گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ اللَّاتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَةَ الآیة در ابتداء اسلام مرد و زن که بفعل زنا فراهم شدندی، و هر دو ثیّب بودندی و محصن، حکم ایشان آن بود که ایشان را از یکدیگر جدا کردندی، و بزندان باز داشتندی، چنان که درین آیت گفت: فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ و اگر هر دو بکر بودندی، در حال زنا حکم ایشان ایذا بود، چنان که در آیت دیگر گفت: فَآذُوهُما و ایذاء آن بود که ایشان را در آن زنا می‌سرزنش کردند و می‌زجر گفتند: انتهکتما حرمات اللَّه، و عصیتماه، و استوجبتما عقابه. پس هر دو آیت منسوخ شد، آیت اول بجلد و رجم، و آیت دوم بجلد و تغریب و ناسخ این بود که مصطفی (ص) گفت: خذوا عنّی، قد جعل اللَّه لهنّ سبیلا، البکر بالبکر جلد مائة و تغریب عام، و الثّیّب بالثّیّب جلد مائة و الرّجم.

پس در حق ثیّب دیگر بار جلد منسوخ گشت، و رجم ثابت شد و ناسخ این بود که مصطفی (ص) گفت: در آن خبر معروف: «و أمّا انت یا انیس! فاغد علی امرأة هذا، فان اعترفت فارجمها»

، بعد از اعتراف رجم فرمود و جلد نفرمود.

و نیز آیتی است از قرآن که خطّ آن منسوخ است، و حکم آن ثابت، و هو قوله تعالی: الشیخ و الشیخة اذا زنیا فارجموهما البتة نکالا من اللَّه و اللَّه عزیز حکیم.

امّا ناسخ آیت دوم همین است: «البکر بالبکر جلد مائة و تغریب عام»، و هم این آیت که اللَّه گفت: الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ.، و علی الجمله سخن درین آیت و در بیان حکم زنا آنست که: اگر بالغی عاقل باختیار خویش و از تحریم زنا آگاه، زنا کند، و بر وی درست شود، از اقرار و اعتراف وی، یا از گواهی چهار مرد عدول، گواهی بیک صورت، اگر مرد و زن هر دو محصن باشد هر دو را رجم کنند، لقول عمر: «انّ اللَّه بعث محمدا بالحقّ و انزل علیه الکتاب، و کان ممّا انزل اللَّه آیة الرّجم، و رجم رسول اللَّه (ص)، و رجمنا بعده، و الرّجم فی الکتاب اللَّه حقّ علی من زنی اذا احصن من الرّجال و النّساء، اذا قامت البیّنة، او کان الحبل او الاعتراف، و اگر یکی محصن باشد و یکی نه، بر محصن رجم است و بر غیر محصن جلد و تغریب، و شرط احصان بلوغ است، و عقل، و حرّیّت، و اصابت در نکاحی درست و کیفیّت رجم آنست که سنگ در وی می‌اندازند تا هلاک شود، و اگر در میانه بگریزد، و حدّ وی باقرار واجب شده است نه به بیّنه، از پس وی نباید رفت و فرو باید گذاشت، که در خبر است که یکی را سنگسار میکردند در عهد رسول (ص).

چون سنگ بوی رسید بگریخت. از پس وی برفتند و او را میزدند تا هلاک شد.

رسول خدا گفت: هلّا ترکتموه لعلّه یتوب فیتوب اللَّه علیه؟! و اگر کسی اقرار دهد بزنا، پس از آن اقرار خویش باز آید، آن رجوع از وی مقبولست، و حدّ از وی بیفتد و اگر زنی حامل باشد که مستوجب رجم بود تا بار ننهد او را رجم نکنند، لما

روی انّ امرأة من غامد من الأزد جاءت الی رسول اللَّه (ص)، فقالت: یا رسول اللَّه طهّرنی، فقال: ویحک! ارجعی فاستغفری اللَّه و توبی الیه، فقالت: ترید ان تردّدنی کما رددت ماعز بن مالک؟ انّما حبلی من الزّنا. فقال: زنیت؟ قالت: نعم. قال لها: حتّی تضعی ما فی بطنک. قال: فکفّلها رجل من الانصار حتّی وضعت. فاتی النّبیّ (ص)، فقال: قد وضعت الغامدیّة. فقال: اذا لا نرجمها و ندع ولدها صغیرا! لیس له من یرضعها (!). فقام رجل من الانصار، فقال: الیّ رضاعه یا نبیّ اللَّه. فرجمها.

و اگر زانی یا زانیه نه محصن باشد، حدّ وی، اگر آزاد باشد صد تازیانه است، و اگر بنده بود یا کنیزک پنجاه تازیانه. و بر روی وی نزنند، و بر جایی که مقتل بود نزنند، امّا بر سر زنند که جای شیطان سر است، و قهر شیطان در آن است، کذلک قال ابو بکرو یک سال او را از وطن خویش بیرون کنند، اگر آزاد باشد و اگر بنده، و اگر مرد باشد یا زن، الی مسافة تقصر فیها الصّلاة. و بمذهب ابو حنیفة (رض) تغریب نیست و چون حدّی از حدود شرع واجب شود بر کسی، البتّه روا نباشد که در آن شفاعت کنند، که مصطفی (ص) گفت: من حالت شفاعته دون حدّ من حدود اللَّه فقد ضادّ اللَّه.

امّا پیش از آنکه بیّنت درست شود، و ظاهر گردد، مستحبّ است ستر کردن و از سر آن فراگذاشتن، لقوله (ص): «تعافوا الحدود فیما بینکم، فما بلغتم من حدّ فقد وجب»

، وقال: «ادرؤوا الحدود عن المسلمین ما استطعتم، فان کان مخرج فخلّوا سبیله».

قوله تعالی: إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ الآیة یعنی انّما التّوبة الّتی اوجب اللَّه علی نفسه بفضله قبولها، لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ میگوید: آن توبه که اللَّه تعالی بفضل خویش پذیرفتن آن بر خود واجب کرده است، توبت ایشانست که بنادانی فرا سر گناه شوند، پس عن قریب توبه کنند. این مِنْ قَرِیبٍ آنست که جایی دیگر گفت: وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی‌ ما فَعَلُوا یعنی که از گناه زود باز گردند و بر آن مصرّ نباشند.

گفته‌اند: بِجَهالَةٍ درین آیت کلمه مذمّت است نه کلمه معذرت. از هیچکس بدی نیاید مگر که آن بدی او از نادانی بود، که معصیتها همه نادانی است، هر که بخدا عاصی شود آن معصیت وی جهل است اگر چه مرد ممیّز و عاقل بود و این جهل بحقیقت بدو چیز باز میگردد: یکی آنکه قدر اللَّه که بوی عاصی میشود نمیداند.

دیگر آنکه قدر عقوبت بر آن فعل معصیت نمیداند. زجاج گفت: این جهالت اختیار لذت فانی است بر لذت باقی.

ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ یعنی قبل الموت و لو بفواق ناقة، و یقال: قبل معاینة ملک الموت.

و روی أنّه اجتمع اربعة من اصحاب رسول اللَّه (ص)، فقال احدهم: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «انّ اللَّه یقبل توبة العبد قبل ان یموت بیوم». فقال الثانی: و أنا سمعت رسول اللَّه یقول: «انّ اللَّه یقبل توبة العبد قبل ان یموت بنصف یوم». فقال الثالث: و أنا سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «انّ اللَّه یقبل توبة العبد قبل ان یموت بضحوة». فقال الرابع: و أنا سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «انّ اللَّه یقبل توبة العبد ما لم یغرغر».

و روی انّه (ص) قال: من تاب قبل موته بسنة تاب اللَّه علیه، و فی روایة: قبل اللَّه توبته. ثمّ قال: انّ السنة لکثیرة، من تاب قبل موته بشهر تاب اللَّه علیه، ثمّ قال: انّ الشهر لکثیر، من تاب قبل موته بجمعة، تاب اللَّه علیه، ثمّ قال: انّ الجمعة لکثیرة، من تاب قبل موته بساعة، تاب اللَّه علیه، ثمّ قال: انّ السّاعة لکثیرة، من تاب قبل ان یغرغر، تاب اللَّه علیه، ثمّ تلا هذه الآیة: إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ. فقال: کلّ ما کان قبل الموت فهو قریب.

و روی انّه (ص) قال: لمّا هبط ابلیس قال: و عزّتک و عظمتک لا افارق ابن آدم حتی یفارق روحه جسده. فقال اللَّه: بعزّتی و جلالی، لا احجب التّوبة عن عبدی حتّی یغرغر.

وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ یعنی المشرکین و المنافقین. حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ، و وقع فی النّزع. این نزدیک مطلع است بوقت معاینه، که چیزی از غیب وی را دیده‌ور شود. گفته‌اند معاینه ملک الموت در وقت مرگ از امارات قیامت است و نشان آخرت، و در آخرت توبه بنده نپذیرند، و ایمان در آن ساعت قبول نکنند، که آن نه ایمان بغیب است، و ربّ العالمین میگوید: الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ مؤمنان ایشانند که ایمان بغیب آرند، و ایمان که پذیرند ایمان بغیب است.

أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً اعتداد ساختن است، و العتاد ساز، و العتیدة طبل عروس.