ساقیا دانی که مخموریم در ده جام را
ساعتی آرام ده این عمر بی آرام را
میر مجلس چون تو باشی با جماعت در نگر
خام در ده پخته را و پخته در ده خام را
قالب فرزند آدم آز را منزل شدست
انده پیشی و بیشی تیره کرد ایام را
نه بهشت از ما تهی گردد نه دوزخ پر شود
ساقیا در ده شراب ارغوانی فام را
قیل و قال بایزید و شبلی و کرخی چه سود
کار کار خویش دان اندر نورد این نام را
تا زمانی ما برون از خاک آدم دم زنیم
ننگ و نامی نیست بر ما هیچ خاص و عام را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زبان گلایه و در عین حال دعوت به نوشیدن و لذت زندگی است. شاعر از ساقی میخواهد که به او و دیگران آرامش و نوشیدنی بدهد تا در لحظات بیقراری زندگی، طعم خوشی را بچشند. او به میهمانی و معاشرت با اهل مجلس اشاره میکند و از تضاد بین خامی و پختگی سخن میگوید. شاعر به دنیای مادی و خاکی اشاره میکند و میگوید که در این دنیا نه بهشت و نه دوزخ میتواند خالی باشد. او بر این باور است که در زندگی باید به کار خود توجه کنیم و ننگ و نام به ما اهمیتی ندارد. در نهایت، او به لذت بردن از زندگی و لحظات حال تشویق میکند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، آیا میدانی که ما چقدر مست هستیم؟ در این ده جام، کمی آرامش به ما بده تا این زندگی پر هیاهو را تحمل کنیم.
هوش مصنوعی: اگر تو همچون میر مجلس باشی و با مردم در ارتباط باشی، باید حواست را جمع کنی: در بین مردم نادان، پخته و دانا را ببین و در عوض در جمع دانایان به رفتار نادانها توجه کن.
هوش مصنوعی: قالب انسانی که فرزند آدم است، مکانی برای آزمایش و چالشهای زندگی شده و غم و اندوه روزگار را تیره و تار کرده است.
هوش مصنوعی: نه بهشت از وجود ما خالی خواهد شد و نه جهنم پر میشود. ای ساقی، در اینجا شراب ارغوانی رنگ را به ما بده.
هوش مصنوعی: در میان گفتگوها و نقل قولهای بایزید، شبلی و کرخی، چه فایدهای دارد؟ هر کس باید در کار خود بپردازد و روی نام و شهرت دیگران حساب نکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ما از خاک آدم بیرون نیامدهایم و سخن میگوییم، نه ننگی بر ماست و نه نامی. هیچکس، چه خاص و چه عام، نمیتواند ما را قضاوت کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را
بر کف ما نه سه باده گردش اجرام را
تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم
بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را
جان و دل در جام کن تا جان به جام اندر نهیم
[...]
ساقیا پیش آر باز آن آب آتشفام را
جام گردان کن ببر غمهای بیانجام را
زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است
بد بود بیهوده ضایع کردن این ایام را
مجلسی در ساز در بستان و هر سوئی نشان
[...]
ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را
می پرستانیم در ده باده ی گلفام را
زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست
پس نشاید عیب کردن رند درد آشام را
احتراز از عشق می کردم ولی بی حاصلست
[...]
من که خدمت کرده ام رندان درد آشام را
کی شمارم پخته وضع زاهدان خام را
تا شدم فارغ به استغنای عشق از هر مراد
بر مراد خویش یابم گردش ایام را
رند و صوفی عارف و عامی مخوانیدم که من
[...]
یار، چون در جام می بیند، رخ گل فام را
عکس رویش چشمه خورشید سازد جام را
جام می بر دست من نه، نام نیک از من مجوی
نیک نامی خود چه کار آید من بد نام را؟
ساقیا، جام و قدح را صبح و شام از کف منه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.