گفت شاه تشنهکامان بر سر میدان عشق
بر سر بازار جانبازان منم سلطان عشق
وه چه خوش لذت بود در باده رخشان عشق
بس که بنشسته است تا پر بر تنم پیکان عشق
طایر پران شدم از طایر پران عشق
هر که را نبود هوای درگه جانان بسر
هرگز از معشوقه جانی نگردد با خبر
نیست این فیض شهادت لایق هر بیبصر
گوشه ابروی معوقت نیاید درنظر
تا نریزد خونت از شمشیر خون افشان عشق
تا نگردی آشنا رویت ز خون ترکی شود
روی نامحرم قرین روی دلبر کی شود
جسم نالایق فراز تخت و افسر کی شود
توده خاکسترت گوگرد احمر کی شود
تا نسوزد پیکرت در آتش سوزان عشق
صبر و طاقتپیشه کن ای زینب حسرت نصیب
بعد قتلم چون بمانی اندر این صحرا غریب
عازم کوی لقایم نیست هنگام شکیب
یا که لب را تر کنم از باده وصل حبیب
یا که سر راه میگذارم برسر پیمان عشق
هاتفی میگفت از نزد خدای ذوالمنن
کای قتیل تیغ عدوان باد و صد جور و محن
نیستی آگه چه مقصود است از جان باختن
سر سرگردانی خود را نخواهی یافتن
یا نگردد تارکت گوی خم چوگان عشق
گفت (صامت) از غم دل کس هم آوازم نشد
سبل خونین شرمسار از چهره زردم نشد
دلبر آگه از درون درد پردرم نشد
از طبیبان هم فروغی چاره دردم نشد
جان من بر لب رسد از درد بیدرمان عشق
گفت (صامت) از غم دل کس هم آوازم نشد
سیل خوننین شرمسار از چهره زردم ند
دلبر آگه از درون درد پردردم نشد
از طبیبان هم فروغی چاره دردم نشد
جان من برلب رسید از درد بیدرمان عشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و درد ناشی از آن است. شاعر خود را در میدان عشق به عنوان سلطان معرفی میکند و بر لذتهای ناشی از عشق تأکید میکند. او به آرزوها و فراقش از محبوب میپردازد و از احساساتش در برابر سختیها و مصیبتها میگوید. با وجود عذاب و رنجهایی که عشق به او میدهد، همچنان به دنبال وصال و لبریز شدن از باده عشق است. شاعر در نهایت اقرار میکند که هیچکس آگاهی از دردش ندارد و در جستوجوی درمانی برای غم عشق خود است، در حالی که جانش به لب رسیده است. تمام این مضامین نمایانگر شوریدگی و فداکاری در عشق است.
هوش مصنوعی: شاه عشق در میدان نبرد، به تشنهکامان میگوید که من در این بازار دلیران، پادشاه عشق هستم.
هوش مصنوعی: چه لذتی دارد نوشیدن این شراب زیبا و روشن عشق، به حدی که زخمهای عشق بر تنم نشسته و به من تعلّق دارند.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق به او به اوج و آزادی رسیدم.
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش در انتظار محبوب نیست، هرگز از عشق و جانان خود خبری نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: این نعمت شهادت برای هر کسی مناسب نیست. کسی که بینا نیست و درک ندارد، نمیتواند زیبایی و عمق این مفهوم را ببیند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق به تو آسیب نرساند و خونت به زمین نریزد، نباید نگران باشی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که با کسی آشنا نشوی، چهرهات از خون و غم به سرخی میزند و هیچگاه نزدیک شدن به دلبر و معشوق ممکن نخواهد بود.
هوش مصنوعی: جسم نازک و ناتوان هرگز نمیتواند بر روی تخت و تاج بایستد. خاک بیارزش و ناچیز هرگز به چیزی باارزش تبدیل نخواهد شد.
هوش مصنوعی: تا وقتی که قلبت به عشق میتپد و احساسات شدید را تجربه میکند، نمیتوانی از گرما و شدت آن رهایی یابی.
هوش مصنوعی: ای زینب، صبر و شکیبایی کن؛ وقتی من کشته شوم، تو چگونه در این بیابان غریب خواهی ماند؟ حسرتی که نصیب تو خواهد شد، خیلی دردناک است.
هوش مصنوعی: من در سفر به سوی محبوبم، دیگر وقتم برای صبر کردن نیست؛ یا اینکه باید به نوشیدن شراب وصال محبوب بپردازم.
هوش مصنوعی: من یا در مسیر عشقم با عشق پیمان میبندم.
هوش مصنوعی: هاتفی به ما پیام میدهد از جانب خداوند قدرتمند، که ای کشتهٔ ظلم و ستم، تو با انواع سختیها و دردها مواجه شدهای.
هوش مصنوعی: اگر از معنای زندگی و هدف جانباختن آگاه نباشی، هرگز به آرامش و فراوانی که دنبالش هستی نخواهی رسید.
هوش مصنوعی: اگر عشق را جدی نگیری، ممکن است به هدف نرسی.
هوش مصنوعی: صامت بیان میکند که در درد و غم خود نتوانسته با کسی همصدا شود و هیچکس او را درک نکرده است. او از اینکه خون دلش را در چهره زردش نمیتوان به نمایش بگذارد، شرمنده است.
هوش مصنوعی: محبوب من از درد و رنجی که در دل دارم باخبر نیست و هیچ یک از پزشکان هم نتوانستهاند برای این درد من درمانی پیدا کنند.
هوش مصنوعی: دل من از شدت درد عشق به رتبهای رسیده که دیگر تاب و تحمل ندارم.
هوش مصنوعی: گفت صامت (سخنگوی خاموش) که از درد دل هیچکس با من همدرد نشد. سیل اشکهای خونینم باعث خجالت از چهره زردم شده است.
هوش مصنوعی: عشقم از حال و روز غمگین و دردم آگاه است، اما هیچ یک از پزشکان نتوانستند به من کمک کنند و دردهایم را درمان کنند.
هوش مصنوعی: جانم به روزهای سخت و دردناک عشق نزدیک شده و از شدت بیتابی و اندوه، احساس میکنم که به پایان نزدیک است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق
عاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشق
تا حدیث عاشقی و عشق باشد در جهان
نام من بادا نوشته بر سر دیوان عشق
خط قلاشی چو عشق نیکوان بر من کشند
[...]
از نقاب سنگ تابد شعله عریان عشق
پرده چون پوشد کسی بر سوزش پنهان عشق؟
در کف موجی فتد هر خشت یونان خرد
از تنور دل برآرد جوش چون طوفان عشق
صبر و طاقت راکه پشت عقل بر کوه است ازو
[...]
بس که بنشسته تا پر بر تنم پیکان عشق
طایر پران شدم از ناوک پران عشق
نوح را کشتی شکست از لطمهٔ توفان عشق
کس نیامد بر کنار از بحر بیپایان عشق
نعرهٔ منصورت از هر مو به سر خواهد زدن
[...]
گفت شاه تشنهکامان بر سر میدان عشق
بر سر بازار جانبازان منم سلطان عشق
وه چه خوش لذت بود در باده رخشان عشق
بس که بنشسته است تا پر بر تنم پیکان عشق
هست این کون و مکان گوی خم چوگان عشق
الله الله از دل عاشق که شد میدان عشق
چشم دل گر بر گشایندت بمیدان وجود
اندر این میدان نخواهی دید جز جولان عشق
آنکه جوید عشق را پایان گه آغاز حشر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.