گنجور

 
فروغی بسطامی

هر جا حدیث حسن تو تقریر می‌کنند

آیات رحمت است که تفسیر می‌کنند

یارب چه صورتی تو که در کارگاه چشم

مردم همی خیال تو تصویر می‌کنند

هر خواب فتنه‌خیز که بینند مردمان

آن را به چشم مست تو تعبیر می‌کنند

خون می‌چکد ز خامهٔ خونین دلان شوق

چون نامه فراق تو تحریر می‌کنند

دل بسته‌ام به زلف تو زیرا که عاقلان

دیوانه را به حلقهٔ زنجیر می‌کنند

خرسندم از خرابی دل زان که عاقبت

ویران‌سرای عشق تو تعمیر می‌کنند

در صیدگاه عشق همه زخم کاری است

اول ترحمی که به نخجیر می‌کنند

عشقم کشیده بر سر میدان لشکری

کز غمزه کار خنجر و شمشیر می‌کنند

ملکی که در تصرف شاهان نیامده

ترکان به یک مشاهده تسخیر می‌کنند

کاری که از کمند نیاید، سهی قدان

از حلقه حلقهٔ زلف گره گیر می‌کنند

شاهان همه اسیر بتان سیاه چشم

این آهوان نگر که چه با شیر می‌کنند

مژگان او به جان فروغی کجا رسد

کی لاشه را نشان چنین تیر می‌کنند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سلمان ساوجی

ای خسروی که دست و دل کامگار تو

کار جهان به تیغ جهانگیر می‌کنند

شیران رایت تو هژبران رزم را

در مرغزار معرکه به نخجیر می‌کنند

آیات فتح را به زبان و سنان و تیغ

[...]

حافظ

دانی که چنگ و عود چه تَقریر می‌کنند؟

پنهان خورید باده که تَعزیر می‌کنند

ناموسِ عشق و رونقِ عُشّاق می‌بَرند

عیبِ جوان و سرزنش پیر می‌کنند

جز قلبِ تیره هیچ نشد حاصل و هنوز

[...]

عرفی

آنان که وصف تو تقریر می‌کنند

خواب ندیده را تعبیر می‌کنند

از صدق اهل بتکده هم اعتماد رفت

از بس که اهل صومعه تزویر می‌کنند

مردان کار راه‌نشین عباد شد

[...]

فرخی یزدی

آنان که بی‌مطالعه تقدیر می‌کنند

خواب ندیده است که تعبیر می‌کنند

عمری بود که کافر راه محبتیم

ما را دگر برای چه تکفیر می‌کنند

بازیگران که با دم شیرند آشنا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه