گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سنایی

ای پیک عاشقان گذری کن به بام دوست

برگرد بنده‌وار به گرد مقام دوست

گرد سرای دوست طوافی کن و ببین

آن بار و بارنامه و آن احتشام دوست

خواهی که نرخ مشک شکسته شود به چین

بر زن به زلف پر شکن مشکفام دوست

برخاست اختیار و تصرف ز فعل ما

چون کم زدیم خویشتن از بهر کام دوست

خواهی که بار عنبر بندی تو از سرخس

زآنجا میار هیچ خبر جز پیام دوست

خواهی که کاروان سلامت بود ترا

همراه خویش کن به سوی ما سلام دوست

بر دانه‌های گوهر او عاشقی مباز

تا همچو من نژند نمانی به دام دوست

با خود بیار خاک سر کوی او به من

تا بر سرش نهم به عزیزی چو نام دوست

بینا مباد چشم من ار سوی چشم من

بهتر ز توتیا نبود گَرد گام دوست

گر دوست را به غربت من خوش بود همی

ای من رهی غربت و ای من غلام دوست

از مال و جان و دین مر ار کام جوید او

بی کام بادم ار کنم آن جز به کام دوست

 
 
 
شمارهٔ ۴۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست

تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست

دل زنده می‌شود به امید وفای یار

جان رقص می‌کند به سماع کلام دوست

تا نفخ صور بازنیاید به خویشتن

[...]

صائب تبریزی

تا چند بشنوم ز رسولان پیام دوست

گه دل به نامه شاد کنم، گه به نام دوست

عارف ز جام مهر خموشی نیافته است

کیفیتی که یافت دلم از کلام دوست

رحم است بر کسی که ز کوتاه دیدگی

[...]

ملا احمد نراقی

کاین مطرب از کجاست که برگفت نام دوست

تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست

دل زنده می شود به امید وفای یار

جان رقص می کند ز سماع کلام دوست

آشفتهٔ شیرازی

ما را که بر زبان نبود غیر نام دوست

با غیر هم بیان نکنم جز پیام دوست

ما گوش وقف کرده بغوغای دشمنان

باشد که استماع نمایم کلام دوست

خضر ارزآب چشمه حیوان حیات یافت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه