گنجور

 
صامت بروجردی

خوش به حال آن که روز بی‌کسی یارش تو باشی

در شب هجران ز راه لطف غمخوارش تو باشی

عالمی اندر خم زلفت گرفتار امام

صرفه با آن است کز خوبی گرفتارش تو باشی

یوسف مصری تو وخلقی گرفتار تو لیکن

نازم آن حسنی که در عالم خریدارش تو باشی

جهت الفردوس یکسان ست با دوزخ به چشمش

آنکه خلد و کوثر و جنات و انهارش تو می‌باشی

از سر بستر نمی‌خواهد که هرگز سر بگیرد

آن مریضی را که در بالین پرستارش تو باشی

بر وصال حوریان باغ رضوان دل نبنددن

هر که‌ای حوری لقا در دهر دلدارش تو باشی

می‌تواند زنده‌کردن مرده‌ها را چون مسیحان

هندوی بتخانه گر روزی مددکارش تو باشی

اینکه (صامت شهر شهر است در شیرین زبانی

باعث شیرینی طبع شکر بارش تو باشی