گنجور

 
سنایی

مکن آن زلف را چو دال مکن

با دل غمگنان جدال مکن

پردهٔ راز عاشقان بمدر

کار بر کام بدسگال مکن

خون حرامست خیره خیره مریز

می نبیلست در سفال مکن

حال خود عالمی کند حالی

فتنهٔ نو میار و حال مکن

این چه چیزست و آن همیشه که تو

با خجسته همیشه فال مکن

با سنایی همه عتاب میار

با خراباتیان نکال مکن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابن یمین

ایدل ار ننگ داری از نقصان

جز سلوک ره کمال مکن

هر چه عقلت بدان دهد دستور

جز بدان کار اشتغال مکن

شرف نفس اگر همی خواهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه