گنجور

 
سنایی

گفت روزی مرید با پیری

که در این راه چیست تدبیری

کار این راه بر معامله نیست

در رهِ جهد خود مجادله نیست

کار توفیق دارد اندر راه

نرسد کس به جهد سوی اله

پیر گفتا مجاهدت کردی

شرطِ شرعش به جای آوردی

جملگی بندگی به سر بردی

پای در شرط شرع بفشردی

شد یقینم که ناجوانمردی

در رهش بد زنی نه بد مردی

آنچه بر تست رَو به جا آور

وز سخنهای جاهلان بگذر

بندگی کن تو جهد خود می‌کن

راه رو راه و پیش مار سخن

جهد بر تست و بر خدا توفیق

زانکه توفیق جهد راست رفیق

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]