گنجور

 
سنایی

روبهی پیر روبهی را گفت

کای تو با عقل و رای و دانش جفت

چابکی کن دو صد درم بستان

نامهٔ ما بدین سگان برسان

گفت اجرت فزون ز دردسر است

لیک کاری عظیم با خطر است

زین زیان چونکه جان من فرسود

درمت آنگهم چه دارد سود

ایمنی از قضایت ای الله

هست نزدیک عقل عین گناه

ایمنی کرد هر دو را بدنام

آن عزازیل و آن دگر بلعام