گنجور

 
سنایی

دیدن آفتاب را در خواب

پادشه گفته‌اند از هر باب

ماه مانند رایزن باشد

دگری گفت نه که زن باشد

جرم مریخ یا زحل در خواب

صاحب محنتست و رنج و عذاب

تیر مانندهٔ دبیر آمد

مشتری خازن و وزیر آمد

زهره خود هست مایهٔ آرامش

مایهٔ عیش و کام و آرامش

وآن دگر کوکبان برادر دان

گاه تعبیرشان برادر خوان

همچو یعقوب کین طریق نهاد

راز این علم بر پسر تقریر بگشاد

مهر و ماهش پدر بُد و مادر

کوکبان چون برادران در خور

بس کن از فال و زجر وز تعبیر

در گذر زین که کرده‌ای

کس چو ما دید خیره غمخواران

می‌گذاریم خواب بیداران

خفته بیدار کردن آسانست

غافل و مرده هر دو یکسانست