شمارهٔ ۲ - در تنبیه و گریز به مصیبت حضرت علی اصغر
تا توانی ای دل از وضع جهان بنما کنار
کاین عجوز دهر هر دم فتنه آرد بکار
چون عروسان خویش را ر جلوه میدارد ولی
کینه جوزالی بود مکار و زشت و نابکار
تو گمان داری که این شهد است نوشی روز و شب
نی بود شهد و نه شکر بلکه باشد سم فار
تابکی جان عزیز خویش را سازی هدف
تیر مکروهات بارد از کمان روزگار
وزو شب در خوابی و از حب دنیا گشته مست
یک دمی بیدار باش و لحظه شو هوشیار
مال و اولاد و عیالت بر تو یکسر فتنهاند
رو بخوان مصداق این قول از کلام کردگار
چشم بینایی گشا و کن نظر بر حال خویش
عاقبت باشد تو را زیندار بر آندر گذار
رو به قبرستان و یک دم از سر عبرت نگر
بین چسان شاهان به زیر خاک خفته خوار و زار
تازه دامادان عروس مرگ بگرفتند تنگ
نوعروسان جای گیسو زیب گردن کرده مار
پا بر این خاکی که با عجب و تکبر مینهی
سروقدانند سمین پیکر و نسرین عذار
تا توانی با خلایق نرد نیکویی به باز
کز تو ماندر در جهان نام نکویی یادگار
خلق فرموده تو را خلاق بر وجه حسن
باش نیکو خلق و نیکو خصلت و نیکوشعار
ای برادر جز رضای حق مکن کاردگر
زانکه کاری جز رضای حق تو را ناید بکار
من که کاری جز رضای حق نکردم تاکنون
هستم از سوء عمل در پیش یزدان شرمسار
میزنم دست توسل بر ولای آن شهی
کاو بدادی جان و سر را در رضای کردگار
سبط دوم حجت سوم شه دنیا و دین
خامس آل عبا و عرش حق را گوشوار
مظهر یکتا و صاحبمنصب ثارالهی
دین حق آئین احمد از وجودش پایدار
از کدامین ماتمش گویم که در تاب آورد
چون زبان گوید ز سوزش بر جگر افتد شرار
یاد آمد آن زمان کان کودک ششماهه را
نزد او بردند با تاب قلب فکار
گفتنش ای شاه این طفل رضیع مستمند
رفته است از تشنگی او را ز دل صبر و قرار
نی بود شیر و نه آبی تا که تسکینش دهیم
از عطش صبر و قرار از جان او کرده فرار
دیده شاه تشنه لب کانطفل میپیچید به هم
از دو مژگان اشک ریزد همچو در شاهوار
برگرفت آن غنچه پرمژده را با صد فغان
زیب آغوشش نمود و کرد رود در کارزار
گفت ای بیرحم مردم آخر از بهر خدا
رحم بنمائید بر ما بیکسان در این دیار
از من مظلوم اگر جرم و گناهی دیدهاید
پس چه تقصیری بود بر این صغیر شیر خوار
قطره آبی دهید این کودک ششماه را
کز عطش از زندگی بگذشته کار او از کار
یک گروه این اصغر است و رحم بر جانش کنید
بر شما این حجت کبری بود روزشمار
یا دهیم جرعه آبی که تسکینش دهم
یا کسی او را برد بنشاندش از دل شرار
ناگهان تیر سه شعبه حرمله از دست داد
گفت سیر آبش نمایم من ز تیر آب دار
پرزنان تیر آمد و بر حنجر اصغر نشست
کرد روز زندگانی پیش چشمش شام تار
سر بسو ببرید آن حلقوم و بگذشت و نشست
تا بپر بر بازوی شاهنشه بیخیل و یار
از حدیث لحمک لحمی» اگر داری خبر
رفت و بگرفت از جفا بر قلب پیغمبر قرار
شد ز تاب تیر جای گریه آن طفل صغیر
در تبسم بر سر دوش پدر با اضطرار
از الم بگشود چشمان و بهم بنهاد و خفت
کرد دارالملک باقی راز فانی اختیار
ریخت (حاجب) از غم فرزند شاه تشنه لب
اشک خونین از دو چشمان همچو ابر نوبهار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار
لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار
خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت
روزگار از تار و پود او شکفته چون بهار
چشم زی رویش نگه کرد اندرو لاله شکفت
[...]
هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین ویسر باشد بریسار
تیغشان باشد چو آتش روز و شب بد خواه سوز
اسبشان باشد چوکشتی سال و مه دریا گذار
از عجایب خیمه شان با شد چو دریا وقت موج
[...]
ای خداوندان مال العتبار الاعتبار
ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش ازاین کاین جان عذرآورفروماند ز نطق
پیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند زکار
توبه پیش آرید و نادم از گُنه کاری خویش
[...]
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار
افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار
گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان
گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار
غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر
[...]
ابر آذاری برآمد از کران کوهسار
باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار
وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار
خاک پنداری به ماه و مشتری آبستنست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.