دوش می کردم سئوال از جان که آن جانانه کو
گفت بگذر زان بت پیمان شکن پیمانه کو
گفتمش پروانه شمع جمال او منم
گفت اینک شمع را روشن ببین پروانه کو
گفتمش دیوانه ی زنجیر زلفش شد دلم
گفت اینک زلف چون زنجیر او دیوانه کو
گفتمش کی موی او در شانه ی ما اوفتد
گفت بی او نیست یک مو در دو عالم شانه کو
گفتمش در دامی افتادم ببوی دانه ئی
گفت عالم سربسر دامست آخر دانه کو
گفتمش دُردانه ی دریای وحدت شد دلم
گفت در دریا شو و بنگر که آن دُردانه کو
گفتمش نزدیک ما بتخانه و مسجد یکیست
گفت عالم مسجدست ای بی بصر بتخانه کو
گفتمش ما گنج در ویرانه ی دل یافتیم
گفت هر کنجی پر از گنجی بود ویرانه کو
گفتمش کاشانه جانانه در کوی دلست
گفت خواجو گر تو زانکوئی بگو جانانه کو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به گفتگو با جان میپردازد و از او میپرسد که محبوبش کجاست. جان پاسخ میدهد که باید از بت پیمانشکن بگذرد. شاعر خود را پروانهای میداند که دلباخته شمع جمال محبوب است و جان میگوید پروانهای نیست تا شمع را روشن ببیند. شاعر همچنین از دیوانگیاش به خاطر زلف محبوب میگوید، اما جان به او یادآور میشود که زلف در آنجا نیست. در ادامه، شاعر از دامی که بهخاطر عشق گرفتار شده صحبت میکند و جان این را نیکو میداند و میگوید عالم پر از دام و دانه است. همچنین، شاعر از وحدت و وجود محبوب در دلش میگوید، و جان او را به دریا و تماشای آن دعوت میکند. در پایان، شاعر به گنجی در دل اشاره میکند و جان پاسخ میدهد که هر ویرانهای گنجی در خود دارد، و بار دیگر از شاعر میخواهد که بگوید این جانانه کجاست. بهطور کلی، این گفتوگو به تضاد بین عشق و وجود واقعی محبوب اشاره دارد و جستجوی معنایی عمیق در آن بهچشم میخورد.
هوش مصنوعی: دیشب از جانم پرسیدم که محبوب من کجاست، گفت بگذار بگذرم از آن معشوقی که پیمانش را شکسته و این پیمانه چیست که در دست دارم.
هوش مصنوعی: به او گفتم که من مانند پروانهای هستم که به دور شمع زیباییاش میچرخم. او پاسخ داد که حالا شمع را روشن ببین، اما پروانهای در کار نیست.
هوش مصنوعی: به او گفتم که دل من به عشق زلفش دیوانه شده است. او در پاسخ گفت که زلفش شبیه زنجیر است، پس آیا دیوانهای هم وجود دارد که در کنار او باشد؟
هوش مصنوعی: از او خواستم که مویش را در دست بگیرم و او گفت که بدون او حتی یک رشته مو در دو جهان هم نیست. پس شانهای کجاست که بتوان با آن موهایش را بیابیم؟
هوش مصنوعی: به کسی گفتم که در تلهای گرفتار شدم و بوی دانهای به مشامم رسیده است. او پاسخ داد که تمام جهان مانند یک دام است، اما دانهای در کار نیست.
هوش مصنوعی: به او گفتم که محبوب واقعی همانند لؤلؤی نایاب در دریا است. او در جواب گفت که در دریا فرو رو و ببین آن لؤلؤ کجاست.
هوش مصنوعی: به او گفتم نزدیک ما، معبد بت و مسجد یکی است. او گفت: عالم، مسجد است و تو که بینایی نداری، معبد بت کجاست؟
هوش مصنوعی: به او گفتم ما در دل خراب خود گنجی پیدا کردیم. او گفت: هر گوشهای از دل، پر از گنجی است، اما ویرانه کجاست؟
هوش مصنوعی: گفتم که مکان محبوب و دوستداشتنی در دل است. او جواب داد: "خواجو، اگر تو هم از آنجا هستی، بگو آن محبوب کجاست؟"
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.