گنجور

 
سنایی

دزد خانه است نفس حالی بین

زو نگه‌دار خانهٔ دل و دین

دزد ناگه خسیس دزد بُوَد

دزد خانه نفیس دزد بُوَد

چون ظفر یافت دزد بیگانه

نبرد جز که خردهٔ خانه

باز چون دزد خانه در نگرد

همه کالای دور دست برد

تو خوشی زانکه پیش تست قماش

زان دگرها خبر نداری باش

تا کنی دست زی خزینه فراز

آنچه به بایدت نبینی باز

از درونت پلنگ و موش بهم

تو همی خسبی اینت جهل و ستم

غافل از کید و حیلت شیطان

کرده شیطان ز مکر قصد به جان

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode