گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سنایی

غافلند این منجّمان از کار

نیست در کارشان دل بیدار

همه را زرق و حیلت است آلت

نیست از علم و حلمشان عدّت

شمس کز کرّه هست در مقدار

ز صد و بیست و چار بار شمار

خانه او را اسد نهادستند

دور دور از خرد فتادستند

زُهره کز ربع کرّه بیگانه‌ست

ثور و میزان ورا چرا خانه‌ست

نیست تیر از کره یکی اجزا

با دو خانه است سنبله و جوزا

نیست در کارشان بسی تمییز

خیز و بر ریش آن منجم تیز

می نویسند خیره بر تقویم

نیک و بد بر عموم اینت حکیم

بس تبجّح کنند بر دانش

هیچ دانش نداده یزدانش

نیست فرقی میان مردم دهر

همه یکسان بود طوالع شهر

همه بادست حکم باد انگار

تو ز احکام خیره دست بدار

نیست جز هرزه مندل و تنجیم

زن بود سغبهٔ چنین تعلیم

سخن فال گو ندارد سود

باد پیمود کآسمان پیمود

نیست الّا به قدرت یزدان

نیک و بد در طبایع و ارکان

بی‌قضا خلق یک نفس نزند

مرد عاقل چنین جرس نزند