... مگردان ازین شیوه تدبیر خویش

که در عالم این چرخ نیرنگ ساز

نه آن کرد کان را توان گفت باز ...

... خبر بازجستند از آن هوشمند

که پیدا کن احوال چرخ بلند

بگو تا چه جوهر شد این آسمان ...

... بدو باد سرسبزی تاج و تخت

ملک عزدین آنکه چرخ بلند

بدو داد اورنگ خود را کمند ...

... لبش حقه نوش داروی عهد

فروزنده چرخ فیروزه مهد

ز شیرینی چشمه نوش او ...

... عرش روان نیز همین در زدند

گر سر چرخ است پر از طوق اوست

ور دل خاک است پر از شوق اوست ...

... طرح برانداز و برون کش برون

گردن چرخ از حرکات و سکون

آب بریز آتش بیداد را ...

... چاشنی دل به زبان داده ای

چرخ روش قطب ثبات از تو یافت

باغ وجود آب حیات از تو یافت ...

... سلسله شیفتگان موی تو

چرخ ز طوق کمرت بنده ای

صبح ز خورشید رخت خنده ای ...

... شمع ترا ظل تو پروانه بس

چرخ مقوس هدف آه تست

چنبر دلوش رسن چاه تست ...

... ختم شد این خطبه به دوران تو

خیز و به از چرخ مداری بکن

او نکند کار تو کاری بکن ...

... کشتی جان برد به ساحل درون

قبله نه چرخ به کویت در است

عبهر شش روزه به مویت در است ...

... روشنی دیده عالم به تو

چرخ که یک پشت ظفرساز تست

نه شکم آبستن یک راز تست ...

... شیر خطا گفتم شیر افکنی

چرخ ز شیران چنین بیشه ای

از تو کند بیشتر اندیشه ای ...

... اوست در این ده زده آبادتر

تازه تر از چرخ و کهن زادتر

رنگ ندارد ز نشانی که هست ...

... اوست درین ده ز ده آبادتر

تازه تر از چرخ و کهن زادتر

رنگ ندارد ز نشانی که هست ...

... چون تک اندیشه به گرمی رسید

تندرو چرخ به نرمی رسید

به که سخن دیر پسند آوری ...

... چون من و تو چند سبو را شکست

چرخ ستاره زده بر سیم ناب

زر طلی از ورق آفتاب ...

... خاک همان خصم قوی گردن است

چرخ همان ظالم گردن زن است

صحبت گیتی که تمنا کند ...

... نغز شد این خال و نه بر روی توست

چرخ نه ای محضر نیکی پسند

نیک دراندیش ز چرخ بلند

جز گهر نیک نباید نمود ...

... در عقب رنج بسی راحت است

چرخ نبندد گرهی بر سرت

تا نگشاید گرهی دیگرت ...

... مصر الهیش نظرگاه بود

زرد رخ از چرخ کبود آمدی

چونکه درین چاه فرود آمدی ...

... شام ز رنگ و سحر از بوی رست

چرخ ز چوگان زمی از گوی جست

خاک در چرخ برین می زند

چرخ میان بسته کمین می زند

حادثه چرخ کمین برگشاد

یک به یک اندام زمین برگشاد ...

... مهره گل رشته بخواهد برید

چرخ به زیر آید و یکتا شود

چرخ زنان خاک به بالا شود

رسته شود هر دو سر از درد ما ...

... ره ندهد تا نکنندش دو نیم

زخمه گه چرخ منقط مباش

از خط این دایره در خط مباش ...

... دامن دین گیر و فرا گوشه رو

چرخ نه بر بی درمان می زند

قافله محتشمان می زند ...

... هرکه نه بر حکم وی اقرار کرد

چرخ سرش در سر انکار کرد