بخش ۱۱ - در بقا و فنای جسم و جان گوید
در جهانی که عقل و ایمانست
مردن جسم زادن جانست
تن فدا کن که در جهان سخن
جان شود زنده چون بمیرد تن
روزی آخر ز چرخ پاینده
هم تو سایی و هم بساینده
گر ترا از حواس مرگ برید
مرگ هم مرگ خود بخواهد دید
هاون ار چند چیزها ساید
هم بسوده شود چو وقت آید
مرگ اگر ریخت خون ماده و نر
هم بریزند خونش در محشر
ای بهان را به بد بیازرده
وآنچه بد بود با بدان کرده
عمرت از آس آسمان سوده
تو دمی زو چنان نیاسوده
بس بود زین سپس کنف کفنت
که همی بر نتافت پیرهنت
لعل را کافتاب پروردست
از همه آفتش جدا کردست
شحنهٔ اوست آفتاب بلند
نرساند بدو نهیب و گزند
چون همی زاختران پذیرد قوت
خم نگیرد ز گوهران یاقوت
باز دُرّی کز آب زاد و مغاک
لاجرم خاک شد ز خاک چو خاک
بر فلک شو که در جهان وجود
هرکه برتر کریمتر در جود
دشمن جان تنست خاکش دار
کعبهٔ حق دلست پاکش دار
زانکه اندر سرای سور و صوَر
از پی خواندن سرور سوَر
همه آلایش تو از طین است
همه آرایش تو از دین است
رهبر این راه را چو مرگت نیست
بینوایی مکن چو برگت نیست
مرگ هدیه است نزد داننده
هدیه دان میهمان ناخوانده
سوی دین هدیهٔ خدایش دان
آنکه ناخوانده آیدت مهمان
مرگ ناخوانده کایدت مهمان
پیش هدیهٔ خدای کش تن و جان
جامهت ای آنکه تخت تو خردست
ز آتش و آب باد و خاک به دست
مرگ چون رخ نمود هیچ منال
به دل و جان همی کن استقبال
همچو ایمان برای سور و سروش
جامههای برهنگی در پوش
این همه هستیی که در بدنست
نقش نه پیر و چار پیرزنست
نه و چار است مر ترا مایه
برنشاید گذشت زین پایه
گر به غفلت زیی درین مسکن
جان مسکینت ماند بیمأمن
بروی زین سرای بیمعنی
گوش پر گوشوار لابُشری
از پی پنج روزه بدمردی
گنج عقبی به دنیی آوردی
باری ار زین شکار نیست گزیر
مرغ دنیا به دام دنیا گیر
خرج کردی برای تن جان را
در سرِ نان بدادی ایمان را
مکن ار مال را شناسی ارج
زر رکنی به شهر کوران خرج
کی بود سوی بزمی و رزمی
شهر خوارزم و نقد خوارزمی
جعفری را چو نیست اینجا نرخ
باز دار از پی تجارت کرخ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.