گنجور

 
صامت بروجردی

چه خوش بود ار ز عشق اول دلی شیدا نمی‌کردی

چه می‌کردی ز یاران دوری بی‌جا نمی‌کردی

چرا اگر وعده کشتن نمودی رفته از یادت

تو آن بودی که از قتل کسی پروا نمی‌کردی

به بی‌جا دعوی مستوریت باور نمی‌دارم

چنین گر بود هر ساعت به جایی جا نمی‌کردی

بکوبت چو نمگس جانها نمی‌گردید سرگردان

تبسم گر گهی زان لعل شکر خا نمی‌کردی

به چشم تر بگو ای نازنین با من چرا گویی

که گر عاشقی بدی سرنهان افشا نمی‌کردی

به گلزار محبت گر (به صامت) ره نمی‌دادی

چو طوی آنقدر طبق مرا گویا نمی‌کردی

 
 
 
اوحدی

نگارا، یاد می‌داری که یاد ما نمی‌کردی؟

سگان را در بر خود جای و جای ما نمی‌کردی؟

چو جانت می‌سپرد این تن به جز خونش نمی‌خوردی؟

چو خوانت می‌نهاد این دل به جز یغما نمی‌کردی؟

نشان درد می‌دیدی ولی درمان نمی‌دادی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه