نظری کن که دل از جور فراقت خون شد
نیست دل را به جز از دیده ره بیرون شد
ناتوان بود دل خسته ندانم چون رفت؟
حال آن خسته بدانید که آخر چون شد؟
تا شدم دور ز خورشید جمالت، چو هلال
اثر مهر توام روز به روز افزون شد
در هوای گل رخسار تو ای گلبن حسن
ای بسا رخ که درین باغ به خون گلگون شد
غنچه را پیش دهان تو صبا خندان یافت
آنچنان بر دهنش زد که دهن پر خون شد
صورت حسن تو زد عکس تجلی بر دل
نقش خود در آیینه بر او مفتون شد
کار برعکس فتاد آیینه و لیلی را
آیینه لیلی و لیلی همگی مجنون شد
پیش ازین صورت گل با تو تعلق سلمان
بیش ازین داشت، تصور نکنی اکنون شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد فراق و جدایی صحبت میکند. دلش از دوری محبوبش رنج میکشد و گویی راهی برای بیرون آمدن از این حالت ندارد. او به زیبایی محبوبش اشاره میکند و میگوید که هر روز بیشتر تحت تأثیر مهر او قرار میگیرد. همچنین به زیباییهای طبیعی مثل گل و غنچه اشاره میکند و به مقارنة زیبایی محبوب با آنها میپردازد. در نهایت، به تأثیر عمیق صورت زیبای محبوب بر دل خود اشاره میکند که آن را به حالت جنون و عاشقانه میکشاند.
هوش مصنوعی: نگاهی به دل بینداز که از دوری عشق تو خونین شده است؛ دل دیگر جایی برای بیرون رفتن جز از چشمانم ندارد.
هوش مصنوعی: دل خستهام ناتوان بود و نمیدانم چگونه رفت. حال آنکه باید بدانید که این دل خسته در نهایت چه سرنوشتی را تجربه کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که از تابش زیبایی تو دور شدم، مانند هلال ماه که به تدریج کامل میشود، تأثیر عشق تو بر من هر روز بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: در هوای عطرگل و زیبایی چهرهات، ای باغ زیبایی، بسیاری از چهرهها در این باغ به خاطر عشق و زیباییات به زخم دل مبتلا شدند.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی غنچه را در مقابل لبهای تو با لبخند پیدا کرد، به گونهای که به غنچه ضربهای زد و لبهایش پر از خون شد.
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو اثر نورانی خود را بر دل من انداخت و این تصویر در آینه به گونهای جلوه کرد که قلبم را به تسخیر خود درآورد.
هوش مصنوعی: کارها به طرز عجیبی تغییر کرده و همه چیز به هم ریخته است. در این حالت، آیینه و لیلی به هم وابسته شدهاند و همه آنها در حالتی از جنون قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: قبل از این، زیبایی گل ارتباط بیشتری با تو داشت، تصور نکن که اکنون اینطور شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد
دل نمی باید ازین ورطه ره بیرون شد
ناوک چشم تو تا خون دلم ریخت ز چشم
در میان دل و چشم من آن دم خون شد
از تب هجر بمردیم به کنج غم و هیچ
[...]
گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد
گفت با ما چو در افتاد همان دم خون شد
پارسایان که نظر از همه می پوشیدند
چشم تان تو دیدند و همه مفتون شد
تا لب جام گرفت از لب لعلت رنگی
[...]
ای که از چشم خوشت رنج دلم افزون شد
دل بیمار مرا هیچ نپرسی چون شد
گل صدبرگ توئی در چمن حُسن امروز
ورق چهره ز خوناب جگر گلگون شد
از سر کوی تو بیرون نتوانیم شدن
[...]
چشم تاج الشعرا در غم او جیحون شد
زان غریبی که بلاغسل وکفن مدفون شد
تا قد سرو تو در باغ دلم، موزون شد
چشم خونبار من از اشک روان، جیحون شد
تا به گرد مه روی تو خط سبز دمید
روز من تار شد و، حسن رخت افزون شد
بی سبب دور شدی از برم ای راحت جان!
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.