گنجور

 
سلیم تهرانی

زهی ز نرگس تو آهوی ختن مجنون

ز شوق سرو قدت بید در چمن مجنون

به نامه ام نتوان یافت جز پریشانی

قلم ز شوق تو شوریده و سخن مجنون

به هر حدیث صد آشفتگی نهان داریم

که هست لیلی ما را به پیرهن مجنون

به او ز دور همه عمر عشق می بازیم

سیاه خانه ی لیلی ست هند و من مجنون

سلیم، مانع هندوستانم افلاس است

که هست بسته ی زنجیر در وطن مجنون