گر بدین شیوه کند، چشم تو مردم را مست
نتوان گفت، که در دور تو، هشیاری هست
خوردم از دست تو جامی، که جهان جرعه اوست
هرکه زین دست خورد می، برود زود از دست
دارم از بهر دوای غم دل، می، برکف
این دوایی است، که بی وصل تو دارم در دست
میزند، حلقه زلف تو در غارت جان
نتوان، با سر زلف تو، به جانی در بست
می، به هشیار ده ای ساقی مجلس، که مرا
نشئهای هست هنوز، از می باقی الست
من که صد سلسله از دست غمت، میگسلم
یک سر مو نتوانم، ز دو زلف تو گسست
هر که پیوست به وصلت، ز همه باز برید
وانکه شد صید کمندت، ز همه قید برست
جان صوفی نشد، از دود کدورت، صافی
نا نشد در بن خمخانه، چو دردی بنشست
با سر زلف تو سودای من، امروزی نیست
ما نبودیم که این سلسله در هم پیوست
جست، سلمان ز جهان بهر میان تو کنار
راستی آنکه ازین ورطه، به یک موی بجست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تأثیرات عمیق عشق و زیبایی میپردازد. شاعر از نشئهای که از نگاه معشوق بر دل مردم میافتد، سخن میگوید و تأکید میکند که هیچکس نمیتواند بدون آنکه زیردست زلفهای او گرفتار شود، به هشیاری برسد. او از شراب عشق مینوشد و به دوایی اشاره میکند که بدون وصال معشوق در دست دارد. شاعر بیان میکند که با وجود تلاش برای جدا شدن از غم عشق، زلفهای معشوق همچنان در بندش نگه میدارند و هیچکس نمیتواند از چنگال عشق فرار کند. در نهایت، او به جستجوی حقیقت و عشق واقعی میپردازد و از معشوق خود میخواهد که او را از این دنیا رها کند.
هوش مصنوعی: اگر چشمان تو به این شیوه نگاه کنند، نمیتوان گفت که مردم مست نشدهاند، زیرا در اطراف تو هنوز هشیاری و آگاهی وجود دارد.
هوش مصنوعی: من از دستان تو جامی نوشیدم که تمام دنیا همچون یک جرعه از آن است. هر کس از این دست میخورد، بسیار زود از دست میرود.
هوش مصنوعی: من برای درمان غم دل خود، نوشیدنی در دست دارم؛ این نوشیدنی همان دارویی است که بینیاز از وصال تو به دست آوردهام.
هوش مصنوعی: موهای تو مانند حلقهای است که جان مرا به غارت میبرد، و من نمیتوانم با زیبایی و جذابیت تو، جانم را به راحتی به دست کسی دیگر بسپارم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بگذار تا به من مشروب دهی، زیرا هنوز در من حال و هوای نشئگی از می باقیمانده از عالم الست وجود دارد.
هوش مصنوعی: من که از شدت غم تو به هزار رشته وابستگیام را میشکنم، اما نمیتوانم حتی یک تار مو از دو بافت زلف تو را جدا کنم.
هوش مصنوعی: هر کسی که به وصل تو بپیوندد، از تمام وابستگیها و تعلقات خود کنار میکشد. و آن کسی که در دام عشق تو گرفتار شده باشد، از تمام محدودیتها و قید و بندها آزاد میشود.
هوش مصنوعی: روح صوفی از غبار کدورت پاک نشد و در دل خمخانه، وقتی که درد نشسته است، هیچ چیز روشن و صاف نمیشود.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساساتی عمیق و ارتباط عاطفی است. شاعر میگوید که افکار و اشتیاقات او نسبت به محبوبش محدود به زمان حال نیست و اشاره دارد که این حالتی که اکنون احساس میکند، ریشه در گذشته و تجربیات قبلی دارد. در واقع، او و محبوبش به نوعی در ارتباطات خود و در پیوندهایی که ایجاد کردهاند، سهیم هستند و این ارتباط از قبل وجود داشته است.
هوش مصنوعی: سلمان برای پیدا کردن حق و حقیقت از دنیا خارج شد و به دنبال راستی و راستگویی رفت، آن هم در حالی که از این چالش بزرگ، به اندازه یک تار مو جان سالم به در برد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شور در شهر فکند آن بت زُنّارپرست
چون خرامان ز خرابات برون آمد مست
پردهٔ راز دریده، قدحِ می در کف
شربت کفر چشیده، عَلَم کفر به دست
شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش
[...]
آنکه در صدر قضا تا به حکومت بنشست
چنگ بازی بمثل سینه کبکی بنخست
وانکه تا او در انصاف گشودست ز بیم
پشت ظالم بشکست و نفس فتنه ببست
دیده اکنون نتواند که کند هیچ زنا
[...]
چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را
گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست
مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان
باده نوشیدن و بوسیدن معشوقهٔ مست
صنما بسته آنم که در این منزل تست
خبری یابم زان زلف شکسته به درست
درد و غمهای تو و عهد وفایت بر ماست
هم به جان تو که هوش و دل و جانم بر تست
دل من نیست شد و سوز تو از سینه نرفت
[...]
یار میخواره من دی قدحی باده به دست
با حریفان ز خرابات برون آمد مست
بر در صومعه بنشست و سلامی در داد
سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست
دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.