گنجور

 
مولانا

والله ملولم من کنون از جام و سغراق و کدو

کو ساقی دریادلی تا جام سازد از سبو

با آنچ خو کردی مرا اندرمدزد آن ده مها

با توست آن حیله مکن این جا مجو آن جا مجو

هر بار بفریبی مرا گویی که در مجلس درآ

هر آرزو که باشدت پیش آ و در گوشم بگو

خوش من فریب تو خورم نندیشم و این ننگرم

که من چو حلقه بر درم چون لب نهم بر گوش تو

من بر درم تو واصلی حاتم کف و دریادلی

بالله رها کن کاهلی می‌ریز چون خون عدو

تا هوش باشد یار من باطل شود گفتار من

هر دم خیالی باطلی سر برزند در پیش او

آن کز میت گلگون بود یا رب چه روزافزون بود

کز آب حیوان می‌کند آن خضر هر ساعت وضو

از آسمان آمد ندا کای بزمتان را ما فدا

طوبی لکم طوبی لکم طیبوا کراما و اشربوا

سقیا لهذا المفتتح القوم غرقی فی الفرح

زین سو قدح زان سو قدح تا شد شکم‌ها چارسو

کس را نماند از خود خبر بربند در بگشا کمر

از دست رفتیم ای پسر رو دست‌ها از ما بشو

من مست چشم شنگ تو و آن طره آونگ تو

کز باده گلرنگ تو وارسته‌ایم از رنگ و بو

خامش کن کز بیخودی گر های و هویی می‌زدی

این جا به فضل ایزدی نی های می گنجد نه هو

می‌گشته‌ام بی‌هوش من تا روز روشن دوش من

یک ساعتی ساران کو یک ساعتی پایان کو

ای شمس تبریزی بیا ای جان و دل چاکر تو را

گرچه نبشتی از جفا نام مرا بر آب جو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۱۳۹ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ناصرخسرو

عالی حسامش سر درو خورشید دین را نور و ضو

بدخواه او مملوک شو سر حقایق زو شنو

میبدی

هم تو مگر سامان کنی، راهم به خود آسان کنی‌

وین درد را درمان کنی، زان مرهم احسان تو

حذف شود

حذف شود

سلمان ساوجی

گر مطربی رودی زند، بی می ندارد آبرو

ور بلبلی عیشی کند، بی گل ندارد رنگ و بو

آهنگ تیز چنگ و نی، بی می ندارد شورشی

شیرین حدیثی می‌کند، مطرب شراب تلخ کو؟

با رود خشک و رود زن، تا چند سازم ساقیا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
شاه نعمت‌الله ولی

این چشم تو دایم مدام آب روان دارد به جو

بنشین دمی بر چشم ما آن آبروی ما بجو

سرچشمهٔ آبی خوشست در عین ما می‌کن نظر

کآب زلالی می‌رود از دیدهٔ ما سو به سو

رو را به آب چشم خود می‌شو که تا یابی صفا

[...]

قاسم انوار

ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را بازجو

بحرست جام جان ما،ما را ز طرف جو مجو

ناصح قیامت می کند در وعظ و ما حیرت زده

بس فارغیم از قول او، گو: هر چه می خواهی بگو

ای ناصح، آخر تا بکی ما را ملامت می کنی؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه