اندر دل من عشق تو چون نور یقین است
بر دیدهٔ من نام تو چون نقش نگین است
در طبع من و همت من تا به قیامت
مهر تو چو جان است و وفای تو چو دین است
تو بازپسین یار منی و غم عشقت
جان تو که همراه دم بازپسین است
گویی ببُر از صحبت نااهل برِ من
از جان ببُرم گر همه مقصود تو این است
آن را که غرض صحبت دیدار تو باشد
او را چه غم تاش و چه پروای تکین است
امّید وصال تو مرا عمر بیفزود
خود وصل چه چیز است که امید چنین است
گفتم که تو را بنده نباشد چو سنایی
نوک مژه بر هم زد یعنی که همین است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و محبت عمیق خود به معشوق سخن میگوید. او عشقش را مانند نوری روشن، که واضع و اطمینانبخش است، توصیف میکند و نام معشوق را همچون نگینی ارزشمند بر روی دیدهاش میبیند. این عشق برای او به اندازه جان و وفا به دینش اهمیت دارد. شاعر از دوری و غم عشق سخن میگوید و به معشوق درخواست میکند که از صحبت نااهلان دورش کند. او همچنین به امید وصال معشوق اشاره میکند که به زندگیاش معنا میبخشد و یادآور میشود که مرید بودنش از همان ابتدا واضح بوده است. در نهایت، او به عمق این عشق اعتراف میکند و نشان میدهد که این ارتباط برایش بیپایان و مقدس است.
هوش مصنوعی: در دل من عشق تو همچون نوری روشن است و در چشم من نام تو مانند یک نقش زیبا و باارزش دیده میشود.
هوش مصنوعی: در دل و تلاش من، تا پایان عمر، عشق تو همچون جانم است و وفاداریات برایم همچون دین میباشد.
هوش مصنوعی: تو آخرین محبوب من هستی و غم عشق تو روح من را همراهی میکند که با هر نفس دوباره زنده میشود.
هوش مصنوعی: انگار اگر بخواهی، من از زندگیام دست میکشم و از هر چیزی که برایم عزیز است، فاصله میگیرم، تا فقط تو را راضی کنم.
هوش مصنوعی: هرکس که هدفش از صحبت، دیدار تو باشد، نگران تاش و دلشورههای شخصی دیگران نیست.
هوش مصنوعی: امید دیدار تو به من زندگی بیشتری داد، اما خود این وصال چه ارزشی دارد که اینقدر امیدواری به آن دارم؟
هوش مصنوعی: گفتم که تو به کسی وابسته نیستی، اما او با یک حرکت کوچک از مژههایش نشان داد که وضعیت همینطور است و حرف من را تأیید کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آن کیست سواره که بلای دل و دین است
صد خانه برانداخته در خانه زین است
ماهی ست درخشنده چو بر پشت سمند است
سروی ست خرامنده چو بر روی زمین است
آشوب جهان است اگر اسپ سوار است
[...]
حسنت نمک آمیز و لبت نیز چنین است
کان نمکی هر چه تو داری نمکین است
گر بحر بلا موج زند باک ندارم
بیمی اگرم هست از آن چین جبین است
تا روی زمین زیر کف پای تو به دید
[...]
شاها اثر دوستیست رونق دین است
خوش آنکه درین دوستی از اهل یقین است
هر کس که درت را ز غلامان کمین است
در انجمن اهل وفا صدر نشین است
مداحی تو کار فضولی حزین است
[...]
خاری که به پای تو خلد باغ یقین است
سنگی که به راه تو فتد کعبه دین است
در عزم قوی باش که اندر ره دولت
مفتاح نجاتست به هر جا که کمین است
در خوش دلی آویز که با عمر تو ایام
[...]
سبزی که سیاه است ازو روز من این است
سروی که منم فاخته اش این نمکین است
زان شمع نسوزم که ز فانوس حصاری است
گرد سر آن شمع که در خانه زین است
در جبهه من شعله فطرت بتوان دید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.