شد از آن روزی که صحرای جنون ماوای من
کرد شهوت همچو قیس عامری سودای من
آنکه در ملک جنون سر داد مجنون را چو من
محو و حیرانست پیش طلعت لیلای من
بارها راند از در خویشم ولیکن عاقبت
از وفا بنهاد بند بندگی بر پای من
از نظر افکندنم سهلست منت میکشم
گر شود گاهی ز لطف از دیگران جویای من
قامت طوبی شود خم بهر تعظیم قدش
در خرام آید اگر سرو و سهی بالای من
سالها دنبال یار بیوفا میگشتهام
تا ترا بگزید آخر دیده بینای من
(صامتا) این زهد خشک آخر مرا رسوا نمود
کاش بودی در میان خیل رندان جای من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر از روزی میگوید که گرفتار عشق و جنون شده است. او شباهتهایی به قیس عامری دارد و در عشقش محو و حیران است. علیرغم اینکه بارها از عشقش دور شده، سرانجام بندگی عشق را بر خود نهاده است. او به سادگی از نگاههای دیگران میگذرد و به محبتهای گاه و بیگاه آنها امید دارد. زیبایی محبوبش چنان است که اگر برود، دیگران نیز به احترام او به خم میآیند. سالها در جستجوی یار بی وفایش بوده و در نهایت به محبوبی رسیده که دیدگانش را روشن کرده است. زهد خشک او باعث رسواییاش شده و آرزو میکند که محبوبش در جمع رندان حاضر باشد.
هوش مصنوعی: از روزی که بیابان جنون به من پناه داد، اشتیاق و عشق مانند قیس عامری در دل من جای گرفت.
هوش مصنوعی: کسی که در دیار دیوانگی صدا زد مجنون را، مانند من، به شدت مجذوب و حیران است پیش روی زیبایی لیلی من.
هوش مصنوعی: بارها تلاش کردم از محبت و وابستگی خودم به او رها شوم، اما در نهایت، به خاطر وفاداریام، همچنان به او وابسته ماندم.
هوش مصنوعی: نگاه من به تو آسان است و برای این کار، منت را بر دوش میکشم؛ اگر روزی دیگران از روی لطف، طلبی از من کنند.
هوش مصنوعی: درخت طوبی برای احترام به قامت او خم میشود، و اگر سرو و چهره برافراشته من در حرکت بیفتند، زیبایی و شکوه او را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: سالها به دنبال محبوبی بودهام که به من وفا نکرده است، تا اینکه در نهایت چشمانم تو را انتخاب کردند.
هوش مصنوعی: این زهد خشک و بدون عشق و احساس، در نهایت مرا رسوا کرد. ای کاش در میان جمع رندان و اهل دل، جای من بودی و از زندگی شور و شوق میچشیدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من
از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من
نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم
کآسمان ترسم به درد یارب و یارای من
دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک
[...]
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غمگسار و همنشین و مونس شبهای من
ای شنیده وقت و بیوقت از وجودم نالهها
ای فکنده آتشی در جمله اجزای من
در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی
[...]
آن شهنشاهم که از نطق «هی العلیا»ی من
ما سوی الله نقطه ای آمد به زیر پای من
آفتاب وحدتم من زان که در صبح طلوع
کثرت ذرات شد پیدا ز نور رای من
اتحاد عین و غین عالم سر حروف
[...]
ماه من چون آگهی از ناله شبهای من
رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من
زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل
سوختم پروانه وار و نیستت پروای من
گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا
[...]
با وجود وصل شد زندان حرمان جای من
برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من
باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد
دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من
سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.