سنایی
»
حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه
»
الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین
»
بخش ۶ - حکایت
آن شنیدی که در حد مرداشت
بود مردی گدای و گاوی داشت
از قضا را وبای گاوان خاست
هرکرا پنج بود چار بکاست
روستایی ز بیم درویشی
رفت تا بر قضا کند پیشی
بخرید آن حریص بیمایه
بدل گاو خر ز همسایه
چون برآمد ز بیع روزی بیست
از قضا خر بمرد و گاو بزیست
سر برآورد از تحیّر و گفت
کای شناسای رازهای نهفت
هرچه گویم بود ز نسناسی
چون تو خر را ز گاو نشناسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره مردی است که گاوی دارد و به دلیل بیماری، گاوش را میفروشد و به جای آن یک خر میخرد. اما به طور ناخواسته، خر میمیرد و گاوش زنده میماند. در نهایت او از این وضعیت تعجب میکند و به دوستش میگوید که باید از آنچه که خریده، بیشتر آگاه میبود. این داستان به نوعی بر روی عدم درک و شناخت درست افراد از وضعیت و چیزهایی که دارند تأکید دارد.
هوش مصنوعی: یک مرد گدا وجود داشت که در زندگیاش با مشکلات زیادی مواجه بود و از لحاظ مالی در تنگنا بود، اما با این حال یک گاو داشت که به او کمک میکرد.
هوش مصنوعی: به طور اتفاقی، بیماری گاوان به وجود آمد و هرکس که از پنج نفر بیشتر بود، به طور ناچار به چهار نفر کاهش یافت.
هوش مصنوعی: یک روستایی به دلیل ترس از درویشی به سفر رفت تا از سرنوشت خود فرار کند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی با طمع و بدون ارزش واقعی خود را میفروشد، مانند خریدن گوسفند از همسایه، که به ظاهر جذاب به نظر میرسد اما در واقعیت بیارزش است.
هوش مصنوعی: روزی بیست، بر اساس مقدرات، خر جان سپرد و گاو به زندگی ادامه داد.
هوش مصنوعی: از حیرت خویش سر برداشت و گفت: ای کسی که به اسرار پنهان آگاهی.
هوش مصنوعی: هر چه بگویم، از ناآگاهی توست؛ همانگونه که نمیتوانی خر را با گاو اشتباه بگیری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱
آن شنیدی که در حد مرداشت
بود مردی گدای و گاوی داشت
وقتی اندر زمین و امر شاست؟
بود مردی گدا و گاوی داشت
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.