گنجور

 
سلیم تهرانی

لب لعلش ز میگونی لب جام است پنداری

به رویش حلقه های زلف، گلدام است پنداری

فریب آمیز با هرکس نگاهی آنچنان دارد

که آن آهوی وحشی با همه رام است پنداری

عجب جمعیتی اهل هوس در محفلت دارند

ازین تردامنان، بزم تو حمام است پنداری

کلام پخته ای هم در تلاش وصل می باید

همین سرمایه ی آن نقره ی خام است پنداری

ز تابوت آن سوار اسب چوبین کیست حیرانم

که می تازد به سوی گور، بهرام است پنداری

سلیم از بلبلان خوش‌نوا خالی‌ست باغ امروز

دگر در خانهٔ صیاد ما دام است پنداری

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode