فرو شد مؤذن بانگ نماز گفت و امام در پیش شد و من با ایشان بیستادم در نماز گفت اندر میانه نماز بر باطن من بگذشت که اهل عرفات خود از کدام سو شدند آن یک اندیشه مخالف بریشان فرو نشد چون سلام باز دادند امام از آنجا که بود بمن باز نگرست و اشارت کرد که بازگرد با خود گفتم که این آن جماعت نیستند
که پشت بریشان شاید کرد هم چنان روی سوی ایشان باز پس آمدم از کرامت ایشان همان ساعت چون باز نگرستم بزمین عرفات رسیده بودم و کرامتی دیگر دیدم آن گه بر من پوشیده بود که قوم بکدام سو شده اند همی از گزاف سر در نهادم و زود بقوم در افتادم و نخست قطاری که دیدم شتران رهیان خود دیدم و از ایشان هیچکس نگفت که بو علی تو کجا بودی بدانستم که رب العزه مرا از چشم و دیدار ایشان غایب نگردانیده بود ...
... گفتا و در وقت افاضت الله گوید اشهدکم ملایکتی قد غفرت لهم التبعات و اعوض اهلها افیضوا علی برکة الله
فإذا أفضتم من عرفات فاذکروا الله عند المشعر الحرام میگوید چون از عرفات بر گردید بعد از فرو شدن آفتاب روز عرفه و رو بمنا نهاده خدای را یاد کنید بنزدیک مشعر الحرام آنجا که قرح گویند یعنی که بعد از صبح که نماز گزارده باشید و از مبیت بمزدلفه فارغ شده و سنگها بر گرفته و اذکروه کما هداکم و یاد کنید خدای را چنانک شما را راه نمود بحج راست و شریعت پاک و ملت ابراهیم
و إن کنتم من قبله لمن الضالین ای و ما کنتم من قبله الا من الضالین
این ها خواه با هدی بر و خواه با رسول فیکون کنایة عن غیر مذکور ثم أفیضوا من حیث أفاض الناس الآیة قریش را میگوید که ایشان در افاضت از عرفات راهی دیگر می گزیدند که ما خاصه اهل شهریم و سکان حرم و بر زنان خانه تا نه باد دیگران هام راه باشیم و از مشعر حرام از راه می بگشتند ایشان را از آن باز زد آن گه ایشان را فرمود که با این مخالفت که کردید در افاضت از خدای آمرزش خواهید که وی آمرزگارست و بخشاینده قال رسول الله الحجاج و العمار وفد الله عز و جل ان دعوه اجابهم و ان استغفروه غفر لهم و قال اللهم اغفر الحاج و لمن استغفر له الحاج
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۱۴ - ۳۵ - النوبة الثالثة
قوله تعالی و أتموا الحج و العمرة لله الآیة روی عن وهب بن منبه قال اوحی الله عز و جل الی آدم ع أنا الله ذو بکة اهلها جیرتی و زوارها و فدی و اضیافی و فی کنفی اعمره باهل السماء و اهل الارض یأتونه افواجا شعثا غبرا یعجون بالتکبیر عجیجا و یضجون بالتلبیة ضجیجا و شجون الدماء شجا فمن اعتمره لا یرید غیره فقد زارنی و ضافنی و وفد الی و نزل بی و حق لی ان اتحفه بکرامتی اجعل ذلک البیت و شرفه و ذکره و سناه و مجده لنبی من ولدک یقال له ابراهیم ارفع به قواعده و اقضی علی یدیه عمارته و انبط له سقایته و اریه حله و حرمه و اعلمه مشاعره ثم یعمره الامم من بعده حتی ینتهی الی نبی من ولدک یقال له محمد هو خاتم النبیین فاجعله من سکانه و ولاته و حجابه و سقاته فمن سأل عنی یومیذ فانا مع الشعث الغبر الموفین بنذورهم المقبلین الی ربهم معنی حدیث آنست که خداوند بزرگوار کردگار نامبردار بآدم صفی وحی فرستاد که ای آدم منم خداوند جهان و جهانیان آفریدگار همگان پادشاه کامران منم خداوند بکة نشینندگان در آن همسایگان منند و زوار آن وفد من اند و مهمانان من اند و در پناه من اند باهل آسمان و زمین آبادان دارم و بزرگ گردانم این بقعه تا از هر سویی و هر قطری جوک جوک می آیند مویهاشان از هم بر کرده و رویها گرد گرفته از رنج راه تکبیر گویان و لبیک زنان روی بدان صحرای مبارک نهاده و بخون قربان زمین آن رنگین کرده ای آدم هر که این خانه را زیارت کند و در آن مخلص بود وی مهمان منست و از کسان منست و از نزدیکان بمن است سزای جلال من آنست که وی را گرامی کنم و با تحفه رحمت و عطاء مغفرت باز گردانم ای آدم در فرزندان تو پیغامبریست نام وی ابراهیم خلیل من و گزیده من بدست وی بنیاد این خانه بر آرم و عمارت فرمایم و شرف آن پیدا کنم و سقایه آن پدید آرم و حرم آن را نشان کنم و پرستش خود در آن وی را بیاموزم پس از وی جهانیان را فرا عمارت آن دارم و توقیر و تعظیم آن در دلشان نهم تا نوبت به محمد عربی رسد خاتم پیغامبران و چراغ زمین و آسمان مولد و منشأ وی گردانم مهبط وحی منزل کرامت وی کنم سقایة و نقابة و ولایت آن بدست وی مقرر کنم وانگه مؤمنانرا از اطراف عالم عشق آن در دل نهم تا سر و پای برهنه ضیاع و اسباب بگذاشته جان بر کف دست نهاده مویها از هم بر کرده رویها گرد گرفته همی روند و گرد آن خانه طواف میکنند و از ما آمرزش میخواهند ای آدم هر که ترا پرسد از ما که تا با ایشان چکنم گوی که من بعلم با ایشانم موجود نفس و حاضر دل ایشانم و آن درد ایشان را درمانم از دیده هاشان نهانم اما جانهای ایشان را عیانم
اندر دل من بدین عیانی که تویی ...
... مستی نه ز باده بود کز بوی تو بود
عوام بنفس رفتند در و دیوار دیدند خواص بجان رفتند گفتار و دیدار یافتند روش خاصگیان درین راه چنانست که آن جوانمرد گفته
خون صدیقان بپالودند و زان ره ساختند
جز بجان رفتن درین ره یک قدم را بار نیست
او که بنفس رود رنج یابد و بار کشد تا گرد کعبه بر آید و این که بجان رود بیارامد و بیاساید و کعبه خود گرد سرایش برآید و اندرین معنی حکایت ابراهیم خواص است قدس الله روحه گفتا وقتی از سر محرومی خود بروم افتادم گردان گردان چنانک افتاده اند بهر جای مردان متحیر و سرگشته بیچاره وار گم کرده سر رشته
مردان جهان شدند سرگشته تو ...
... ملک چون دید که من آن سرها بر آن کنگره دیدم و ناندیشیدم خانه باشارت بمن نمود و دختر در آن خانه بود گفتا در رفتم هنوز قدم در خانه ننهاده که این آواز شنیدم قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم همانجا بماندم سر سیمه وقت وی گشتم و متحیر حال وی شدم دیگر باره آواز آمد که ای پسر خواص شراب لا یزید الا العطش و طعام لا یزید الا الدهش از پس پرده گفتم یا امة الله این چه حال است و این چه وجه گفت ای شیخ وقتی در میان ناز و نعمت نشسته بودم با کنیزکان و خاصگیان خویش ناگاه دردی بدلم فرو آمد و اندوهی بجانم رسید از خود فانی گشتم و واله شدم هنوز بخانه فرو ناآمده تمام که آن درد مستحکم شد و آن کار تمام
ای راه ترا دلیل دردی
فردی تو و آشنات فردی ...
... وز جام تو قطرهء و مردی
گفتا چون از آن وجد و وله آسوده تر شدم خود را در بند و زنجیر یافتم حکمش را پسند کردم و بقضاش رضا دادم دانستم که وی دوستان خود را بد نخواهد تا خود سرانجام این کار بچه رسد گفتم چه گویی اگر تدبیر کنیم و حیلت سازیم تا بدار الاسلام شویم و اسلام را تربیت کنیم که دریغ آید مرا چون تو عزیزی را بدار الکفر بگذاشتن گفت یا ابن الخواص چه مردی بود بدار الاسلام اسلام را پرورش دادن مرد آنست که بدار الکفر اسلام را در بر گیرد و بجان و دل به پرورد و در دار الاسلام چیست که اینجا نیست گفتم کعبه مشرف معظم مکرم که مقصد زایرانست و مشهد مشتاقان گفت کعبه را زیارت کرده گفتم زیارت کرده ام آن را هفتاد بار گفت بر نگر برنگرستم کعبه را دیدم بر سر سرای وی ایستاده آن گه گفت ای پسر خواص هر که بپای رود کعبه را زیارت کند و هر که بدل رود کعبه بزیارت وی شود گفتم بآن خدای که ترا بعز اسلام عزیز گردانید که سر این با من بگوی این منزلت بچه یافتی گفت نکرده ام کاری که آن حضرت را بشاید اما حکمش را پسند کردم و بقضاء وی رضا دادم گفتم اکنون مرا تدبیر چیست که ازینجا بیرون شوم گفت چنانک ایستاده روی فرا راه کن و می رو تا بمقصد خود رسی گفتا بکرامت وی راهی پدید آمد که در آن هیچ حجاب و منع نبود و کس را بر من اطلاع نه تا از سرای وی بیرون آمدم و از دار الکفر بدار السلام باز آمدم
قوله تعالی الحج أشهر معلومات الآیة حاء اشارتست بحلم خداوند با رهیکان خود جیم اشارتست بجرم بندگان و آلودگی ایشان چنانستی که الله گفتی بنده من اکنون که جرم کردی باری دست در حبل حلم من زن و مغفرت خواه تا بیامرزم که هر کس آن کند که سزای وی باشد سزای تو نابکاری و سزای من آمرزگاری قل کل یعمل علی شاکلته بنده من گر زانک عذرخواهی عذر از تو و عفو از من جرم از تو و ستر از من ضعف از تو و بر از من عجز از تو و لطف از من جهد از تو و عون از من قصد از تو و حلم از من بنده من چندان دارد که عذری بر زبان آری و هراسی در دل و قطره آب گردیده بگردانی پس کار وا من گذار بنده من وعده که دادم راست کردن بر من کار که پیوستم تمام کردن بر من بنا که نهادم داشتن بر من تخم که پر کندم به برآوردن بر من چراغ که افروختم روشن داشتن بر من در که گشادم بار دادن بر من اکنون که فرا گذاشتم در گذاشتن بر من اکنون که بدعا فرمودم نیوشیدن بر من اکنون که بسؤال فرمودم بخشیدن بر من هر چه کردم کردم هر چه نکردم باقی بر من قال رسول الله مر رجل من بنی اسراییل بجمجمة فوقع ساجدا فقال اللهم انت انت و انا انا انا العواد بالذنوب و انت العواد بالمغفرة فسمع صوتا من ناحیة السماء ارفع رأسک فان الله عز و جل قد استجاب لک و یحکی عن بشر و کان رجلا قد حج کثیرا و کان عارفا بالطرق و المواقف و المشاهد قال فاتنی سنة من السنین الوقوف بعرفة مع الامام فلما ادرکت کان الناس قد انصرفوا الی المزدلفة و کنت اعرف الطریق و صرت الی الموقف فلما وقفت بالموقف کان الموقف کله عذرات و قذرات فقلت انا لله الیه راجعون فاتنی الحج لان الموقف یکون نظیفا و هذا لیس هو الموقف قال فجلست کثیبا حزینا لفوت الحج و غلبنی النوم فسمعت هاتفا یقول هذا الذی انت فیه هو الموقف و لکن هذه ذنوب الناس ترکوها هاهنا و مروا قال فجلست حتی أصبحت و کنت بالموقف و لم اکن اری من ذلک شییا
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۱۷ - ۳۶ - النوبة الثالثة
قوله تعالی فإذا قضیتم مناسککم الآیة ابتداء مناسک حج و عمره نیت است و اول رکنی از ارکان آن احرام است و احرام از جامه بیرون آمدن است از روی اشارت میگوید هر که بتن زیارت خانه ما کند از جامه بیرون آید پس هر که بدل قصد حضرت ما کند اولی تر که از مرادات بشری بیرون آید المکاتب عبد ما بقی علیه درهم رب العالمین رعایت دل درویش را فرمود که چون بدرگاه من آیید بصفت درویشان و عاجزان آیید سر و پای برهنه و از اسباب راحت و لذت بازمانده نه جامه نیکو نه بوی خوش نه صحبت هم جفت تا درویشان چون پادشاهان و جهانداران بصفت درویشی همچون خودشان بینند بر درگاه عزت دل ایشان بنماند و قدر درویشی بدانند و خطر آن بشناسند آری هر که گوهر درویشی شناسد آسان آسان از دست بندهد سیرت درویشان در روش راه دین چنان باید که سیرت حاجیان در اعمال حج که هر چه نابکار و ناشایست است چشم و زبان و دل خویش از آن نگه دارد و ذلک فی قوله فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فی الحج الآیة روش دین داران هم برین سان نهادند چشم خویش از ملاحظت اغیار فرو گیرند و دل خویش همچون کاروان سرای گدایان منزل گاه هر بیهده نگردانند و گر حاسدان و جاهلان جمله متفق شوند و دل و دیده ایشان نشانه طعن خویش سازند ایشان آزاد وار بر گذرند و مکافات نکنند هم روی با خود کنند و بر نفس خود با خصم خود برخیزند یقول الله تعالی و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما
با خود ز پی تو جنگها دارم من ...
... بر جان و جگر خدنگها دارم من
و منهم من یقول ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة الآیة گفته اند که حسنه این جهانی که مؤمنان میخواهند علم و عبادت است و حسنه آن جهانی بهشت و رؤیت این جهانی شهود اسرار است و آن جهانی رؤیت ابصار این جهانی توفیق خدمت و آن جهانی تحقیق وصلت این جهانی اخلاص در طاعت و آن جهانی خلاص از حرقت و فرقت این جهانی سنت و جماعت آن جهانی لقا و رؤیت این جهانی ثبات الایمان آن جهانی روح و ریحان این جهانی حلاوت طاعت آن جهانی لذت مشاهدت این جهانی را عمل باید در طاعت آن جهانی را درد باید اندر معرفت و از عمل تا درد راه دورست او که بدین بصر ندارد و معذورست حاصل آن عمل حور و قصور است و صاحب این درد در بحر عیان غرقه نورست
ای راه ترا دلیل دردی
فردی تو و آشنات فردی ...
... این صفت او را آخر نسک است و عاقبت اعمال حج وقت است اکنون که سخنی جامع برود مشتمل بر جمله مشاعر و مناسک مقرون باشارات و لطایف
بدان که حرم دواند حرم ظاهر و حرم باطن گرد بر گرد بکه حرم ظاهرست و گرد دل مؤمنان حرم باطن در میان حرم ظاهر کعبه است قبله مؤمنان و در میان حرم باطن کعبه ایست نشانه نظر رحمن آن مقصد زوار و این محل انوار فهو علی نور من ربه آن آزادست از دست اشرار و کفار و این آزادست از چشم و اندیشه اغیار در حرم ظاهر اگر لقطه یابند هم بر جای بگذارند تا خداوندش پدید آید و بسر آن رسد و درین حرم باطن اگر لقطه بود هم گرد آن گشتن روی نیست و آن جز سر الله نیست خدای را عز و جل در هر دلی سری است و کس را بآن سر راه نیست میگوید جل جلاله استودعته قلب من احببت من عبادی سر ما مجوی که هر که سر ما جوید خویشتن را در غرقاب بلا افکند بنده را با سر ربوبیت چه کار و لم یکن ثم کان بلم یزل و لا یزال چه راه
پیر طریقت گفت این علم سر حق است و این مردمان صاحب اسرار پاسبان را بار از ملوک چه کار در پیش آن کعبه ظاهر بادیه مردم خوار و در پیش این کعبه باطن بادیه اندوه و تیمار ...
... کینست سوی کعبه و آن است سوی دوست
کعبه کجا برم چه برم راه بادیه
کعبه است کوی دلبر و قبله است روی دوست ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۱۹ - ۳۷ - النوبة الثانیة
قوله تعالی و من الناس من یشری نفسه الایة این آیت در شأن صهیب بن سنان الرومی آمده است مردی بود از جمله صحابه از عرب ابن نمر بن قاسط کنیت وی ابو یحیی دو پسر بود او را یکی حمزه نام و یکی یحیی و مصطفی او را باین کنیت خواند بکودکی در غارت بدست روم افتاد در میان ایشان بالید وی را بدان رومی خواندند عمر خطاب وصیت کرد تا وی بر او نماز کرد رسول خدا وی را دوست داشت و از وی راضی مرد آن گه که بر رسول خدا می آمد بهجرت مشرکان وی را در راه بگرفتند قصد کردند که وی را بکشند یا باز گردانند آنچه از مال دنیا با خود داشت فرا ایشان داد و آنچه بخانه داشت نشان فرا داد تا بستدند و خویشتن را ازیشان باز خرید اسلام را و هجرت را برسول خدا آمد بوی در خبر آورده اند که چون پیش وی آمد مصطفی او را گفت صهیب ربح البیع ربح البیع و گفته اند که مشرکان او را روزگاری در مکه تعذیب کردند گفت انی شیخ کبیر فهل لکم ان تأخذوا مالی و تذرونی و دینی ففعلوا ثم خرج الی المدینة فتلقاه ابو بکر و عمر فی رجال فقال له ابو بکر ربح بیعک ابا یحیی و قرأ علیه هذه الآیة یشری و یشتری و یبیع و یبتاع همه یکی است خرید را و فروخت را عرب هر چهار گویند ابتغاء مرضات الله طلبا لمرضاته مشرکان صهیب را عذاب میکردند تا مرتد شود گفت من پیر مردیم اگر من با شما باشم هیچ نفعی بشما عاید نگردد و هیچ مضرتی نرسد مرا بگذارید و مالم فرا گیرید پس مال ازو بستدند و او مراجعت بمدینه کرد
و الله رؤف بالعباد این عباد جماعتی مسلمانان بودند در مکه کافران ایشان را تعذیب میکردند و رنج می نمودند تا بعضی را بکشتند و بعضی را باز فروختند عمار یاسر بود و مادر وی سمیه و پدر وی یاسر و بلال و خباب بن الارت میگویند اول کسی را از مسلمانان که کشتند در اسلام مادر و پدر عمار یاسر بودند قیل ربطت ام عمار بین بعیرین ثم وجیی قبلها بالرمح مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم بوی بر گذشت و او را بر آن صفت دید گفت صبرا آل یاسر فان موعدکم الجنة
و گفته اند که این آیت در شأن امیر المؤمنین علی بن ابی طالب ع آمد آن گه که مصطفی هجرت کرد و علی را بر جای خواب خود خوابانید و ذلک ان الله تعالی اوحی الی جبرییل و میکاییل انی آخیت بینکما و جعلت عمر احد کما اطول من عمر الآخر فایکما یؤثر صاحبه بالحیاة فاختار کلاهما الحیاة فاوحی الله الیهما أ فلا کنتما مثل علی بن ابی طالب آخیت بینه و بین نبی محمد صلی الله علیه و آله و سلم فبات علی فراشه یفدیه بنفسه و یؤثره بالحیاة اهبطا الی الارض فاحفظاه من عدوه فنزلا و کان جبرییل عند رأس علی و میکاییل عند رجلیه و جبرییل ینادی بخ بخ من مثلک یا بن ابی طالب یباهی الله عز و جل بک الملایکة فانزل الله عز و جل علی رسوله و هو متوجه الی المدینة فی شأن علی و من الناس من یشری نفسه الآیة
قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافة الآیة بفتح سین قراءت حجازی و کسایی است و بکسر سین قرایت باقی اگر بفتح خوانی صلح است و اگر بکسر خوانی اسلام و معنی هر دو متداخل اند که هر که در اسلام آمد در صلح مسلمانان آمد و هر که در صلح مسلمانان آمد در بعضی معانی اسلام و شرایع آن پیوست گفته اند که آیت در شأن مؤمنان اهل کتاب آمد عبد الله بن سلام و ثعلبة بن سلام و ابن یامین و اسد و اسید ابنی کعب و شعبة بن عمرو و بحیر الراهب که روز شنبه را بزرگ میداشتند و گوشت و شیر شتر خوردن بر خود حرام میشناختند چنانک حکم جاهلیت بود پیش از اسلام و نیز میگفتند یا رسول الله توریة هم کتاب خدا است اگر دستوری باشد تا برخوانیم و بدان قیام کنیم الله تعالی با ایشان خطاب کرد که ادخلوا فی السلم کافة جمله بشرایع دین محمد در آیید و احکام اسلام همه در پذیرید و دین جهودی بیکبارگی دست بدارید روی جابر بن عبد الله ان عمر بن الخطاب اتی رسول الله فقال انا نسمع احادیث من یهود فتعجبنا أ فتری ان نکتب بعضها فقال أ متهوکون انتم کما تهوکت الیهود و النصاری لقد جیتکم بها بیضا نقیة و لو کان موسی حیا ما وسعه الا اتباعی و گفته اند که این خطاب جمله مؤمنانست میگوید بر اسلام پاینده باشید و حدود سهام آن بجای آرید
عن علی ع قال قال رسول الله الاسلام ثمانیة اسهام الاسلام سهم و الصلوات سهم و الزکاة سهم و صوم رمضان سهم و الحج سهم و الجهاد سهم و الامر بالمعروف سهم و النهی عن المنکر سهم و قد خاب من لا سهم له
و قال صلی الله علیه و آله و سلم کما لا تحسن الشجرة و لا تصلح الا بالورق الاخضر کذلک لا یصلح الاسلام الا بالکف عن محارم الله و الاعمال الصالحة
و لا تتبعوا خطوات الشیطان الآیة بر گامهای شیطان مروید و خلاف مجویید و از صلح سر مکشید و از راه سنت و جماعت بمگردید و با امیر خویش و با جماعة خویش خلاف میارید قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم الجماعة رحمة و الفرقة عذاب و ید الله علی الجماعة فاتبعوا السواد الاعظم فان من شذ شد فی النار
فإن زللتم من بعد ما جاءتکم البینات الآیة آن قوم را میگوید که بدین جهودی میل داشتند پس اسلام میگوید اگر شما از شرایع اسلام بگردید و پای از جاده شرع محمد و احکام قرآن برگیرید و چیزی را از شرایع منسوخ پیش گیرید و دل فاز آن دهید از تعظیم روز شنبه و تحریم گوشت شتر بعد از آنک اسلام و قرآن بشما آمد و حلال و حرام بر شما روشن گشت ...
... آن گه گفت و الملایکة یعنی که الله آید و جوکی فریشتگان با وی
قال ابن عباس مع الکروبیین لها قرون لهم کعوب ککعوب القنا ما بین اخمص احدهم و کعبه مسیرة خمسمایة عام مذهب اهل سنت و اصحاب حدیث در چنین اخبار و آیات صفات بظاهر برفتن است و باطن تسلیم کردن و از تفکر در معانی آن دور بودن و تأویل نه نهادن که تأویل راه بی راهان است و تسلیم شعار اهل سنة و ایمانست و بر وفق این آیت بروایت بو هریره مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت فبینا نحن وقوف یعنی یوم القیمة اذ سمعنا حسا من السماء شدیدا فهالنا ثم ینزل اهل السماء الدنیا بمثلی من فی الارض من الجن و الانس حتی اذا دنوا من الارض اشرقت الارض لنورهم و اخذوا مصافهم فقلنا لهم فیکم ربنا عز و علا قالوا لا و هو آت ثم ینزل اهل السماء الثانیة بمثلی من نزل من الملایکة من اهل السماء الدنیا و بمثلی من فیها من الجن و الانس حتی اذا دنوا من الارض اشرقت الارض لنورهم و اخذوا مصافهم قلنا لهم فیکم ربنا قالوا لا و هو آت ثم ینزلون علی قدر ذلک من التضعیف حتی ینزل الجبار تبارک و تعالی فی ظلل من الغمام و الملایکة و یحمل عرشه یومیذ ثمانیة و هم الیوم اربعة اقدامهم علی تخوم الارض السفلی و السماوات الی حجزهم و العرش علی مناکبهم لهم زجل من التسبیح یقولون سبحان ذی العز و الجبروت سبحان ذی الملک و الملکوت سبحان الذی لا یموت سبحان الذی یمیت الخلایق و لا یموت سبوح قدوس رب الملایکة و الروح سبحان ربنا الاعلی الذی یمیت الخلایق و لا یموت فیضع الله تبارک و تعالی کرسیه حیث شاء من ارضه ثم یهتف بصوته فیقول یا معشر الجن و الانس انی قد انصت لکم منذ خلقتکم الی یومکم هذا اسمع قولکم و ابصر اعمالکم فانصتوا الی فانما هی اعمالکم و صحفکم تقرء علیکم منذ خلقتکم فمن وجد خیرا فلیحمد الله و من وجد غیر ذلک فلا یلومن الا نفسه
و قضی الأمر و پاداش گرویدگان بسپارند و در سرای پاداش فرو آرند و پاداش ناگرویدگان بسازند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۲۰ - ۳۷ - النوبة الثالثة
... مصطفی چون حال ایشان چنان دید و آن نیاز و گداز و آن راز و ناز ایشان دید گفت ابشروا یا اصحاب الصفة فمن بقی منکم علی النعت الذی انتم علیه الیوم راضیا بما فیه فان من رفقایی یوم القیمة
قوله تعالی هل ینظرون إلا أن یأتیهم الله این آیت جای ناز عارفانست و چراغ دل موحدانست و روشنایی چشم سنیان است و خس در دیده مبتدعانست سنیی را که راه می جوید راه است وی را می راند بزمام حق در راه صدق در سنن صواب بر چراغ هدی و بدرقه مصطفی روی بنجات نهاده وادی بوادی منزل بمنزل تا فرود آرد او را در مقعد صدق عند ملیک مقتدر و مبتدع که راه تسلیم گم کرد و در وهده تأویل افتاد وی را با این آیت آشنایی نه که در دل وی از سنت هیچ روشنایی نه و لا یزید الظالمین إلا خسارا خبر ندارد آن مسکین که تأویل می نهد و از تسلیم می گریزد که درک تسلیم را ضامن خدا است و درک تأویل را ضامن رأی هر چه از تأویل آید بر ماست هر چه از تسلیم آید بر خداست تسلیم راهیست آسان به بهشت نزدیک منازل آن آبادان تأویل راهیست دشوار بضلالت نزدیک منازل آن ویران تأویل بر پی رایی رفتن است و بر پی رای رفتن شوم تر از آنک بر پی شک رفتن تسلیم از پی رسول رفتن است و سنت او را نگاه داشتن و او را در آن استوار گرفتن ظاهر آن پذیرفتن و باطل بحق سپردن
سنت ز هوای بدعت آرای توبه
لفظ نبوی ز لفظ بد رای توبه
من از سخن رسول گویم تو ز رأی آخر سخن رسول از رای توبه برو در پی تسلیم باش که سلامت در تسلیم است و راه تسلیم بی هراس و بیم است فر اهل سنت دانی هر روز چرا بیش است که چراغ تسلیم ایشان را در پیش است
هر که راه تسلیم گرفت از خود برست و بمولی پیوست آن دین که جبرییل بآن آمد و مصطفی با آن خواند و قرآن بآن آمد و بهشت بآن یافتند و ناجیان بآن رستند تسلیمست آن کار که الله بدان راضی و بنده بآن پیروز و گیتی بدان روشن تسلیم است راه تسلیم راه تسلیم زینهار تا بمانی بر دین قدیم چون الله خود را فعل ذات گفت نزول و اتیان بعرصات روز حشر اظهار هیبت و عزت را و نزول بآسمان دنیا هر شب اظهار لطف و کرم را بجان و دل قبول کن ظاهر آن پذیرفته و شناخته شناختنی تصدیقی و تسلیمی گردن نهاده و گوش فرا داشته و تهمت بر خرد خود نهاده و زبان و دل از معنی آن خاموش داشته و از دریافت چگونگی آن نومید شده که خرد را فرا دریافت آن به تکلف راه نیست و پیچیدن را روی نیست مصطفی از جبرییل نام و نشان شنید و سخن شنید برو نه پیچید که حقیقت و غایت و کیف در عقل وی نگنجید آنچه چهل سال در تیه بنی اسراییل آمد از یک پیچ آمد آنچه بر اصحاب سبت بارید از یک حیلت بارید آنچه ابلیس دید از یک لجاج دید آنچه بلعم آزمود از یک قصد آزمود تقصیر را روی هست و پیچیدن را روی نیست تقصیر از بیچارگیست و پیچیدن از شوخی بیچارگی صفت آدمیست و شوخی نشان بیگانگی
دع الخبط فالدین دین العجوز ...
... دانی که بنا کام بد این رفتن من
زین للذین کفروا الحیاة الدنیا الآیة مشتی بیگانگان ناخواستگان بی علت که دنیا بر ایشان آراستند و شیطان بر ایشان گماشتند تا بهر ناسزای پیوستند وز راه وفا بر گشتند زبان طعن بر مؤمنان دراز کردند هر ساعت تیز سخریت در دل و دیده ایشان زدند و ایشان خود در شهود جلال و کشف جمال حق چنان مستغرق بودند که پروای زخم و طعن ایشان نداشتند و با جواب ایشان نه پرداختند لا جرم ربوبیت ایشان را نیابت داشت و جواب داد که و الذین اتقوا فوقهم یوم القیامة الآیة این آنست که مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت من کان لله کان الله له
آن گه خبر داد که استقاء منهل ایشان از کدام مشرب است فقال تعالی و الله یرزق من یشاء بغیر حساب ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۲۱ - ۳۸ - النوبة الاولى
قوله تعالی کان الناس أمة واحدة مردمان همه یک گروه بودند بر یک ملت فبعث الله النبیین فرستاد خدای پیغامبران را مبشرین مؤمنانرا بشارت دهندگان و منذرین و کافران را بیم کنندگان و أنزل معهم الکتاب و با ایشان نامه فرستاد بالحق براستی و درستی و پاکی لیحکم بین الناس تا حکم کند خدای بکتاب و رسول میان خلق فیما اختلفوا فیه در آنچه ایشان بخلاف افتادند در آن و ما اختلف فیه و در خلاف نیفتادند و دو گروه نگشتند در آن کتاب إلا الذین أوتوه مگر هم ایشان که کتاب دادند ایشان را من بعد ما جاءتهم البینات پس از آنک پیغامهای درست نیکوی پاک بایشان آمد بغیا بینهم بحسد که در میان ایشان پدید آمد فهدی الله تا خدای راه نمود الذین آمنوا ایشان را که در علم وی اهل ایمان بودند لما اختلفوا فیه تا بگرویدند بآنچ دیگران مختلف و دو گروه بودند در آن من الحق از پیغام راست و دین پاک بإذنه بتوفیق و خواست وی و الله یهدی من یشاء و خدای راه نماید آن را که خواهد إلی صراط مستقیم براه راست درست
أم حسبتم أن تدخلوا الجنة می پندارید که در بهشت روید و لما یأتکم و آن نیز نیامد و نرسید بشما مثل الذین خلوا من قبلکم صفت آنچه گذشتند پیش از شما مستهم البأساء بایشان رسید بیمناکیها و زورها و الضراء و تنگیها و نیازها و زلزلوا و ایشان را از جای بجنبانیدند ببلاها حتی یقول الرسول تا آن گه که رسول ایشان گفت و الذین آمنوا معه و ایشان که گرویدگان بودند با وی متی نصر الله این یاری که از الله وعده است هنگام آن کی ألا آگاه بید إن نصر الله قریب که هنگام یاری دادن خدای نزدیک است