گنجور

 
سنایی

دیدن آفتاب را در خواب

پادشه گفته‌اند از هر باب

ماه مانند رایزن باشد

دگری گفت نه که زن باشد

جرم مریخ یا زحل در خواب

صاحب محنتست و رنج و عذاب

تیر مانندهٔ دبیر آمد

مشتری خازن و وزیر آمد

زهره خود هست مایهٔ آرامش

مایهٔ عیش و کام و آرامش

وآن دگر کوکبان برادر دان

گاه تعبیرشان برادر خوان

همچو یعقوب کین طریق نهاد

راز این علم بر پسر تقریر بگشاد

مهر و ماهش پدر بُد و مادر

کوکبان چون برادران در خور

بس کن از فال و زجر وز تعبیر

در گذر زین که کرده‌ای

کس چو ما دید خیره غمخواران

می‌گذاریم خواب بیداران

خفته بیدار کردن آسانست

غافل و مرده هر دو یکسانست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]