گنجور

 
۳۱۶۱

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

... خصم بی آب اگر انکار کند طبع مرا

آب دریا باراجیف شمر کم نشود

جم اگر اهرمنی سنگ زند بر جامش ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۶۲

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

... مهره حاصل نکند هر که زمار اندیشد

در نیارد بکف آنکس که ز دریا ترسد

نخورد باده هر آنکو ز خمار اندیشد ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۶۳

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

... ز آه من غلغله در عالم بالا افتاد

چشم دریا دل ما چون ز تموج دم زد

شور در جان خروشنده دریا افتاد

اشکم از دیده از آن روی فتادست کزو ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۶۴

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

... بنظر کم نشود آتش مستسقی وصل

تشنه اندیشه ی دریا ننشاند آزش

مطرب پرده سرا گو هم ازین پرده بساز ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۶۵

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

... نه با تن ها من تنها بیابم

وگر گویی بیا تا قعر دریا

ز بهر لؤلؤ لالا بیایم

بدان جایی که گوهر می توان یافت

اگر کوهست و گر دریا بیایم

ایا کوی تو منزلگاه خواجو ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۶۶

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

... تا برفت از چشمم آن یاقوت گوهر پاش تو

می رود آب فرات از چشم دریا بار من

بسکه بر تن پیرهن کردم قبا از درد عشق ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۶۷

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

... گفت عالم سربسر دامست آخر دانه کو

گفتمش دردانه ی دریای وحدت شد دلم

گفت در دریا شو و بنگر که آن دردانه کو

گفتمش نزدیک ما بتخانه و مسجد یکیست ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۶۸

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

ای از کف درپاش تو دریا در جوش

من حلقه بگوش توام ارداری گوش ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۶۹

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

... زر شد رخم و نیست ترا بر زر چشم

هر چند جهان ز اشک ما دریا شد

شک نیست که دریات نیاید در چشم

خواجوی کرمانی
 
۳۱۷۰

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۷

 

چون بر آرد آفتاب از قلب دریا ماهیی

دیدم اندر قعر و نام یار شد روشن مرا

خواجوی کرمانی
 
۳۱۷۱

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۱ - بنام ایزد

 

... گر نگردد سایل چشم هواداران تو

آب دریا کی بود در گوهر افشانی غمام

هر که چون صبح اختر افشان گردد از مهرت بچشم ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۷۲

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۴ - فی مدح المخدوم الاعظم السعید الشهید صفی الدین عبدالمومن طاب ثراه

 

... ای زرشک طبع گوهر پرورت ابر مطیر

در کف دریا گسسته عقد لولوی خوشاب

رای رخشان تو شمع و چرخ رنگاری لگن ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۷۳

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۱۰ - فی النعت خلفاء الراشدین

 

... تا مگر لؤلؤ لالای مراد آید بدست

چشمهای رود بارم راه دریا می زنند

شبروان ناله ی گردون نوردم هر نفس ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۷۴

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۱۶ - فی مدح شهریار الاعظم مبارز الحق و الدین محمد و تهنیة یوم تطهیر اولاده

 

... شود طبقچه ی سیمین چرخ پر گوهر

حدیث دست گهرپاش خود ز دریا پرس

اگر چنانکه نداری ز طبع من باور ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۷۵

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۱۹ - یمدح الامیر الاعظم الشهریار المعظّم خسرو الغازی المنصور مبارز الحق و الدین محمد بن مظفر زیدت معدلته

 

... خرده یی از خوان جودش گرده ی خورشید و ماه

قطره یی از ابر دستش حاصل دریا و کان

کوه آهن چنگ را در دل بجوشد خون لعل ...

... قلعه گیرانرا شود قالب پر از خشت دو سر

پر دلانرا غرقه ی دریای خون گردد روان

بستگان آرندشان همچون نهنگان برکنار ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۷۶

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۲۲ - فی الحقیقة و اثبات النفس الناطقه و یتخلص به البنی علیه الصلوة و السلام

 

... من چنین در آتش و جیحون و عمان شبنمی

از محیط چشم دریا بار خون پالای من

چون شود چشم کواکب تیره گون از دود شب ...

... گرچه بحر ادرار گیر چشم فیاض منست

دیده ی دریا دل از گوهر دهد اجرای من

تیغ هجر دوستان هر دم که می آرم بیاد ...

... گردی از خاک ره صیت جهان پیمای من

شد دلم دریای بی پایان و گر باور کنی

ملک هستی نیست الا رشحی از دریای من

آسمان گو خسرو سیاره را بخشد شرف ...

... از سواد نسخه ی اخلاق مستوفای من

در ره صورت هنوز آوازه ی دریا نبود

کامد از دریای معنی گوهر آوای من

داستان قاف و عنقا شهرتی دارد ولیک ...

... کاندرین ره صورت او می کند اغوای من

من چنین مستسقی و دریای فضلت بی کران

شربتی ده زانک بگذشت از حد استسقای من ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۷۷

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۲۴ - فی مدح السلطان الاعظم الخان الاعدل الاکرم معزالدنیا و الدین جانی بیگ خان خلّد الله سلطانه

 

... تا ابد زیر نگین ملک سلیمان یافته

بحر اخضر با وجود جود دریا موج تو

شور و غوغا در دل جیحون و عمان یافته ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۷۸

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - فی مدح الصاحب الاعظم تاج الدین احمد العراقی طاب مثواه

 

... ابرش حکم تو بر قله ی گردون راندند

گوهر جود تو در دامن دریا بستند

آیت حمد تو بر لوح زبرجد خواندند ...

... ابر چون قلزم دستت نگرد نبود دور

گر خیو بر رخ دریای معقر فکند

در مدیحت چو زند آتش طبعم شعله ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۷۹

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - یمدح السلطان الاعظم عصمة الدنیا و الدین دلشاد خاتون طیب الله مرقدها

 

... زاب تیغ گوهر افروز سپاهش در نبرد

سیل خون در چشم گوهرپاش دریا آمده

در ریاض مدحتش کلک سهی بالای من ...

خواجوی کرمانی
 
۳۱۸۰

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - فی مدح سلطان الاعظم الشیخ ابواسحق طاب مثواه

 

... دامن این پرده ی کحلی معطر می کند

پیش دستش ابر دریا بار بنگر کز حیا

آب چشمش را فلک نسبت بگوهر می کند ...

... آنک نامش پیر گردون شاه اختر می کند

رشحه یی از قلزم احسان دریا موج اوست

آنک اسمش ابر نیسان بحر اخضر می کند ...

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۱۵۷
۱۵۸
۱۵۹
۱۶۰
۱۶۱
۳۷۳