گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلیم تهرانی

دلم را این چمن زندان دلگیر است پنداری

صدای بلبلان، آواز زنجیر است پنداری

ز بس هرسو عمارت های چوبین قفس دارد

فضای این گلستان شهر کشمیر است پنداری

به خونریزی دل او آشنایی آنچنان دارد

که آن آیینه از فولاد شمشیر است پنداری

ز پیری شد سفید از بس که هر مو بر سر و رویم

به کف آیینه‌ام پیمانهٔ شیر است پنداری

چنان لب را سلیم از گفتگو در انجمن بسته ست

که راز عاشقان محتاج تقریر است پنداری