گنجور

 
سلیم تهرانی

ساقی ار خواهی کنی احباب را گردآوری

همچو ساغر کن شراب ناب را گردآوری

در بیابان طلب از رهروان آگه است

می کند هرکس چو گوهر آب را گردآوری

کرده ضبط گریه ام عاجز، وگرنه می کند

چون صدف آیینه ام سیماب را گردآوری

ساده لوحی بین که خواهم ضبط حسن او کنم

همچو هاله می کنم مهتاب را گردآوری

طره ی سنبل ندارد تاب، از بس کرده است

حلقه ی زلف تو پیچ و تاب را گردآوری

اشک طوفان گر کند، در دامن من می کند

همچو دریا کرده ام گرداب را گردآوری

هیچ معشوقی پریشانگرد و هرجایی مباد

مرد دنیا چون کند اسباب را گردآوری؟

آشنای چشم من هرگز نمی‌گردد سلیم

چشم او کرده است از بس خواب را گردآوری

 
 
 
sunny dark_mode