گنجور

 
سنایی

گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی

شور در میراث‌خواران بنی‌آدم زنی

بارنامهٔ بی‌نیازی برگشایی تا به کی

آتش اندر بارمایهٔ کعبه و زمزم زنی

صدهزاران جان متواری درآری زیر زلف

چون به دو کوکب کمند حلقه‌ها را خم زنی

بر سر آزادگان نه تاج گر گوهر نهی

بر سر سوداییان زن تیغ گر محکم زنی

تیغ خویش از خون هر تردامنی رنگین مکن

تو چو رستم‌پیشه‌ای آن به که بر رستم زنی

در خرابات نهاد خود بر آسودست خلق

غمزه برهم‌زن یکی تا خلق را برهم‌زنی

پاکبازان جهان چون سوختهٔ نفس تواند

خام طمعی باشد ار با خام‌دستان دم زنی

ما به امیدی هدف کردیم جان چون دیگران

تا چو تیر غمزه سازی بر سنایی هم زنی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

همین شعر » بیت ۱

گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی

شور در میراث‌خواران بنی‌آدم زنی

سوزنی سمرقندی

این جواب آن، کجا گوید سنائی غزنوی

گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی

سنایی

زیر دام عشوه تا چند ای سنایی دم زنی

گاه آن آمد یکی کاین دام و دم بر هم زنی

از دم خویشی تو دایم مانده اندر دام دیو

گر برون آیی ملک گردی و جام جم زنی

با تو اندر پوست باشد بی‌گمان ابلیس تو

[...]

سوزنی سمرقندی

گاه آن آمد که شب برخوری شلغم زنی

وز کرم نانی گرت باشد مرآنرا هم زنی

روز در هیزم چدن باشی بصحرا تا بشب

آتش اندر دیگ شلغم گر زنی محکم زنی

خلق را از خوردن هر خوردنی بدخو مکن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه