در دل تنگم شراب ناب میگردد گره
در گلویم آب چون گرداب میگردد گره
طاعتم را نیست همچون خدمتم حسن قبول
از سجودم ابروی محراب میگردد گره
گر صبا حرفی به او گوید ز کار بستهام
در خم آن زلف، پیچ و تاب میگردد گره
آرزوی تیغ او از خاطرم هرگز نرفت
چون صدف در سینهٔ من آب میگردد گره
از دلم بروی چکیده قطرهٔ خونی سلیم
بر کمر زان دامن قصاب میگردد گره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی توام در دل شراب ناب می گردد گره
در زمین تشنه من آب می گردد گره
قطره آبی که دریا را فرامش می کند
در صدف چون گوهر سیراب می گردد گره
کار هر آلوده دامان نیست بر دریا زدن
[...]
در گلویم بیتو هردم آب میگردد گره
آرزوها در دل بیتاب میگردد گره
گر خیال چین ابرویش کنم در سینهام
چون انار ز درد دل خوناب میگردد گره
باده را نازم که از فیض طلوع نشئهاش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.