نه در کوی تو مییابم مجالی
نه میبینم وصالت هر به سالی
مجالی کی بود بر خاک آن کوی؟
که باد صبح را نبود مجالی
ز مهر روی چون ماه تمامت
تنم گشت از ضعیفی، چون هلالی
خیال خواب دارد، دیده من
مگر کز وصل او، بیند خیالی
تو گر برگشتی از پیمان دل من
نگردد هرگز از حالی به حالی
نگویم بیش ازین، با تو غم دل
مبادا کز منت گیرد ملالی!
بیا کز دوری روی تو سلمان
تنش از ناله شد مانند نالی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حس ناامیدی و دوری از معشوق سخن میگوید. او اشاره میکند که نه فضایی برای رسیدن به معشوق دارد و نه سالی را دیده که به وصالش منتهی شود. یادی از ضعف تن و حالش میکند و میگوید که خیال وصال او همیشه در خوابش است. شاعر از طرفی میترسد که اگر معشوق از پیمانش برگردد، دیگر هیچ حالتی از عشق را تجربه نخواهد کرد. در نهایت، او از درد دوری و نالههایش میگوید و از معشوق میخواهد که به او بازگردد.
هوش مصنوعی: در مسیر تو فرصتی برای من نمیماند و هر سال هم نمیتوانم تو را ببینم و به وصالت برسم.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که وقتی به کوی معشوق فکر میکنیم، فرصتی برای احساسات و درد دلدادگی نداریم. حتی باد صبح هم نمیتواند وقت کافی برای نشان دادن این احساسات را به ما بدهد. به نوعی، اشاره دارد به این که عشق و دلتنگی در آن فضا و زمان، امکان بروز و بیان نمییابند.
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهات مانند ماه تمام است، ولی من از شدت محبت و ناتوانی از رسیدن به تو، مانند هلالی ضعیف شدهام.
هوش مصنوعی: چشم من خواب میبیند، شاید از وصل او، تصوری به سر داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر تو از عهد و پیمان خود برگردی، دل من هرگز دگرگون نخواهد شد و به حالتی دیگر نمیرود.
هوش مصنوعی: نمیخواهم بیشتر از این صحبت کنم، مبادا که با گفتن غمهایم، تو هم دچار ناراحتی شوی!
هوش مصنوعی: بیا که از دوری چهرهات، حال سلمان به قدری بد شده که مانند نالهای غمگین و دردناک به نظر میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدایست آنکه ذات بینظیرش
نگردد هرگز از حالی به حالی
همین شعر » بیت ۵
تو گر برگشتی از پیمان دل من
نگردد هرگز از حالی به حالی
چنین زرد و نوان مانند نالی
نکردهستم غم دلبر غزالی
نه آنم من که خنبانید یارد
مرا هجران بدری چون هلالی
نه مالیده است زیر پا چو خوسته
[...]
نگر تا از بلای او ننالی
که گر نالی ز ناله بر محالی
الا تا بر زمین و بر حوالی
ز دیبا گسترد نیسان نهالی
مبادا گیتی از دو شاه خالی
ز شه بونصر و خسرو بوالمعالی
ز هر دو خصم پست و دوست عالی
[...]
مرا وقتی خوشست امروز و حالی
قدحها پر کنید و حجره خالی
که داند تا چه خواهد بود فردا
بزن رود و بیاور باده حالی
رهی دلسوزتر از روز هجران
[...]
بنانک مستعد بالنوال
و شأنک غالب فی کل حال
تو آن شاهی که اقلیم خرد را
خجسته طالع و فرخنده فالی
و امرک لو خصصت به الثریا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.