گنجور

 
۲۵۸۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۷ - النوبة الثالثة

 

... بهرچ از دوست وامانی چه زشت آن نقش و چه زیبا

حتی تنفقوا مما تحبون من تبعیض در سخن آورد میگوید اگر بعضی هزینه کنی از آنچه دوست داری ببر مولی رسی دلیل کند که اگر همه هزینه کنی بقرب مولی رسی ای بیچاره چون میدانی که ببر او می نرسی تا آنچه دوست داری ندهی پس چه طمع داری که ببار رسی با این همه غوغا و سودا که در سر داری

تا تو را دامن گرد گفتار هر تر دامنی ...

... گفتم چه نهم پیش دو زلف تو نثار

گر هیچ بنزد چاکر آیی یک بار

پیشت بنهم این جگر سوخته زار ...

میبدی
 
۲۵۸۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۲ - النوبة الثانیة

 

... فاتقوا الله لعلکم تشکرون ای فاتقون فانه شکر نعمتی خبر داد رب العالمین درین آیت که روز بدر چون طاعت دار بودید خدای و رسول را و صبر کردید شما را نصرت دادیم بر دشمن هر چند که شما اندک بودید و دشمن اضعاف شما بودند و روز احد که مخالفت فرمان رسول کردید و از حد فرمان وی تجاوز نمودید لا جرم رسید بشما آنچ رسید یعنی که عقوبت مخالفت بود آنچ بشما رسید

نگرید تا دیگر باره مخالفت نکنید و روی از دشمن بنگردانید گفته اند که روز بدر لشکر مسلمانان سیصد و سیزده بودند و روز احد سه هزار و روز حنین دوازده هزار

روی عمر بن الخطاب قال لما نظر رسول الله ص الی المشرکین یوم بدر و هم الف او نحو ذلک ثم نظر الی اصحابه و هم ثلاثمایة او یزیدون قلیلا مد یدیه ثم استقبل القبلة و جعل یقول اللهم آتنی ما وعدتنی اللهم ان تهلک هذه العصابة لن تعبد فی الأرض ابدا فما زال یدعوا مادا یدیه حتی سقط رداؤه من منکبیه ...

... منزلین بفتح نون و تشدید زا قراءت شامی است از آنجا گرفته که و لو أننا نزلنا إلیهم الملایکة و تا منزلین مشاکل مسومین باشد و دیگر قراء بتخفیف نون و فتح زا خوانند از آنجا گرفته که و أنزل جنودا لم تروها و معنی انزال چیزی از بالا بزیر آوردن است یعنی که فریشتگان را از آسمان بزمین فرو فرستادند دلیل است این که فریشتگان را مقام در آسمان است همانست که جای دیگر گفت إن الذین عند ربک لا یستکبرون عن عبادته آن گه رب العالمین تصدیق وعد خویش را گفت بلی إن تصبروا و تتقوا یعنی من گفتم که خداوندم بلی چنین کنم اگر شما صبر کنید در جنگ دشمن و از معصیت خدا و مخالفت فرمان رسول وی بپرهیزید و یأتوکم من فورهم هذا اصل فور از فارت القدر و التنور است از ابن عباس روایت کردند که معنی فور اینجا قصد است و شتاب مجاهد گفت خشم است میگوید و بشما آید دشمن بشتاب از سر خشم که دارند وجهی دیگر گفته اند و یأتوکم من فورهم وقف است آن گه گویی هذا یمددکم ربکم و معنی آنست که هذا ربکم یمددکم آنکه آن خدای شما است که مدد دهد شما را بپنج هزار فریشتگان

مسومین بکسر واو قراءت مکی و بصری و عاصم است و معنی تسویم نشان بر کردن است و سومة نشان بود یعنی آن فریشتگان خود را و اسپان را بنشان جنگیان نشان کرده بودند و این عادت مستمر است میان مبارزان در جنگها که نشان جنگ بر خود کنند یا بر اسپ گفته اند نشان ایشان آن بود که بر اسپهای ابلق بودند با عمامه های زرد و گفته اند با عمامه های سپید سرهای آن میان دو کتف فرو گذاشته و موی در گردنها و دنبهاء اسپان افکنده بعضی علماء گفتند تسویم اینجا فرو گذاشتن است یقال سومت الإبل و اسمته شتران را که فرا علف گذارند سایمة گویند یعنی آن فریشتگان اسپان خود را فرا سر کفار گذاشتند تا ایشان را مقهور و مغلوب کردند

قوله و ما جعله الله إلا بشری لکم تا آنجا که گفت فإنهم ظالمون معنی هر سه آیت درهم بسته است میگوید الله نکرد پارسال در جنگ بدر آن نصرت دادن و آن مدد فرستادن مگر شادی شما را و آرام دل نو مسلمانان را و در واخ گشتن دل بد دلان را و با جای آمدن دل بد ایشان را و نبود آن نصرت مگر از نزدیک خدای تا جوقی از کافران مکه ببرد و کم کند یا ایشان را بشکستگی و هزیمت نمودن بر روی افکند تا نومید با مکه شوند بی ظفری که یابند و بی خیری که بینند و تخصیص قطع طرف از آنست که هر که را اطراف ببریدند وی را خوار و تباه کردند که از وی نیز قوت و غلبه نیاید و همین معنی را اطراف مخصوص کرد آنجا که گفت نأتی الأرض ننقصها من أطرافها و روا باشد که اطراف اعیان قوم باشند و صنادید ایشان

قوله لیس لک من الأمر شی ء این مقدار در میان این نظام عارض است و نصب باء در یتوب و یعذب بآن لام است که در لیقطع میگوید یا توبه دهد ایشان را یا عذاب کند اگر عذاب کند ایشان را ستمکاری آن دارند و هر چه کند خدای و آنچه خواهد از قطع طرف لیقطع او یکبت او یتوب او یعذب لیس لک من الأمر شی ء ترا از کار چیزی نیست و گفته اند لیس لک تعلق بآن دارد که گفت و ما النصر إلا من عند الله ای لیس لک و لا لغیرک من هذا النصر شی ء این هم چنان است که جای دیگر گفت فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم

مفسران را اختلاف اقوال است بنزول این آیت لیس لک من الأمر شی ء ربیع و کلبی و جماعتی گفتند روز احد فرو آمد که کافران مصطفی ص را برنجانیدند و دندان مبارکش بشکستند و رسول خدا ص همت کرد که بر ایشان لعنت کند و دعاء بد گوید رب العالمین این آیت فرو فرستاد که دانست عز جلاله که از آن قوم کفار بسیار مؤمن خواهند شد و فی ذلک ما

روی عن انس بن مالک قال لما کان یوم احد شج رسول الله ص فی فوق حاجبیه و کسرت رباعیته و جرح فی وجهه فجعل یمسح الدم عن وجهه و سالم مولی ابی حذیفة یغسل عن وجهه الدم و رسول الله ص یقول کیف یفلح قوم خضبوا وجه نبیهم بالدم و هو یدعوهم الی الله عز و جل فانزل الله تعالی لیس لک من الأمر شی ء

شعبی گفت رسول خدا ص روز احد مثلتها دید که بر مسلمانان بعد از قتل کرده بودند هند با جماعتی از زنان بر سر کشتگان میگشت و گوشها و بینی هاء ایشان میبرید و از آن قلاده ساخته و جگر حمزه رض بیرون کرده و همچنین عبد الله بن جحش را دید گوش و بینی بریده و شکم برکرده اما در خبر است که عبد الله بن جحش خود دعا کرده بود آن گه که به احد میرفت که بار خدایا اگر ما جنگ با کافران کنیم چنان تقدیر کن که عبد الله بن جحش بر دست ایشان کشته شود و بوی مثلة کنند تا تو گویی در قیامت که این با تو به چه کردند و من گویم از بهر تو در دین تو مصطفی ص که آن مثلتها دید دلتنگ گشت گفت اگر ما را نصرتی بود بعد ازین بر کافران با ایشان همین کنیم که ایشان با مسلمانان کردند رب العالمین آیت فرستاد لیس لک من الأمر شی ء

مقاتل گفت این آیت در شأن اهل بیر معونه آمد هفتاد مرد بودند از درویشان صحابه امیر ایشان منذر بن عمرو رسول خدا ص ایشان را به بیر معونه فرستاد تا مسلمانان را آداب دین و قرآن و علم در آموزند کافران قصد ایشان کردند و همه را بکشتند رسول خدا ص عظیم دلتنگ شد انس گوید رسول خدای را هرگز چنان خشم در نگرفت که بقتل ایشان درگرفت بعد از آن قنوت کرد یک ماه بعد از رکوع در همه نمازها و میگفت ان عصیة عصت الله و رسوله اللهم نج الولید بن الولید و هشام بن الولید و عیاش بن ابی ربیعة و المستضعفین من المؤمنین اللهم علیک بأبی جهل بن هشام و الولید بن المغیرة اللهم علیک بالملإ من قریش و اشدد وطأتک علی مضر و اجعلها علیهم سنین کسنی یوسف ...

... قوله یا أیها الذین آمنوا لا تأکلوا الربوا أضعافا مضاعفة الآیة

قال رسول الله ص سیأتی علی الناس زمان لا یبقی فیه احد الا أکل الربوا فمن لم یأکله اصابه من غباره

و قال مجاهد درهم ربا اعظم عند الله عز و جل من ثلاثین زنیة و قال عبد الله بن سلام الربا اثنان و سبعون بابا اصغرها خطییة مثل الذی یجامع امه فی الاسلام

و بیان ابواب ربا و شرح آن در سورة البقرة رفت اما آنچه گفت أضعافا مضاعفة این دو لفظ ضعف تأکید را بر هم داشت بعضی علما گفتند این هر دو لفظ یکسان نیند از بهر آنکه مضاعفه نه از ضعف است بلکه از ضعف است و ضعف نقص باشد یعنی آنچه شما زیادتی و افزونی میدانید آن نقص و قلت است و دلیل برین آنست که جای دیگر گفت و ما آتیتم من ربا لیربوا فی أموال الناس فلا یربوا عند الله و قال تبارک و تعالی یمحق الله الربا و یربی الصدقات و فی معناه انشد

زیادة شیب و هی نقص زیادتی

و قوة جسم و هی من قوتی ضعف

قوله و اتقوا النار التی أعدت للکافرین این آیت رد معتزله است که میگویند دوزخ نیافریده اند و لفظ اعدت دلیل است که آفریده اند و ساخته کافران را و غیر کافران را نه بینی که خورنده مال یتیم را بظلم و ربا خوار را و کشنده مسلمانان را و مانند ایشان ازین عاصیان و فاسقان که در قرآن و در اخبار ظاهر است که ایشان بدوزخ شوند پس أعدت للکافرین اقتضاء آن نکند که غیر کافران را نساخته اند و روا باشد که گویند دوزخ را درکات است آن درکه که کافران را ساخته اند عاصیان و فاسقان را نساخته اند و در خبر است که عاصیان این امت را اندر طبقه اول فرو آرند و چندان که خدای خواهد ایشان را عذاب کنند آن گه بعاقبت بیرون آرند که بمجرد فسق و معصیت بنده کافر نشود و جاوید در دوزخ نماند

قوله و أطیعوا الله و الرسول ای فیما افترض علیکم لعلکم ترحمون لکی ترحموا فلا تعذبوا ...

میبدی
 
۲۵۸۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۴ - النوبة الثانیة

 

... فجعل رسول الله یمسحها و هی تلتیم باذن الله کأن لم تکن و قتادة بن نعمان را ضربتی بر چشم آمد چشمش از چشمخانه بیرون افتاد رسول خدا ص آن دیده بر جای خویش نهاد فعادت کاحسن ما کانت

رب العالمین بر سبیل تسلیت و تعزیت میگوید اندوهگن مبید باین قتل و جرح که بر شما رفت و أنتم الأعلون که بآخر سرانجام شما دارید و شما برتر آیید و پیروزی شما بینید ابن عباس گفت چون هزیمت بر مسلمانان افتاد اصحاب رسول ص بشعبی گریختند خالد بن ولید با لشکر مشرکان خواست که بر بالای ایشان افتد تا بر ایشان غلبت کند مصطفی ص دعا کرد بار خدایا اینان بر ما مسلط مکن و بر مایاری ایشان مده ما را جز تو پناه نیست و بی تو ما را قوت و داشت نیست بار خدایا درین شهر همین گروه اند که ترا به یگانگی گواهی میدهند و ترا میپرستند ایشان را بدست دشمن مده پس رب العالمین دعاء وی اجابت کرد و این آیت فرو فرستاد و لا تهنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون ضعیف و بد دل مشوید و از جنگ دشمن باز پس منشینید و خود را عاجز وار میفکنید پس نفری مسلمانان تیراندازان پیش از مشرکان با کوه افتادند بر بالاء کافران تا بریشان غلبه کردند این است که رب العالمین گفت و أنتم الأعلون إن کنتم مؤمنین یعنی اذ کنتم مؤمنین

قوله إن یمسسکم قرح قراءت حمزه و علی و بو بکر بضم قاف است ...

... و لقد کنتم تمنون الموت من قبل أن تلقوه سیاق این آیت عتاب مؤمنانست میگوید از پارسال و ازگه که شرف شهیدان بدر شنیدید همه روز شهادت بآرزو میخواستید و میگفتید با پیغمبر که اگر ما را وقعه ای چون وقعه بدر بود بینی که ما چون جنگ کنیم تا در راه حق شهید شویم فقد رأیتموه اینک روز احد بدیدید آنچه میخواستید

و أنتم تنظرون و بچشم سر در محمد ص نگریستید و در آن قتل و قتال که آنجا رفت و با این همه بهزیمت شدید و روی از دشمن بر گردانیدید اکنون حکم مسلمانان در قتال کفار آنست که چون در صف قتال بایستند روی از دشمن بنگردانند و بهزیمت نشوند و شکستگی بر مسلمانان نیارند که این حرام است و از جمله کبایر ما دام که لشکر کفار دو بار چندان که لشکر مسلمانان بیش نباشند

ابن عباس ازین جا گفت من فر من اثنین فقد فر و من فر من ثلاثة لم یفر

و هو المشار الیه بقوله تعالی إذا لقیتم فیة فاثبتوا پس اگر عدد دشمن دو بار چندان که عدد مسلمانان بیش بود گریختن و قتال بگذاشتن رواست و ایشان در آن معذور لقوله تعالی و لا تلقوا بأیدیکم إلی التهلکة

میبدی
 
۲۵۸۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۴ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی قد خلت من قبلکم سنن فسیروا ای اعتبروا و انظروا کیف فعلنا بمن والی و کیف انتقمنا ممن عادی میگوید درنگرید بندگان من عبرت گیرید رهیگان من پند پذیرید دوستان من دیده بصایر برگمارید نظر عبرت و فکرت بکار دارید تا ببینید لطف من با دوستان من و قهر من بر دشمنان من آن لطف اثر فضل ماست و این قهر نشان عدل ماست ار فضل کنیم سزاست ور عدل کنیم رواست که خداوندی و پادشاهی بحقیقت ما راست اثر فضل ما بود که آدم صفی را بر کشیدیم و بنواختیم و بی سابقه طاعت با وی کرامتها کردیم و علم دادیم و مسجود فرشتگان کردیم و بجوار خود بحظیره قدس رسانیدیم آن گه آن زلت که از وی برفت ازو درگذاشتیم و عذر بنهادیم و رقم اصطفاییت و اجتباییت کشیدیم که ثم اجتباه ربه فتاب علیه و هدی نشان عدل ما بود که ابلیس نومید را براندیم و مهجور مملکت کردیم و بآن سر فرازی که کرد و کبر که آورد عبادت چندین هزار ساله بباد بردادیم و این رقم کفر بر وی کشیدیم که و کان من الکافرین اثر فضل ما بود که نوح را از دست دشمن و زخم ایشان برهاندیم و از بهر وی کشتی ساختیم تا از عذاب طوفان ایمن کردیم

نشان عدل ما بود که قوم نوح را یکبارگی بآب بکشتیم و بسیط زمین را از نجاست کفر ایشان بشستیم اثر فضل ما بود که ابراهیم را بدوست خود گرفتیم و پدر پیغامبران و پیشوای ملت خود کردیم و آتش بر وی بوستان چون گلستان کردیم

و نشان عدل ما بود که نمرود طاغی را از درگاه خود براندیم و چون خواست که قربان کند از بهر ما دست رد بسینه وی باز نهادیم و نپذیرفتیم و بآن سرکشی و جباری که بود بدست پشه ای هلاک کردیم اثر فضل ما بود که موسی کلیم را با پشمینه ای و عصایی بخود نزدیک کردیم بکوه طور برآوردیم و همراز خود کردیم نشان عدل ما بود که فرعون بی عون را از تخت و تاج در ربودیم و او را و جمله قبطیان را بآب بکشتیم و خانها و زیورهای ایشان رایگان به بنی اسراییل سپردیم اثر فضل ما بود که صدر دولت یتیم بو طالب از هفت آسمان برگذاشتیم و مقام محمود و عرش عظیم منزلگاه وی کردیم و لقاء و رضاء خود و شفاعت امت تحفه وی ساختیم نشان عدل ما بود که عقبة و عتبة و امیة و شیبة و ولید مغیرة و ابو جهل پر جهل را و جمله صنادید قریش را به اسفل السافلین فرو بردیم و ظلمت کفر ایشان با طی ادبار خود بردیم و نقاب تعزز از چهره جمال اسلام فرو گشادیم و بسیط زمین بجمال شرع نبوی و رسالت محمد ص عربی بیاراستیم و بپرداختیم و این ندا در عالم دردادیم و قل جاء الحق و زهق الباطل

سایق و قاید صراط الدین

به ز قرآن مدان و به ز اخبار

جز بدست و دل محمد ص نیست ...

... بر بساط خدای پای افشار

هذا بیان للناس میگوید آنچه کردیم از کرامت و اهانت و آنچه نمودیم از نواخت و سیاست بآن کردیم تا بدان مردمان عبرت گیرند و دانایان پند پذیرند و زیرکان دریابند و هوشیاران در هوشیاری بیفزایند غافلان از غفلت باز گردند گهی در قهر و عدل الله نگرند از هلاک متمردان و خسران اهل طغیان براندیشند و از بیم چون نمک در آب بگدازند گه در فضل و لطف الله نگرند نواخت پیغامبران و کرامت دوستان یاد کنند چون گل بر بار بشکفند خدا را گه چنان پرستند و گه چنین رب العالمین از مؤمنان این تردد و اختلاف حال در پرستگاری و طاعت داری بپسندید و ایشان را در آن بستود گفت یدعون ربهم خوفا و طمعا جای دیگر گفت یدعوننا رغبا و رهبا

و لا تهنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون میگوید هیچ اندوه مدارید و هیچ غم مخورید و خود را خوار و حقیر مشمرید که برتری و مهتری خود شما را سزد که عهد من دارید و بیاد من نازید و بضمان من تکیه دارید و برحمت من آسایش و زبان حال بنده از سر ناز و دلال این ترنم میکند ...

میبدی
 
۲۵۸۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۶ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب جلیل است و جبار خدای کردگار نام دار رهی دار که از کار رهی آگاه است و رهی را پشت و پناه است خود دارنده و خود سازنده که خود کردگار و خود پادشاه است و همه عالم او را سپاه است سپاهش نه چون سپاه خلقان که ملکش نه چون ملک ایشان

چون ملک او ملک نه چون سپاه او کس را سپاه نه سپاه مخلوق را اسپ و سلاح باید آلت و زینت باید فرهیب و حیلت باید سپاه حق بی نیاز از فرهیب و حیلت کمر بسته بر درگاه عزت تا خود چه آید از فرمان و حکمت سپاه او یکی پشه عاجز گماشته بر نمرود گربز اینت گردن کش کزو قوی تر نه و آنت پشه کزو ضعیف تر نه بنگر که با وی چه کرد و چون گشت سپاه دیگر لشکر ابابیل فرستاده باصحاب فیل لشکری چنان ضعیف بقومی چنان عظیم بنگر تا چون دمار از ایشان برآورد و روز ایشان بسر آورد سپاه دیگر باد عقیم فرو گشاده بر عادیان عمالقه و جبابره آن زمان ایشان را چنان کرد که کأنهم أعجاز نخل خاویة فهل تری لهم من باقیة سپاه دیگر رعب است بر دل کافران از هیبت محمد ص خاتم پیغامبران هنوز بدو نارسیده یک ماهه راه میان شان مانده و از ترس و بیم جانشان بر لب رسیده ازین جا گفت مصطفی ص نصرت بالرعب مسیرة شهر ...

... گفت صوت جبرییل مصطفی ص گفت دیدی که عبد الله زبعری با تو نرم نرم گفت که بیار محمد را تا با حق خود رسی ثقفی گفت اشهد بشعری و جلدی و بشری و دمی مخلصا ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و انک محمدا عبده و رسوله

گفت اکنون که ایمان آوردی من با توام تا ترا بحق خود رسانم آن گه گفت ثقفی را که تو از پیش برو بدر سرای بو جهل که تو در من نرسی ثقفی از پیش برفت و مصطفی ص بر دیدار ابو جهل که از غرفه مینگرست یک گام از مسجد برداشت و دیگر بدر سرای بو جهل بر زمین نهاد ثقفی خواست تا گوید یا ابا الحکم مصطفی ص گفت چنین مخوان او را بآن کنیت خوان که الله او را داد که یا ابا جهل آن گه مصطفی ص او را سه بار خواند یا ابا جهل و جواب می نداد پس از سه بار جواب داد لبیک لبیک یا محمد ص و سعدیک و کرامة لک

و فرود آمد از غرفه گونه روی وی بگشته و عقل زایل شده و زبان سست گشته و بهمه اندام لرزه در افتاده گفت چه حاجت داری یا محمد گفت حق این مرد بگزار بتمامی گفت نعم یا محمد علی الراس و العین ...

... آن گه ابو جهل گفت یا محمد هیچ حاجت دیگر داری گفت نعم الروضة الخضرة و العیش المقیم ان تقول لا اله الا الله و تقر بأنی رسول الله حقا

ابو جهل گفت یا محمد هر چه فرمایی از اهل و مال و فرزند فرمان بردارم اما این کلمه را طاقت ندارم که بگویم رسول ص بازگشت و گفت یا غلام رو و آن قوم را گوی که قدر ما نزد صاحب ایشان چندانست و قدر او نزدیک ما چونست ثقفی رفت و قصه بگفت ابن الزبعری با جماعتی برخاستند و گفتند چونست که صاحب ما بو الحکم ما را بتکذیب محمد می فرماید و بآشکارا وی را ناسزا میگوید و پنهان او را تواضع میکند و کار وی راست میدارد خیزید تا همه در دین محمد ص شویم برین عزم بیرون آمدند ولید بن مغیره را دیدند قصه با وی بگفتند ولید گفت چندان توقف کنید تا از وی بپرسیم که آنچه کرد از بهر چه کرد اگر معذور است او را معذور داریم آمدند بدر سرای بو جهل او را خواندند هم بر آن صفت ترسنده و لرزنده بیرون آمد ولید گفت این چه حال است و چه هیبت که در دل تو افتاده از محمد گفت یا عم شتاب مکن و سخن من بشنو اگر عذرم هست مرا معذور دارید محمد را دیدم که از مسجد بیرون آمد و اول گام که بر گرفت بدر سرای من بر زمین نهاد آن گه مرا به بو جهل بر خواند من خشم گرفتم سنگی عظیم نهاده بود برداشتم تا بر سر وی فرو گذارم و خلق را از وی باز رهانم چون این همت کردم دست من با سنگ در گردن بماند و خشک شد گفتم اگر آنچه محمد می گوید راست میگوید دستم گشاده شود دستم گشاده گشت و سنگ از دستم بیفتاد همچون خمیر پاره ای دیگر باره مرا به بو جهل برخواند همان همت کردم همان حال دیدم سوم بار که مرا برخواند

سنگ برگرفتم خشخشه ای شنیدم از پس خویش باز نگرستم شیری را دیدم سهمناک عظیم که آتش از هر دو چشم وی می افروخت و نیشها داشت چنان که نیش فیل و بر یکدیگر می زد و مرا گفت الویل لک اجب محمدا و اقض حاجته و الا و اله محمد قرصتک بانیابی هذه فاخرجت رأسی الی محمد و أجبته عند ذلک یا عم ان کنت معذورا فاعذرنی و ان کنت معذولا فاعذلنی فلما سمعوا ذلک قالوا بأجمعهم انت معذور اذ کان الأمر کذلک

قوله منکم من یرید الدنیا و منکم من یرید الآخرة قیمت هر کسی ارادت اوست و خواست هر کسی رهبر اوست یکی دنیا خواست یکی عقبی و یکی مولی خواست دنیا همه فرهیب و غرور خواست عقبی همه شغل است و کار مزدور و خواست مولی همه سور است و سرور ار طالب دنیا خسته پندار و غرور است ور طالب عقبی در بند حور و قصور است طالب مولی در بحر فردانیت غرقه نور است

ذو النون مصری گفت الهی اگر از دنیا مرا نصیبی است به بیگانگان دادم و اگر از عقبی مرا ذخیره ای است بمؤمنان دادم در دنیا مرا یاد تو بس و در عقبی مرا دیدار تو بس دنیا و عقبی دو متاع اند بهایی و دیدار نقدی است عطایی دلال دنیا ابلیس است سلعت خود در بازار خذلان بر من یزید داشته و آن را بر خلق می آراید یقول الله تبارک و تعالی اخبارا عنه لأزینن لهم فی الأرض بایع ابلیس و مشتری کافر و بها ترک دین و محض شرک باز مصطفی ص دلال بهشت در بازار عقبی بر من یزید عنایت داشته الله بایع و مؤمن مشتری و بها کلمه لا اله الا الله

قال النبی ص ثمن الجنة لا اله الا الله ...

میبدی
 
۲۵۸۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۰ - النوبة الثالثة

 

... پرده بردار تا فرود آرند

هودج کبریا بصفه بار

لقد سمع الله قول الذین قالوا کریما خدایی که شنواست و در شنوایی بی همتا شنونده آوازها و رسنده بشنوایی خود برازها و پاسخ کننده نیازها با موسی و هارون ع گفت لا تخافا إننی معکما أسمع و أری میگوید بر فرعون شوید و از وی مترسید که من بیاری و نگهداشت با شماام می شنوم و می بینم و عایشه صدیقه در قصه مجادلة گفت الحمد لله الذی وسع سمعه الاصوات ...

... قالوا إن الله فقیر و نحن أغنیاء این سخن شبه شکوی دارد با دوست می راند که دشمن چه میگوید تا دوست بنازد و باشد که دشمن از آن باز گردد

و عجب آنست که نعمت هم چنان به ادرار بدشمن می رساند و بآن ناسزا که می شنود نعمت وانستاند سبحانه ما ارأفه بخلقه و در بعضی اخبار است ما احد اصبر علی اذی یسمعه من الله یدعون له ولدا و هو یرزقهم و یعافیهم از روی اشارت میگوید شما که بندگان و رهیگان اید از خصمان خویش در گذارید و تا توانید عفو کنید و نعمت و رفق خویش از دوست و دشمن باز مگیرید و خلق نیکو با دوست و دشمن آشنا و بیگانه کار فرمایید و به قال النبی ص ان الله عز و جل اوحی الی ابراهیم ع انک خلیلی حسن خلقک و لو مع الکفار تدخل مداخل الأبرار فان کلمتی سبقت لمن حسن خلقه ان اظله تحت عرشی و اسکنه حظیرة قدسی و ادنیه من جواری

میبدی
 
۲۵۸۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۱ - النوبة الثانیة

 

... مصطفی ص از اینجا گفت تحفه المؤمن الموت

و جماعتی بزرگان سلف آرزوی مرگ کرده اند چنان که حذیفه رض بوقت مرگ گفت دوست آمد و بر وقت حاجت آمد و گفت بار خدایا اگر دانی که درویشی دوستتر دارم از توانگری و بیماری دوستتر دارم از تندرستی و مرگ دوستتر دارم از زندگانی مرگ بر من آسان کن تا بدیدار تو بر آسایم فمن زحزح عن النار و أدخل الجنة فقد فاز یعنی ظفر بالخیر و نجا من الشر قال رسول الله ص من سره ان یزحزح عن النار و ان یدخل الجنة فلیأته منیته و هو یشهد أن لا اله الا الله و أن محمدا رسول الله و یأت الی الناس ما یحب ان یؤتی الیه و قال ص موضغ سوط فی الجنة خیر من الدنیا و ما فیها فاقرءوا ان شیتم فمن زحزح عن النار و أدخل

الجنة فقد فاز و ما الحیاة الدنیا إلا متاع الغرور لأنه یغر الانسان بما یمنیه من طول البقاء و هو ینقطع عن قریب می گوید نیست زندگانی درین دنیای فانی الا متاع الغرور که مردم فرهیب میدهد یعنی امل دراز در پیش می نهد تا اومید در عمر دراز می بندد و آن گه ناگاه مرگ در رسد و امید بریده گردد مصطفی ص گفت امل کوتاه کنید و مرگ پیوسته در پیش چشم خویش دارید و از خدا شرم دارید چنان که حق و سزای ویست و گفت نترسم بر شما از هیچیز چنان که از دو خصلت ترسم یکی بر هوای خویش ایستادن و دوم امید عمر دراز در پیش داشتن بآن خدای که جانم درید اوست که هرگز چشم خویش بر هم نزده ام که نپنداشتم پیش از آن که از هم بر گیرم برید مرگ در آید که چشم از هم بر نگرفتم که نپنداشتم پیش از آنکه بر هم نهم مرگ در رسد عبد الله مسعود گفت رسول خدا ص خطی مربع بر کشید و آن گه در میان آن مربع خطی راست و از هر دو جانب آن خطهای خرد بر کشید پس بیرون مربع خطی دیگر کشید گفت آن خط راست در درون مربع آدمی است و آن مربع أجل وی گرد وی در آمده که از آن راه ببیرون نه و آن خطهای خرد از هر دو جانب آفات و عاهاتست و انواع بلیات براه وی در آمده ناچار آن همه بوی رسد یا بعضی رسد تا آن گه که سر ببالین مرگ باز نهد و آن خط که بیرون مربع کشید خود امل دراز است که فرا پیش گرفته و دل در زندگانی بسته همیشه اندیشه کاری کند که در علم خداوند سبحانه چنانست که آن کار پس از أجل وی خواهد بود ...

میبدی
 
۲۵۸۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۱ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی کل نفس ذایقة الموت ای خداوندی که بندگانت همه فانی اند و تو باقی ای خداوندی که رهیگانت همه برسیدنی اند و تو بودنی بودی تو و کس نبود بمانی تو و کس نماند همه مقهوراند و تو قهار همه مأموراند و تو جبار همه مصنوع اند تو کردگار همه مردنی اند و تو زنده پاینده همه رفتنی اند و تو خداوندی گمارنده و با همه تاونده

ای قوم ازین سرای حوادث گذر کنید

خیزید و سوی عالم علوی سفر کنید

معاشر المسلمین این سرای فانی منزل گاه است و گذرگاه نگرید تا دل در آن نبندید و آرام گاه نسازید برید مرگ را بجان و دل استقبال کنید و حیات آن جهانی و نعیم جاودانی طلب کنید و ما هذه الحیاة الدنیا إلا لهو و لعب و إن الدار الآخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون تو امروز بچشم بیداری در کار و حال خود ننگری و ساز رفتن بدست نیاری تا آن ساعت که آب حسرت و دریغ گرد دیدت در آید و غبار مرگ بر عذار مشکینت نشیند و آن روی ارغوانی زعفرانی شود

سر زلف عروسان را چو برگ نسترن یابی ...

... مسکین آدمی که همیشه خویشتن را نظارگی دیده است پندارد که همیشه همچنین خواهد بود که نظاره مرگ دیگران می کند و خود نمیرد مصطفی ص از اینجا گفت کأن الموت علی غیرنا کتب و کأن الحق فیها علی غیرنا وجب و کأن الذین نشیع من الأموات سفر عما قلیل الینا راجعون نبویهم أجداثهم و نأکل تراثهم کأنا مخلدون بعدهم

اگر خود را می دریابی و تدبیر کار خویش میکنی راهت آنست که در احوال گذشتگان و سیرت رفتگان ازین جهانیان و جهان داران که بودند اندیشه کنی و امروز در سرانجام کار ایشان نگری آنان که کبر پلنگان داشتند آن یکی قصر قیصری میساخت و آن دیگری ملک سلیمان می جست و آن ظالمی از جگر یتیمان کباب می کرد و آن دیگری که از خون مفلسان شراب می خورد گلی بودند در شورستان دنیا شکفته ناگاه زمهریر مرگ از مهب برآمد و عارض رخشان ایشان را تاریک گردانید پس از آنکه چون گل بشکفتند از بار بریختند و در گل بخفتند

سر الب ارسلان دیدی ز رفعت رفته بر گردون ...

... و خبر درست است از ابن عمر گفت رسول خدا ص خواست که کسی را به یمن فرستد گفت یا معشر المهاجرین و الانصار ایکم ینتدب الی الیمن

ابو بکر صدیق برخاست گفت أنا یا رسول الله رسول خداوندی اجابت نکرد دیگر باره همان سخن گفت عمر برخاست هم اجابت نیافت سدیگر بار باز گفت آن سخن معاذ جبل برخاست تا رسول ص گفت انت لها یا معاذ و هی لک آن گه عمامه خویش بخواست و بر سر وی نهاد و فرا راه کرد رسول و جماعتی از مهاجر و انصار بتشییع با وی بیرون شدند معاذ راکب بود و رسول ص پیاده میرفت و معاذ را وصیت میکرد معاذ گفت یا رسول الله چون است اینکه تو پیاده روی و من سوار باشم

فقال یا معاذ انما أحتسب خطایای هذه فی سبیل اللهآن گه او را وصیت کرد بتقوی و صدق و اداء امانت و ترک خیانت و امر معروف و نهی منکر و مراعات همسایه و یتیم و بیوه زن و مجالست فقرا و نواخت ضعفا و امثال این سخنان فراوان برگفت و نصیحت کرد آن گه گفت یا معاذ چنان دان که تا بروز رستاخیز ما بر هم نرسیم و یکدیگر را نه بینیم این بگفت آن گه وداع کرد و بازگشت ...

... معاذ گفت یا عمار اگر محمد ص از میان رفت پس کارساز و غمگسار ضعیفان و یتیمان و بیوه زنان کیست یا عمار بحق محمد ص که بگوی اصحاب محمد ص را چون گذاشتی و چون اند پس از وی عمار جواب میدهد ترکتهم کأنهم لا راعی لها یا عمار بحق محمد ص که بگوی تا مدینه را بی وی بر چه صفت بگذاشتی

عمار جواب داد ترکتها و هی اضیق علی اهلها من الخاتم چون بنزدیکی مدینه رسیدند پیر زنی را دیدند با چند سر گوسپند که بچرا داشت و آن گریستن معاذ دید و ذکر محمد ص که بسیار میکرد پیر زن گفت یا عبد الله اما محمدا فلم اره و لکن رأیت ابنته فاطمة ع تبکی و تقول یا ابتاه الی جبرییل تنعاه انقطعت عنا اخبار السماء یا ابتاه لا ینزل الوحی الینا من عند الله ابدا و رأیت علیا یبکی و یقول یا رسول الله و رأیت الحسن و الحسین ع یبکیان و یقولان و اجداه و اجداه

معاذ هم چنان میرفت بمیانه شب در مدینه شد بدر حجره عایشه و در میزد ...

میبدی
 
۲۵۸۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۲ - النوبة الثانیة

 

... دیگر مفسران بر آنند که این ذکر زبان است و صفت ایشان است که پیوسته بر مداومت خدای را یاد کنند که آدمی ازین سه حال خالی نیست یا بر پای است یا نشسته یا خفته یعنی بهمه حال و همه وقت ذاکر است و ذکر فراوان کلید سعادت بندگان است و سبب پیروزی جاودان کما قال الله عز و جل و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون

و عن معاذ بن جبل قال قال رسول الله ص اکثروا من ذکر الله علی کل حال فانه لیس من عمل احب الی الله و لا أنجی للعبد من کل سییة فی الدنیا و الآخرة من ذکر الله قالوا و لا القتال فی سبیل الله فقال لولا ذکر الله لم یؤمر بالقتال فی سبیل الله و لو اجتمع الناس علی ما امروا من ذکر الله ما کتب الله القتال علی الناس و ذکر الله لا یمنعکم من القتال بل هو عون لکم علی ذلک فقولوا لا اله الا الله فقولوا الله اکبر و قولوا سبحان الله و قولوا الحمد لله و قولوا تبارک الله و انهن خمس لا یعدلهن شی ء و قال طوبی لاقوام یحسبهم الناس مجانین لکثرة ذکر الله و قال من عجز منکم عن اللیل ان یکابده و بخل بالمال أن ینفقه و جبن عن العدو أن یجاهده فلیکثر ذکر الله و قال الغفلة فی ثلاث الغفلة عن ذکر الله و الغفلة فیما بین طلوع الفجر الی طلوع الشمس و الغفلة عن أن یغفل الرجل حتی یرکبه الدین و قال من صلی الغداة ثم قعد یذکر الله حتی تطلع الشمس جعل الله بینه و بین النار سترا و قال یقول الله عز و جل یا ابن آدم اذکرنی بعد صلاة الفجر ساعة و بعد صلاة العصر ساعة اکفک ما بین ذلک

و یتفکرون فی خلق السماوات و الأرض مقداد اسود گفت در پیش بو هریره شدم شنیدم از وی که رسول خدا ص گفت تفکر ساعة خیر من عبادة سنة ...

... و توفنا مع الأبرار و هم الأنبیاء و الأولیاء یعنی توفنا فی جملتهم حتی تحشرنا معهم و فی زمرتهم

ربنا و آتنا ما وعدتنا علی رسلک ای علی السنتهم من النصر لنا و الخذلان بعدونا میگوید بار خدایا آنچه ما را وعده دادی بر زبان پیغامبران که مؤمنانرا نصرت دهم و کافران را مقهور و مخذول کنم و قرآن بدان ناطق که إنا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیاة الدنیا جایی دیگر گفت کان حقا علینا نصر المؤمنین

خداوندا این وعده نصرت که ما را دادی منجز کن و اعلاء کلمه حق را اعداء دین مقهور و مخذول کن ...

... ثم مأواهم جهنم و بیس المهاد ای بیس المستقر الذی یمهدون الیه

لکن الذین اتقوا ربهم الآیة لکن کلمتی است در موضع استثناء در آن موضع است که پارسی گوید باری

لهم جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها نزلا من عند الله نزل نامی است پیشین چیزی که در منزل نازل را حاضر کنند ...

... أولیک لهم أجرهم عند ربهم إن الله سریع الحساب فیه ثلاثة اقوال احدها اذا حاسب حاسب حسابا یسیرا و الثانی سریع الخبر یجازی بحساب العمل و الثالث حافظ اعمال العباد لا یدخل علیه فی ذلک ما یدخل علی المحاسب من التذکیر و الغلط جل الله عن ذلک

یا أیها الذین آمنوا اصبروا این صبر است بر گزاردن احکام شرع و فرمانهای حق و بر مقاسات انواع بلا که باراده و تقدیر حق ببنده رسد و حقیقت آن ترک شکوی است و صدق رضا و قبول قضا بجان و دل و منه

قوله ص حکایة عن الله عز و جل من لم یصبر علی بلایی و لم یشکر نعمایی و لم یرض بقضایی فلیطلب ربا سوای ...

میبدی
 
۲۵۹۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۲ - النوبة الثالثة

 

... ربنا إنک من تدخل النار فقد أخزیته الآیة خداوندا شرمسار و رسوا کردی کسی را کش بآتش عقوبت بسوختی و ازین صعب تر کار آن کس کش براندی و گفتی أولیک الذین لم یرد الله أن یطهر قلوبهم

ربنا إننا سمعنا منادیا الآیة خداوندا منادی سنت بر سر وادی شریعت ما را خواند که و أنیبوا إلی ربکم خداوندا بجان و دل شنیدیم آن منادی در آن وادی و بازگشتیم و گردن نهادیم چه بود که یک بار خود خوانی و این دل مرده زنده کنی که خود گفتی دعاکم لما یحییکم

گر کافرم ای دوست مسلمانم کن ...

... گر در خور آن نیم که رویت بینم

باری بسر کوی تو قربانم کن

ربنا فاغفر لنا ذنوبنا الآیة خداوندا عیب پوش بندگانی و عذر نیوش معیوبانی و دستگیر درماندگانی خداوندا منتظر است این درویش دل ریش نیوشان بهفت اندام از پس و پیش تا کی آواز آید که بیامرزیدیم مندیش ربنا و آتنا ما وعدتنا علی رسلک الآیة خداوندا وعده ای که خود دادی بسر آر و درختی که خود نشاندی ببر آر چراغی که خود افروختی روشن دار مهری که بفضل خود دادی آفت ما از آن باز دار خداوندا شاد بدانیم که تو بودی و ما نبودیم کار تو درگرفتی و ما نگرفتیم قیمت خود نهادی رسول خود فرستادی ...

... من جان بدهم ز دست و جانان ندهم

اکنون باری بنقد دردی دارم

کان درد بصد هزار درمان ندهم ...

میبدی
 
۲۵۹۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱ - النوبة الثانیة

 

... امیر المؤمنین علی ع گفت چون آیت تسمیت فرو آمد کوه های همه عالم آواز برآوردند بتسبیح چنان که آواز آن بگوش ما میرسید و کافران نیز بشنیدند گفتند جادویی محمد بغایتی رسید که در کوه نیز اثر کرد مصطفی ص گفت هیچ مؤمن نخواند این آیت مگر که کوه های عالم با وی بتسبیح درآید و خدای را بپاکی و بی عیبی بستاید و ثنا گوید لکن او نشنود

و در آثار بیارند که اهل هفت آسمان و کروبیان و مقربان درگاه عزت پیوسته این آیت خوانند و اول کسی که در زمین بوی فرو آمد آدم ع بود فقال آدم قد أمن ذریتی العذاب ما داموا علی قراءتها پس از آدم ع بآسمان باز بردند تا بروزگار ابراهیم خلیل ع آن گه بخلیل فرو آمد و ببرکت آن آتش نمرود بر خلیل خوش گشت و بر دشمن خویش ظفر یافت پس بآسمان باز بردند و به موسی کلیم فرو آمد در آن صحف که الله تعالی بوی داد و موسی ع به برکت این آیت فرعون و هامان و لشکر وی را مقهور کرد و نصرت و ظفر دید و کار وی راست شد پس از موسی ع با آسمان بردند تا به سلیمان پیغامبر ع فرو آمد و ملوک زمین منقاد سلیمان شدند و سر بر خط وی نهادند و رب العالمین فرمود سلیمان را که در اسباط بنی اسراییل این ندا کن الا من احب منکم ان یسمع امان الله عز و جل فلیحضر الی سلیمان فی محراب داود کس از ایشان بنماند از احبار و زهاد و عباد و عامه ایشان که نه همه حاضر شدند و سلیمان ع بمنبر ابراهیم ع بر شد و این آیت امان بر ایشان خواند یعنی بسم الله الرحمن الرحیم ایشان همه بشنیدند و شادی کردند و طرب نمودند و باتفاق گفتند نشهد أنک لرسول الله حقا حقا پس از سلیمان ع بآسمان بردند تا به مسیح ع فرو آمد عیسی بن مریم ع و الله تعالی منت بر وی نهاد و گفت یا ابن العذرا أ تدری ای آیة انزلت علیک انزلت علیک آیة الامان و هی قوله بسم الله الرحمن الرحیم فاکثر من تلاوتها عند قیامک و قعودک و مضجعک و مجییک و ذهابک و صعودک و هبوطک فانه من وافی یوم القیامة و فی صحیفته منها ثمانی مایة مرة و کان مؤمنا بی أعتقته من النار و ادخلته الجنة فلتکن فی افتتاح قراءتک و صلوتک فانه من جعلها فی افتتاح قراءته و صلوته اذا مات علی ذلک لم یرعه منکر و نکیر و اهون علیه سکرات الموت و ضغطة القبر و کان رحمتی علیه و افسح له فی قبره و أنور له مد بصره و أخرجه من قبره ابیض الجسم و انور الوجه و احاسبه حسابا یسیرا و أثقل میزانه و اعطیه النور التام علی الصراط حتی یدخل به الجنة

قال عیسی ع یا رب هذا لی خاصة قال لک و لمن اتبعک و قال بقولک و هو لأحمد و أمته من بعدک قال فلما انقرض الحواریون و من اتبعهم و جاء الآخرون فضلوا و اضلوا و بدلوا و استبدلوا بالدین دینا رفعت عندها آیة الأمان من صدور النصاری و بقیت فی صدور مسلمی اهل الانجیل مثل بحیرا و أمثاله حتی بعث الله عز و جل النبی محمدا ص فأنزلت علیه و کان نزولها علیه فتحا کبیرا عظیما قال و حلف رب العزة بعزته لا یسمی مؤمن علی شی ء الا بارکت علیه و لا یقرءوها مؤمن الا قالت الجنة لبیک و سعدیک اللهم ادخل عبدک هذا فی ببسم الله الرحمن الرحیم و اذا دعت الجنة لعبد فقد استوجب له دخولها

قال ص و ان امتی یأتون یوم القیامة و هم یقولون بسم الله الرحمن الرحیم فتثقل حسناتهم فی المیزان فتقول الأمم ما ارجح موازین امة محمد ص فیقول الأنبیاء لهم لأن مبتدأ کلامهم بسم الله الرحمن الرحیم ...

... با تو از قرآن چیزی هست یعنی از آن هیچ میدانی گفت نعم آری دانم رسول ص گفت زوجتکها بما معک من القرآن او را بزنی بتو دادم بآنچه از قرآن میدانی یعنی که تا او را درآموزی رسول خدا کاوین وی تعلیم قرآن کرد این خبر دلیل است که کاوین اگر چه اندک بود در عقد نکاح رواست که اگر روا نبودی رسول نگفتی و لا خاتم من حدید و نیز دلیل است که بر تعلیم قرآن مزد ستدن و معلم را بمزد گرفتن رواست

و آنجا که گفت و آتیتم إحداهن قنطارا دلیل است که اگر کاوین بسیار بود هم رواست اما اگر در عقد نکاح کاوین مسمی نکند عقد درست باشد اما بدخول مهر المثل واجب شود و اعتبار مهر المثل بزنان عصبات است نه بمادر خویش

و روی عن النبی ص قال من أدان دینا و هو مجمع ان لا یؤدیه لقی الله عز و جل سارقا و من اصدق امرأة صداقا و هو مجمع ان لا یوفیها ذلک لقی الله عز و جل زانیا ...

... فإن طبن لکم عن شی ء منه نفسا نفس اینجا دلست و نفسا منصوبست بر قطع و معناه ان طابت نفوسهن لکم عن شی ء من الصداق فوهبن لکم فکلوه ای فخذوه و اقبلوه هنییا لا اثم فیه مرییا لا داء فیه هنییا فی الدنیا لا یقضی به علیکم سلطان مرییا فی الآخرة لا یؤاخذکم الله به هنی ء و مری ء دو نام است طعامی را که منهضم بود عاقبت آن پسندیده بی غایلة و مری ء تابع هنی ء است مری ء نگویند مگر با هنی ء و هنی ء گویند بی مری ء یقال هنأت الطعام اهنیه و هنأنی الطعام یهنأنی و یهنینی هناء و هنأنی و مرأنی یمرأنی و الهنأ ایضا العطیة و الهانی ء المعطی هنأته اهنأه و اهنیه هنأ ای اعطیته و هنأت البعیر اهنأه و اهنیه هنأ اذا مسحته بالهناء و هو ضرب من القطران و الهنأ النصرة هنأته ای نصرته و استهنأته ای استنصرته

و قال علی بن ابی طالب ع اذا اشتکی احدکم شییا فلیسأل امرأته ثلاثة دراهم من صداقها و یشتر به عسلا و لیشربه بماء السماء فیجمع الله له الهنی ء و المری ء و الشفاء و الماء المبارک

و گفته اند که این آیت دلیلست که طعام جوانمردان و سخاوتیان گوارنده و سودمند بود و خورنده را نوش که می گوید ایشان چون طعام نهند بخوشدلی و طیب نفس نهند پس خورنده را هنییا مرییا گفت و طعام بخیلان بخلاف این بود ناگوار و ناسازگار که ایشان آنچه دهند بتکلف دهند نه بطیب نفس پس آن درد باشد نه درمان مصطفی ص از اینجا گفت طعام السخی دواء و طعام البخیل داء ...

... و روی الا صاحبة القسط و السراج القسط الاناء معناه الا المرأة التی تقوم علی رأس زوجها بالاناء من الماء و السراج توضیه

و انس مالک گفت زنی پیش مصطفی ص آمد گفت یا رسول الله مادر و پدرم فدای تو باد یک بار خیری بگوی مر این زنان را که ایشان را سفها نام کردی

رسول خدا گفت الله تعالی شما را سفها خواند در کتاب خویش آن زن گفت ما را ناقصات خواندی رسول گفت نقصان شما آن بس که در هر ماهی پنج روز کم یا بیش نماز نکنید آن گه رسول ص دل خوشی ایشان را گفت شما را از نواخت و کرامت حق آن نه بس است که چون بفرزند بارور شید مزد شما همچون مزد غازی بود در راه حق و چون بار فرو نهید ثواب شما چندان بود که ثواب شهیدان و چون کودک را شیر دهید هم چنان بود که از فرزندان اسماعیل گردنی آزاد کنید آن گه گفت این ثواب عظیم مر آن زنان راست که مؤمنات باشند با شکستگی و فروتنی و تواضع و در بلاها و رنجها شکیبا و شوهران را سپاس دارنده و خدمت کننده

قومی گفتند سفها درین آیت یتیمان و معتوهان اند که بر مال ایشان قیم گماشته اند و آنچه اضافت مال با اولیاء کرد با آنکه مال آن سفها است دو معنی را کرد یکی آنکه جنس مال اضافت با ایشان کرد و جنس مال آن همه آدمیان است که قوام ایشان بدانست و معیشت ایشان در آنست هم چنان که جای دیگر گفت لقد جاءکم رسول من أنفسکم ای من جنس الآدمیین دیگر معنی آنست که اولیاء قیمان و مربیان سفهاءاند و اموال سفهاء از روی ظاهر در دست و تصرف ایشانست که اولیاءاند ازین جهت اضافت آن با ایشان کرد جعل الله لکم قیاما این یا بدل واو است یعنی قواما میگوید آن مال که قوام شماست یعنی که بآن بپایید و بآن می توانید بودن مدنی و شامی قیما خوانند بی الف و قیم و قیام اینجا بمعنی هر دو یکی است و گفته اند قیم جمع قیمتست و بدین معنی یا هم بدل واوست لأن القیمة اصلها الواو یقال لها القیمة لأنها تقوم مقام الشی ء و تقول قومت الشی ء تقویما و حکی ابو الحسن الاخفش فیه قوما بالواو علی الاصل و معنی آنست که آن مال که خدای شما را آن قیمتهای همه چیز کرد و بجای ایستید همه چیز را ...

میبدی
 
۲۵۹۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۳ - النوبة الثانیة

 

... بعضی مفسران گفتند این آیت علی الخصوص در شأن سعد بن الربیع فرو آمد که روز احد کشته شد زن وی آمد بر مصطفی ص و گفت یا رسول الله من زن سعد بن الربیع ام که روز احد در معرکه با تو بود و شهید گشت و اینک دو دختر بمن بگذاشت اگر ایشان را مال نباشد کس ایشان را بزنی نخواهد و من درمانم و آن مال پدر ایشان چندان که بود برادر وی که عم این دختر کان است بر گرفت

رسول خدا گفت آن زن را که انتظار کن و گوش دار که الله تعالی در کار شما آیت فرستد و حکم کند آن زن رفت و دیگر بار باز آمد و میگریست تا درین بودند

جبرییل آمد و آیت آورد یوصیکم الله فی أولادکم رسول خدا آن عم ایشان را بر خواند و گفت از آن مال که بر گرفتی دو سیک دختران سعد راست و هشت یک زن وی را و باقی که بماند ترا و اول میراث که در اسلام قسمت کردند این بود ...

... تلک حدود الله الآیة این تعیین سهام و قطع انصبا و اندازها است از خدای عز و جل آن گه وعده دار ایشان را که فرمان خدا و رسول بجای آرند و از اندازهای وی درنگذرند ببهشت باقی و ناز نعیم جاودانی

گفت و من یطع الله و رسوله یدخله جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها و ذلک الفوز العظیم یدخله بیا و ندخله بنون هر دو خوانده اند بنون در هر دو آیت قراءت مدنی و شامی است علی خطاب الملوک و این اخبار بنون مع تقدم ذکر الله همچنانست که جای دیگر گفت بل الله مولاکم و هو خیر الناصرین سنلقی باقی قرا در هر دو آیت بیا خوانند بلفظ غیبت زیرا که ذکر الله متقدم است و المعنی یدخله الله میگوید در آریم ایشان را در آن بهشتها با ناز و نعیم و فوز عظیم که هر بهشتی را در ده انگشت انگشتری بود نقش نگین آن انگشتریها یکی آنست که سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین دوم ادخلوها بسلام ذلک یوم الخلود سیوم أورثتموها بما کنتم تعملون چهارم رفعت عنکم الهموم و الأحزان پنجم البسناکم الحلل و الحلی ششم زوجناکم الحور العین هفتم لکم فیها ما تشتهیه الأنفس و تلذ الأعین هشتم رافقتم النبیین و الصدیقین نهم صرتم شبانا لا تهرمون دهم سکنتم فی جواری لا یوذی الجیران این سرانجام ایشانست که خدا و رسول را طاعت دارند و اندازهای شرع بجای آرند

و سرانجام ایشان که نافرمان آیند و از اندازها گذارند آنست که بسخط و نقمت حق رسند چنان که گفت جل جلاله و من یعص الله و رسوله و یتعد حدوده یدخله نارا خالدا فیها و له عذاب مهین عذاب مهین عذاب خوار کننده است و آن خواری نومیدی است در میان سلاسل و انکال و زقوم و غسلین چنان بمانند که یکبارگی نومید شوند نعوذ بالله من سوء القضاء و درک الشقاء

میبدی
 
۲۵۹۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۳ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی إن الذین یأکلون أموال الیتامی ظلما الآیة جلیل و جبار خداوند بزرگوار رهی دار نام دار کریم بردبار وفادار عظیم که هر کس را خداوند است و هر چیز را پیش برند است و ضعیفان را دستگیر و مهر پیوند است درین آیت ضعیفان را مینوازد و یتیمان را مهر مینماید و آن ظالمان که از جگر یتیمان کباب میکنند وز خون مفلسان شراب میخورند ایشان را بیم میدهد و بعقوبت خوفشان میترساند و درماندگان را نیابت میدارد و با ظالمان از بهر ایشان خصمی میکند از آنکه یار ضعیفانست و فریادرس نومیدانست و مجیب دعاء مضطرانستو نیوشنده آواز لهیفانست دوست دارد بنده ای را که از سرشکستگی و عجز و مفلس نفسی سرد برآرد و اشکی گرم فروبارد و دو دست تهی بوی بردارد و عذری باز خواهد

در آثار بیارند که مردی میگفت یا رب یا رب انت کتبت و أنت قدرت و أنت قضیت بار خدایا که هر چه بود و هست و خواهد بود همه تو میخواهی و تو میرانی و بر خلق تو مینویسی از تقدیر تو بار خدایا بیرون نیست و بی قضاء تو هیچ نیست

گفتا بسر وی ندا آمد که هذا التوحید فأین العبودیة آنچه گفتی عین توحید است و سزای خدایی ماست نشان بندگی خویش بیار تا چیست فقال الرجل یا رب یا رب انا عصیت انا اذنبت انا سألت بار خدایا از من آن آید که از من سزد بار خدایا بد عهد و بیوفاء و جفاکار و هر چه بتر هستیم

قصه چکنم حیلت و رنگیم همه ...

... با قسمت قسام بجنگیم همه

إن الذین یأکلون أموال الیتامی ظلما صعب است مال یتیمان خوردن و درخواسته ایشان طمع بیهوده کردن آورده اند از آن اعجوبه مملکت عیسی پاک ع که وقتی بگورستانی بگذشت گفت بار خدایا یکی را ازین بندگان خود زنده کن در حال پاره خاک فروشد و شخصی بلند بالا ازین خاک بر آمد و بایستاد عیسی ع ازو بسهمید گفت ایها الفتی من انت قال انا ابن تغلب قال متی مت قال الفین و سبعمایة عام چند است تا بدین خاک فرو رفتی گفت دو هزار و هفتصد سال گفت بگو تا مرگ را چگونه یافتی گفت از آن وقت باز که باین خاک فرو رفته ام تا اکنون هنوز تلخی مرگ با منست گفت بگو تا خدا با تو چه کرد گفت یا روح الله از دو هزار و هفتصد سال باز هنوز در مطالبت حساب نیم دانک سیم ام که یتیمی را در گردن من بوده است و هنوز ازین مطالبت فارغ نگشته ام این بگفت و بخاک فروشد

یوصیکم الله فی أولادکم للذکر مثل حظ الأنثیین رب العالمین استحقاق ورثه در میراث از دو روی پدید کرد و فرمود یکی از روی فرض و دیگر از روی تعصیب و استحقاق از جهت تعصیب قوی تر است از آنکه از جهت فرض نه بینی که غایت میراث عصبه استغراق مال است بکلیت و غایت فرض تا دو سه یک بیش نیست ...

... لا یسیل عما یفعل و هم یسیلون

آباؤکم و أبناؤکم لا تدرون أیهم أقرب لکم نفعا فریضة من الله این چنانست که کسی دو برادر دارد هر دو مشفق و مهربان هر دو او را بکار آمده و هر دو بکاری برخاسته و هر دو او را شایسته خواهد تا ایشان را بستاید و آزادی کند گوید خود ندانم که از ایشان کدام یکی بهتر و کدام مهربان تر است یعنی که هر دو بغایت اشفاق و مهربانی رسیده اند پدران و فرزندان همچنان اند اگر پدران اند بخدمت فرزندان منتفع اند و اگر فرزندان اند بحرمت پدران منتفع اند اگر پدران اند در بدایت عمر تو در ضعف طفولیت ترا بکار آیند و گر فرزندان اند در نهایت عمر تو در ضعف پیری ترا بکار آیند این خود نفع این جهانی است و نفع آن جهانی آنست که مصطفی ص گفت مردی را در بهشت بدرجات علی رسانند و هرگز خود را بآن مثابت ندانسته بود و نه عملی کرده که مستحق آن شده بود گوید بار خدایا از کجا یافتم این منزلت و این مرتبت او را گویند بدعاء ولدک لک

و هم ازین بابست ...

... رب العالمین آن درد را مرهمی بر نهاد و از پس آن مقاسات مواساتی فرمود در مال آن گذشته تا چون درد از فوت وی بود مرهم هم از مال وی بود اینست سنت خداوند جل جلاله با دوستان خویش اگر بر ایشان رنجی نهد بحکم تکلیف از پس آن رنج گنجی پدید کند بنعت تخفیف

شیخ الاسلام انصاری قدس الله روحه گفت من چه دانستم که مادر شادی رنج است و در زیر یک ناکامی هزار گنج است من چه دانستم که آرزو برید وصالست و زیر ابر جود نومیدی محالست من چه دانستم که آن مهربان چنان بردبار است که لطف و مهربانی او گنهکار را بیشمار است من چه دانستم که آن ذو الجلال چنان بنده نواز است و دوستان را برو چندین ناز است من چه دانستم که آنچه من میجویم میان روح است و عز وصال تو مرا فتوح است

اندر همه عمر من شبی وقت صبوح ...

میبدی
 
۲۵۹۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۴ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و اللاتی یأتین الفاحشة الآیة در ابتداء اسلام مرد و زن که بفعل زنا فراهم شدندی و هر دو ثیب بودندی و محصن حکم ایشان آن بود که ایشان را از یکدیگر جدا کردندی و بزندان باز داشتندی چنان که درین آیت گفت فأمسکوهن فی البیوت و اگر هر دو بکر بودندی در حال زنا حکم ایشان ایذا بود چنان که در آیت دیگر گفت فآذوهما و ایذاء آن بود که ایشان را در آن زنا می سرزنش کردند و می زجر گفتند انتهکتما حرمات الله و عصیتماه و استوجبتما عقابه پس هر دو آیت منسوخ شد آیت اول بجلد و رجم و آیت دوم بجلد و تغریب و ناسخ این بود که مصطفی ص گفت خذوا عنی قد جعل الله لهن سبیلا البکر بالبکر جلد مایة و تغریب عام و الثیب بالثیب جلد مایة و الرجم

پس در حق ثیب دیگر بار جلد منسوخ گشت و رجم ثابت شد و ناسخ این بود که مصطفی ص گفت در آن خبر معروف و أما انت یا انیس فاغد علی امرأة هذا فان اعترفت فارجمها

بعد از اعتراف رجم فرمود و جلد نفرمود ...

... چون سنگ بوی رسید بگریخت از پس وی برفتند و او را میزدند تا هلاک شد

رسول خدا گفت هلا ترکتموه لعله یتوب فیتوب الله علیه و اگر کسی اقرار دهد بزنا پس از آن اقرار خویش باز آید آن رجوع از وی مقبولست و حد از وی بیفتد و اگر زنی حامل باشد که مستوجب رجم بود تا بار ننهد او را رجم نکنند لما

روی ان امرأة من غامد من الأزد جاءت الی رسول الله ص فقالت یا رسول الله طهرنی فقال ویحک ارجعی فاستغفری الله و توبی الیه فقالت ترید ان ترددنی کما رددت ماعز بن مالک انما حبلی من الزنا فقال زنیت قالت نعم قال لها حتی تضعی ما فی بطنک قال فکفلها رجل من الانصار حتی وضعت فاتی النبی ص فقال قد وضعت الغامدیة فقال اذا لا نرجمها و ندع ولدها صغیرا لیس له من یرضعها فقام رجل من الانصار فقال الی رضاعه یا نبی الله فرجمها ...

میبدی
 
۲۵۹۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و اللاتی یأتین الفاحشة من نسایکم الآیة کردگار نهان دان خداوند مهربان و بخشاینده بر همگنان درین آیت خبر داد از رحمت و فضل خود بر بندگان و اسبال ستر خویش بر عیب ایشان تا همه خود داند فعل بد ایشان و آب رویشان نبرد نزدیک خلقان هر چند رهی شوخ تر وی جل جلاله کریم تر هر چند رهی گیرنده تر الله او را باز خواننده تر

روی فی بعض الکتب المنزلة عبدی انت العواد الی الذنوب و انا العواد الی المغفرة لتعلم أنا أنا و انت انت داود ع زبور خواندی هر گه که بآیتی رسیدی که در آن ذکر گناهکاران بودی گفتی اللهم لا تغفر للخطایین ملکا بر گنه کاران رحمت مکن و تقدیر انگشت تهدید در وی میگزید که ای داود باش تا ترا کار افتد آن گه ازین گفته استغفار کنی پس چون آن واقعه بیفتاد و آن تیر تقدیر در حلق او نشست در خاک ندم می غلطید و میگفت رب اغفر لی و تقدیر میگفت ای داود نه تو میگفتی که گنه کاران را میامرز گفت بار خدایا ندانسته بودم هنوز بکر بودم مقرع سهام قدر نگشته بودم بار خدایا از آن گفت توبه میکنم تو آن کن که سزای آنی تو احوال بندگان به دانی مطلع بر سر ایشانی عزیز و سلطانی

کریم و مهربانی

از مهربانی وی نکته ای بشنو بنگر درین آیت و تأمل کن درین حالت که شهادت چهار گواه عدول در ثبوت فاحشه معتبر کرد بر وجهی و تحقیقی که اقامت بینت بر آن صفت دشخوار صورت بندد این همه از آن کرد تا آن فاحشه بر بنده درست نشود و او را فضیحت نرسد مصطفی ص این خلق کرم از درگاه عزت گرفت و این ادب بیاموخت تا چون ماعز بن مالک بر وی آمد و اقرار داد بفاحشه رسول خدا بهانه ها فرا پیش میآورد و او را از سر آن فرا میداشت و در خبر است که اول ماعز گفت یا رسول الله طهرنی مرا پاک گردان رسول گفت برو ای ماعز استغفار و توبه کن ماعز ساعتی رفت باز آمد و همان سخن گفت رسول همان جواب داد تا سه بار برفت چهارم بار که باز آمد رسول خدا گفت ترا از چه پاک کنم ماعز گفت از زنا دیگر بار رسول ص واسر بهانه شد گفت مگر دیوانه است این مرد گفتند یا رسول الله دیوانه نیست گفت مگر خمر خورده است و مست شده یکی را گفت بنگر تا خود از وی بوی خمر آید یا نه گفتند نه

آن گه رسول گفت یا ماعز زنا کردی ماعز گفت آری رسول گفت بنگر مگر که نظری کردی یا بدست پاسیده ای یا دهن داده ای گفت نه یا رسول الله

پس دیگر بار بزنا اقرار داد پس رسول خدا بفرمود تا وی را رجم کردند آن گه یاران را گفت استغفروا لماعز بن مالک لقد تاب توبة لو قسمت بین امة لوسعتهم

با اینهمه آورده اند که بار خدای عالم آن سوخته را در سر بشنوانید که یا ماعز ندانسته بودی که ما رسول تنفیذ احکام شرع را فرستادیم و حاکم مملکت کردیم چون نزدیک وی شدی وی اندر حکم کردن و حد راندن تقصیر نکند که قلم شرع بدو داده ایم آن گه بدرگاه او شدی ترا رجم کرد چرا بدرگاه من نیامدی تا توبت تو پذیرفتمی و گناهت در گذاشتمی فانی أنا الغفور الرءوف إنما التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة الآیة توبت نشان راه است و سالار بار و کلید گنج و شفیع وصال و سر همه شادی و مایه آزادی

اول پشیمانی در دل است پس عذر بر زبان پس بریدن از بدی و بدان در خبر می آید که ره که توبه کند و رفیقان بد بنگذارد تایب نیست هر که توبه کند وطعام و شراب بنگذارد تایب نیست هر که توبه کند و جامه خواب بنگذارد و خواب از دیده بیرون نکند تایب نیست هر که توبه کند و از مال وی آنچه از قوت بسر آید انفاق نکند تایب نیست شرط توبه آنست که از همه موجودات دل بر گیرد و روی در حق آرد هر خون و گوشت که بر هفت اندام دارد بریاضت فرو گذارد ...

... بوسه بر خاک کف پای ز خود بیزار زن

نه هر که در راه شریعت توبه کرد بعفو و مغفرت رسید از روی حقیقت بصدق محبت رسید روزگاری داود پیغامبر ع میگریست و تضرع میکرد آخر او را گفتند یا داود لم تبکی و قد غفرت لک و أرضیت خصمک و قبلت توبتک چرا می گریی و ترا آمرزیدم و خصمت خشنود کردم و توبت تو قبول کردم و عذرت بپذیرفتم گفت بار خدایا میدانم لکن آن وقت خوش که داشتم در صحبت و آن نفس که مرا با تو بود در خلوت باز ده گفت یا داود هیهات ذاک ود قد مضی

فخل سبیل العین بعدک بالبکا ...

میبدی
 
۲۵۹۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۵ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا لا یحل لکم أن ترثوا النساء کرها الآیة هم نداست و هم تنبیه هم اشارتست و هم شهادت و هم حکم یا نداست ایها تنبیه است الذین اشارت است آمنوا شهادت است لا یحل لکم أن ترثوا النساء کرها حکم است و بیان حکم آنست که این زنان مستضعفان اند و در تحت قهر شما اسیرانند نگر تا ایشان را نرنجانید و از راه تلبیس و تدلیس بر ایشان حکم نکنید و قهر نرانید و آنچه شرع نپسندد از ایشان در نخواهید بلکه با ایشان بمعروف زندگانی کنید و عاشروهن بالمعروف ای بتعلیم الدین و التأدب باخلاق المسلمین راه دین و دیانت بایشان نمایید و آداب مسلمانی و شریعت ایشان را در آموزید و ایشان را از آتش بپرهیزید چنان که جای دیگر گفت قوا أنفسکم و أهلیکم نارا آداب صحبت در معاشرت با ایشان نگه دارید و رنج ایشان احتمال کنید و بار خدمت و رنج خویش بر ایشان منهید هر چند که از روی ظاهر علی الخصوص زنان را میگوید اما از روی اشارت علی العموم همه مسلمانان را میگوید

نگرید تا خویشتن را بهیچ وقت بر هیچ مسلمان حق و فضل واجب نبینید و از مهینان خویش خدمت نخواهید و بر کمینان زور نکنید و بر اهل ضعف صولت ننمایید بلکه در مراعات و مواسات ایشان بکوشید و بایشان تقرب کنید

به داود ع وحی آمد که ای داود اگر شکسته ای بینی در راه ما یا دل شده ای در کار ما نگر تا او را خدمت کنی بلقمه ای نان بشربتی آب بدو تقرب جویی و در بر آفتاب نور دلش بنشینی ای داود دل آن درویش درد زده مشرقه آفتاب نور ماست آفتاب نور جلال ما پیوسته در غرفه دل او می تابد

پیر طریقت گفت ای مسکین اگر نتوانی که باو تقرب جویی باری بدل اولیاش تقرب جوی که بر دل ایشان اطلاع کند هر که را در دل ایشان بیند وی را بدوست گیرد نبینی که مصطفی ص با ضعفاء مهاجرین بنشستی و خود را در ایشان شمردی و گفتی الحمد لله الذی جعل فی أمتی من امرت ان اصبر نفسی معهم و ذلک فی حدیث ابی سعید الخدری رض قال کنت فی عصابة فیها ضعفاء المهاجرین و ان بعضهم یستر بعضا من العری و قاری یقرأ علینا و نحن نستمع الی قراءته فجاء النبی ص حتی قام علینا فلما رآه القاری سکت فسلم فقال ما کنتم تصنعون

قلنا یا رسول الله قاری یقرأ علینا و نحن نستمع الی قراءته فقال رسول الله ص الحمد لله الذی جعل فی امتی من امرت ان اصبر نفسی معهم ثم جلس وسطنا لیعد نفسه فینا ...

میبدی
 
۲۵۹۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۶ - النوبة الاولى

 

... و الله یرید أن یتوب علیکم و خدای میخواهد که شما را با خود آرد و یرید الذین یتبعون الشهوات و ایشان که درین جهان گرد بایستهای ناپسندیده میگردند میخواهند أن تمیلوا میلا عظیما ۲۷ که شما از راه راستی بگردید بگشتنی بزرگ

یرید الله میخواهند خدای أن یخفف عنکم که بار از شما سبک کند و خلق الإنسان ضعیفا ۲۸ و آدمی را ضعیف آفریدند

یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند لا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل ...

میبدی
 
۲۵۹۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۷ - النوبة الثانیة

 

... کریم ایدر بمعنی شریف است یعنی بهشت بر دیگر جایها شرف و فضل دارد همانست که عرش را گفت رب العرش الکریم ای الشریف الفاضل و نامه سلیمان را گفت إنی ألقی إلی کتاب کریم ای شریف بشرف کاتبه و قیل شریف بالختم کما جاء فی الحدیث کرم الکتاب ختمه و در قرآن کریم بمعنی شرف و فضل فراوان است إن أکرمکم عند الله أتقاکم ای أفضلکم و اشرفکم و لقد کرمنا بنی آدم ای شرفناهم و فضلناهم أ رأیتک هذا الذی کرمت علی

ای فضلت فأما الإنسان إذا ما ابتلاه ربه فأکرمه ای فضله و کریم بمعنی صفوح است آنجا که گفت فإن ربی غنی کریم ای صفوح ما غرک بربک الکریم ای الصفوح و کریم بمعنی کثیر است آنجا که گفت لهم مغفرة و رزق کریم ای کثیر و کریم است بمعنی حسن آنجا که گفت کم أنبتنا فیها من کل زوج کریم ای حسن و قل لهما قولا کریما ای حسنا هر چند که عبارات مختلف است اما حقیقت کرم در همه بشرف و فضل باز گردد

و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم علی بعض مجاهد گفت در تفسیر این آیت که ام سلمه گفت یا رسول الله مردان را در راه خدا جهاد است و زنان را نیست تا لا جرم زنان را در میراث نیمه مردان است کاشک ما نیز مردان بودمانی تا ما را نیز مزد جهاد بودی و میراث تمام رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد که دریغ مدارید و خویشتن را این آرزو مکنید للرجال نصیب مما اکتسبوا من الجهاد و للنساء نصیب مما اکتسبن من حفظ فروجهن و طاعة ازواجهن ...

... و الذین عاقدت و عقدت هر دو خوانده اند بی الف قراءت کوفی است و بالف قراءت باقی و معاقدت و معاهدت هر دو یکسانند و ایمان جمع یمین است و قسم را بدان یمین نام کردند که آن عقدی است و عهدی که میان دو کس یا میان جماعتی میرود و آن ساعت که عهد میدهند دست در دست یکدیگر نهند و سوگند یاد کنند مفسران گفتند معنی معاقدت درین آیت آنست که در جاهلیت دو کس فراهم میشدند و میگفتند دمی دمک و حربی حربک و سلمی سلمک ترثنی و ارثک و ایشان را حلیف یکدیگر میگفتند چون اسلام پدید آمد از یکدیگر میراث میبردند بحکم این آیت که الله گفته بود فآتوهم نصیبهم و آن نصیب ایشان سدس بود روزگاری در بدو اسلام چنین بود پس این آیت منسوخ گشت و ناسخ این بود که و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض فی کتاب الله ابو روق گفت این آیت در شأن ابو بکر صدیق فرو آمد که وی سوگند یاد کرد که بر فرزند وی عبد الرحمن هیچ نفقه نکند و وی را از میراث محروم کند پس چون عبد الرحمن مسلمان شد او را فرمودند تا از مال خویش وی را نصیبی داد اینست که الله گفت فآتوهم نصیبهم

إن الله کان علی کل شی ء من اعمالکم شهیدا ان اعطیتموهم أ و لم تعطوهم الرجال قوامون علی النساء الآیة مقاتل گفت این آیت در شأن سعد بن الربیع بن عمرو الانصاری فرو آمد زن وی حبیبة بنت زید بن ابی زهیر الانصاریة نافرمانی کرد و نشوز نمود سعد لطمه ای بر وی زد حبیبه بخشم برفت بخانه پدر بار شد پدرش پیش مصطفی ص شد و شکایت کرد از سعد و گفت افرشته کریمتی فلطمها دختر گرامی خویش را فراش وی ساختم و او را بزد

رسول خدا ص گفت او را بر شوهر قصاص است حبیبه رفت تا قصاص خواهد ...

میبدی
 
۲۵۹۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۷ - النوبة الثالثة

 

... گر ز چاه جاه خواهی تا بر آیی مردوار

چنگ در زنجیر گوهر دار عنبر بار زن

بزرگان دین گفتند که مرد تا بسر این خطرگاه نرسد و این مقام فترت باز نگذارد پیر طریقت نشود و مرید گرفتن را نشاید مردی باید که هزار بار راه گم کرده بود و براه بازآمده تا کسی را از بیراهی براه بازآرد که اول راه براه باید آن گه راه باید آن کس که همه بر راه باشد راه داند اما راه براه نداند و سر زلت انبیاء و وقوع فترت ایشان اینست و الله اعلم و هو قرع باب عظیم طوبی لمن فتح علیه و هدی الیه

و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم علی بعض الآیة ابو بکر کتانی گفت من ظن انه بغیر بذل الجهود یصل فهو متمن و من ظن انه ببذل الجهود یصل فمتعن هر که پنداشت که رنج نابرده بمقصود میرسد متمنی است و العاجز من اتبع هواها و تمنی علی الله و او که پنداشت که برنج و طلب بمطلوب میرسد متعنی است ...

... و لکن نه هر کسی سزای زخم اوست و نه هر جانی شایسته غم خوردن اوست

رحمت خدا بر آن جوانمردان باد که جان خویش هدف تیر بلاء او ساخته اند و بار غم او را دل خویش محمل شناخته اند و آن گه در آن بلا و اندوه این ترنم میکنند

گر بود غم خوردنت شایسته جان رهی

این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا

آری زخم هر کسی بر اندازه ایمان او و بار هر کس بر قدر قوت او هر که را قوت تمام تر با روی گران تر اینست سر آن آیت که گفت الرجال قوامون علی النساء مردان را بر زنان افزونی داد که بار همه بر ایشانست از آنکه کمال قوت و شرف همت ایشان را است و بار بقدر قوت کشند یا بقدر همت علی قدر اهل العزم تأتی العزایم

میبدی
 
۲۶۰۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۸ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و اعبدوا الله و لا تشرکوا به شییا الآیة ابتداء آیت ذکر توحید است و توحید اصل علوم است و سر معارف و مایه دین و بناء مسلمانی و حاجز میان دشمن و دوست هر طاعت که با آن توحید نیست آن را ورجی و وزنی نیست و سرانجام آن جز تاریکی و گرفتاری نیست و هر معصیت که با آن توحید است حاصل آن جز آشنایی و روشنایی نیست توحید آنست که خدای را یکتا گویی و او را یکتا باشی یکتا گفتن توحید مسلمانان است یکتا بودن مایه توحید عارفان توحید مسلمانان دیو راند گناه شوید دل گشاید توحید عارفان علایق برد خلایق شوید و حقایق آرد توحید مسلمانان پند برگرفت در بگشاد بار داد توحید عارفان رسوم انسانیت محو کرد حجاب بشریت بسوخت تا نسیم انس دمید و یادگار ازلی رسید و دوست بدوست نگرید توحید مسلمانان آنست که گواهی دهی خدای را بیکتایی در ذات و پاکی در صفات و ازلیت در نام و در نشان خدایی که جز او خدا نه و آسمان و زمین را جز او کردگار نه و چنو در همه عالم وفادار نه خدایی که بقدر از همه بر است بذات و صفات زبر است از ازل تا ابد خداوند اکبر است هر چه در عقل محالست الله بر آن قادر بر کمالست و در قدرت بی احتیالست و در قیومیت بی گشتن حالست و در ملک آمن از زوالست و در ذات و صفات متعالست کس نه بینی از مخلوقان که نه در وی نقصان است یا از عیب نشانست و کردگار قدیم از نقصان پاک و از عیب منزه و از آفات بری نه خورنده و نه خواب گیر نه محل حوادث نه حال گرد نه نو صفت نه تغیر پذیر پیش از کی قایم پیش از کرد جاعل پیش از خلق خالق پیش از صنایع قدیر

فبذاته و صفاته و کماله

قد کان کهو الان کل اوان

شیخ الاسلام انصاری قدس الله روحه گفت توحید مسلمانان میان سه حرفست اثبات صفت بی افراط و نفی تشبیه بی تعطیل و بر ظاهر برفتن بی تخلیط حقیقت اثبات آنست که هر چه خدا گفت که از خود بر بیان است و مصطفی ص گفت که از حق بر عیان است تصدیق و تسلیم در آن پیش گیری و بر ظاهر آن میستی و آن را مثل نزنی و از ضیغت بنگردانی و بخیال گرد آن نگردی که الله در علم آید در خیال نیاید و از تفکر در چگونگی آن بپرهیزی و تکلف و تأویل در آن نجویی و از گفتن و شنیدن آن نپیچی و بحقیقت دانی که معلوم از صفات الله خلق را نام آنست و ادراک بآن قبول آنست و شرط در آن تسلیم آنست و تفسیر آن یاد کردن آنست ذات الله بقدر الله دان نه بمعقول خلق صفات او بسزاء او دان نه بفکرت خلق توان او بقدر او دان نه بحیلت خلق او هستی است یکتا از اوهام جدا وز تکییف بر تا هر چه خواهد کند نه بحاجت که وی را به هیچ چیز حاجت نیست بلکه بخواست راست کند و علم پاک و حکمت سابق و قدرت نافذ سخن وی حق و وعده وی راست و رسول وی امین و سخن وی بحقیقت موجود در زمین باو پیوسته دایم و حجت وی بآن قایم قضاء او مبرم و امر و نهی وی محکم ألا له الخلق و الأمر تبارک الله رب العالمین اینست توحید سمعی و شناخت خبری باین توحید ببهشت رسند وز دوزخ برهند وز خشم حق آزاد شوند و ضد این توحید شرک مهین است هر که ازین توحید سمعی باز ماند در شرک مهین بماند وز مغفرت الله درماند اما توحید دیگر توحید عارفان است و حلیت صدیقان

سخن درین توحید نه کار آب و گل است و نه جای زبان و دل است موحد ایدر بزبان چه گوید که حالش خود زبان است عبارت چون کند از آن توحید که عبارت از آن عین بهتان است این توحید نه از خلق است که آن از حق نشان است از آنست که رستاخیز دل و غارت جان است

ما وحد الواحد من واحد ...

... و نعت من ینعته لاحد

پیر طریقت گفت الهی عارف ترا بنور تو میداند از شعاع وجود عبارت نمیتواند موحد ترا بنور قرب میشناسد در آتش مهر میسوزد از ناز باز نمیپردازد

خداوندا یافت ترا دریافت میجوید از غرقی در حیرت طلب از یافت باز نمیداند ...

... اما حق همسایه سرای آنست که مراعات وی بنگذاری و بمواسات خویش هر وقت او را از خود شاکر و آسوده داری و حق همسایه نفس آنست که او را بطاعت خویش شاد داری و از معاصی خویش او را رنجور نکنی تا چون از تو بر گردد خشنود و شاکر بر گردد و حق همسایه دل آنست که معرفت خویش از شوایب بدعت و آلایش فتنه و حیرت پاک داری و بلباس سنت و پیرایه حکمت آراسته کنی و حق همسایه جان آنست که اخلاق را تهذیب کنی و اطراف را ادب کنی و خاطر پر از حرمت داری و قدم از دو گیتی برگرفته و از خود باز رسته و حق را یکتا شده

در اخبار بیارند که الله گفت یا محمد کن بی کما لم تکن فأکون لک کما لم ازل

تا با خودی از چه همنشینی با من ...

میبدی
 
 
۱
۱۲۸
۱۲۹
۱۳۰
۱۳۱
۱۳۲
۶۵۵