فغان که موی سفیدم نمود آیینه
غبار غم به دل من فزود آیینه
خوش آن زمان که ترحم رهی به دل ها داشت
ز شیشه بود، ز آهن نبود آیینه
برای جوهرش ایام گر شکنجه نکرد
برای چیست همه تن کبود آیینه
حساب کار سکندر گرفتن آسان است
چو دفتر نمدین را گشود آیینه
چه شد که نیست اثر در دل تو آه مرا
به دیده آب نیارد ز دود آیینه
سلیم چشم ز آیینه برنمی دارد
به حیرتم که چه او را نمود آیینه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.