سنایی
»
حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه
»
الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر
»
بخش ۵۰ - حکایت
آن شنیدی که پیر با همراه
گفت چون شد ز همرهیش آگاه
از سر و سینه بهر صحبت یار
پای سازم به ره چو مور و چو مار
گر تو کار سفر همی سازی
تو ز من خواه و گیر جان بازی
همرهت باشم و ز دزد و هراس
کم ز سگ مر ترا ندارم پاس
بس عجب نبود ار چنین باشم
گر کنم با سگی قرین باشم
بندم از جد و جهد و عشق و طلب
بر گریبان روز دامن شب
خود ز یاران نباشد ایچ محال
کین سگی کرد سیصد و نه سال
خفته اصحاب کهف و سگ بیدار
پاس همراه داشت بر درِ غار
راه چون مار و غار دارد ساز
یار در غار مار دارد باز
مصطفی را به دفع هر مکری
یار بایست همچو بوبکری
آب را گر نه آتشستی یار
خاک فعلستی و هوا آثار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.