گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صامت بروجردی

گفت شاه تشنه‌کامان بر سر میدان عشق

بر سر بازار جانبازان منم سلطان عشق

وه چه خوش لذت بود در باده رخشان عشق

بس که بنشسته است تا پر بر تنم پیکان عشق

طایر پران شدم از طایر پران عشق

هر که را نبود هوای درگه جانان بسر

هرگز از معشوقه جانی نگردد با خبر

نیست این فیض شهادت لایق هر بی‌بصر

گوشه ابروی معوقت نیاید درنظر

تا نریزد خونت از شمشیر خون افشان عشق

تا نگردی آشنا رویت ز خون ترکی شود

روی نامحرم قرین روی دلبر کی شود

جسم نالایق فراز تخت و افسر کی شود

توده خاکسترت گوگرد احمر کی شود

تا نسوزد پیکرت در آتش سوزان عشق

صبر و طاقت‌پیشه کن ای زینب حسرت نصیب

بعد قتلم چون بمانی اندر این صحرا غریب

عازم کوی لقایم نیست هنگام شکیب

یا که لب را تر کنم از باده وصل حبیب

یا که سر راه می‌گذارم برسر پیمان عشق

هاتفی می‌گفت از نزد خدای ذوالمنن

کای قتیل تیغ عدوان باد و صد جور و محن

نیستی آگه چه مقصود است از جان باختن

سر سرگردانی خود را نخواهی یافتن

یا نگردد تارکت گوی خم چوگان عشق

گفت (صامت) از غم دل کس هم آوازم نشد

سبل خونین شرمسار از چهره زردم نشد

دلبر آگه از درون درد پردرم نشد

از طبیبان هم فروغی چاره دردم نشد

جان من بر لب رسد از درد بی‌درمان عشق

گفت (صامت) از غم دل کس هم آوازم نشد

سیل خوننین شرمسار از چهره زردم ند

دلبر آگه از درون درد پردردم نشد

از طبیبان هم فروغی چاره دردم نشد

جان من برلب رسید از درد بی‌درمان عشق

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

سنایی

تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق

عاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشق

تا حدیث عاشقی و عشق باشد در جهان

نام من بادا نوشته بر سر دیوان عشق

خط قلاشی چو عشق نیکوان بر من کشند

[...]

صائب تبریزی

از نقاب سنگ تابد شعله عریان عشق

پرده چون پوشد کسی بر سوزش پنهان عشق؟

در کف موجی فتد هر خشت یونان خرد

از تنور دل برآرد جوش چون طوفان عشق

صبر و طاقت راکه پشت عقل بر کوه است ازو

[...]

فروغی بسطامی

بس که بنشسته تا پر بر تنم پیکان عشق

طایر پران شدم از ناوک پران عشق

نوح را کشتی شکست از لطمهٔ توفان عشق

کس نیامد بر کنار از بحر بی‌پایان عشق

نعرهٔ منصورت از هر مو به سر خواهد زدن

[...]

صامت بروجردی

گفت شاه تشنه‌کامان بر سر میدان عشق

بر سر بازار جانبازان منم سلطان عشق

وه چه خوش لذت بود در باده رخشان عشق

بس که بنشسته است تا پر بر تنم پیکان عشق

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صامت بروجردی
صغیر اصفهانی

هست این کون و مکان گوی خم چوگان عشق

الله الله از دل عاشق که شد میدان عشق

چشم دل گر بر گشایندت بمیدان وجود

اندر این میدان نخواهی دید جز جولان عشق

آنکه جوید عشق را پایان گه آغاز حشر

[...]