گنجور

 
سنایی

راد مردی کریم پیش پسر

داد چندین هزار بدرهٔ زر

پسرش چون بدید بذل پدر

تر زبان شد به عیب و عذل پدر

گفت بابا نصیبهٔ من کو

گفتش ای پور در خزانهٔ هو

قسم تو بی وصی و بی‌انباز

من به حق دادم او دهد به تو باز

اوست چون کارساز و مولی ما

او نه بس دین ما و دنیی ما

او به جز کارساز جانها نیست

نکند با تو ظلم از آنها نیست

هریکی را عوض دهد هفتاد

چون در بست بر تو ده بگشاد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]